پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۷:۳۳
۰ نفر

خانه فیروزه‌ای > لاله جهانگرد: راه می‌روم و به دیوار برمی‌خورم

دوچرخه شماره ۸۶۵

برمی‌گردم

و به دیوار می‌خورم

دیوارها

در خواب‌های من

                       بلند و بلندتر می‌شوند

خواب‌ها، خواب نیستند

دیوارهای خاکستری رنگی هستند

که نمی‌شود از آن‌ها عبور کرد

* * *

از آن طرف دیوار صدایی شنیده می‌شود

گوشم را به دیوار می‌چسبانم

کافی است به صدا گوش کنم

صدای تو همه‌جا هست

در پشت تمام دیوارها

* * *

صدای تو پل است

حرف‌های تو

پلی است

که تمام در راه ماندگان را

                                            به مقصد می‌رساند

کلمات تو پنجره‌اند

می‌شود آن‌ها را گشود

و به آن سوی دیوارها خیره شد

دست تو

           از لای ابرها بیرون می‌آید

تو مرا

      از پشت تمام دیوارها درمی‌آوری

تو مرا

             با خودت خواهی برد

«نهایت تمامی نیروها

                                             پیوستن است»

و امید

چیزی است

         که با صدای تو

                 از پشت دیوار زنده می‌ماند

* * *

من در تمام زندگی‌ام

 بر روی تمام فاصله‌ها

                                        پل خواهم ساخت

این وظیفه‌ی من

               در زندگی‌ای‌ست

                                 که تو به من بخشیده‌ای!

کد خبر 361053

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha