خانه فیروزه‌ای > لیلی شیرازی: محرمی پاییـزی در راه است؛ برگ‌ریزانی محرمی. درخت‌­هایی کوچک و بزرگ که در تمام طول سال ایستاده‌اند تا با وزیدن باد پاییزی سبک شوند. دل‌هایی که هرسال در عزایی بزرگ می‌نشینند. صبورانه و غمناک!

دوچرخه شماره ۸۴۸

پاییز تنها یک فصل نیست. یک آیین است. پاییز یک رسم است؛ رسم غمگین‌شدن؛ رسم سبک‌باری. پاییز یک شیوه‌­ی زندگی است. من پاییزی زندگی می‌­کنم، در اندوهی قدیمی، در حالی باستانی و پریده‌رنگ، با دست‌هایی که مثل شاخه‌هایی خشک، چیز زیادی برای از دست‌دادن ندارند. تنها چندبرگ خشک، تنها چند برگ زرد.

با ساعت‌­های زیادی برای قدم‌زدن؛ با دوستی در سکوت قدم‌زدن و گفتن جمله‌هایی بی‌ربط گاهی و دویدن به‌وقت باریدن باران با ژاکتی روشن؛ پاییز فرصتی برای فکرکردن است. در فصل‌های پیش، جوانه زده‌ای. در روزهای گذشته گل داده‌ای. هیجان روییدن و شکفتن را تجربه کرده‌­ای.

این‌روزها روزهای زندگی به‌شکلی دیگر است. روزهای زندگی به شیوه‌ای پاییزی و تجربه‌ی وزیدن باد سرد و قدم‌زدن روی برگ­‌های خشک و خواندن شعرهایی که در نوجوانی حفظ کرده‌­ای!

* * *

محرم تنها یک زمان معین نیست. محرم یک آیین است؛ یک رسم است؛ رسم غمگین‌شدن؛ رسم گریستن و سبک‌باری. محرمی‌بودن یک شیوه‌‌ی زندگی است. من محرمی زندگی می‌کنم، در اندوهی قدیمی، در حالی باستانی در پیراهنی سیاه، با دست‌هایی که پرچم عزا در دست دارد و برطبل بزرگی می‌کوبد که صدای گریه‌ی زنان را در خود دارد.

نوحه‌­ها مثل باد پاییز بر ما می‌وزند و غمگینمان می‌کنند. ما در محرم چیز زیادی برای از دست‌دادن نداریم. ما تمام آن­ چه را که داریم، در محرم از دست می‌­دهیم؛ عزیزانمان را؛ ما عزیزانمان را در محرم از دست می‌دهیم.

ما گروهی به خیابان می‌­آییم. دسته جمعی عزاداری می­‌کنیم. مثل انبوه برگ‌هایی که بر زمین ریخته‌اند همیشه با هم هستیم. نوحه‌هایی با ترجیع‌بندهایی برای بلند‌خواندن و بلند‌گریستن.

این‌روزها زندگی به شیوه‌­ای محرمی ادامه دارد. با پارچه‌هایی سیاه و در تجربه‌ی وزیدن شعرهای غمگین!

* * *

محرمی پاییزی در راه است، برگریزانی محرمی، تقارن جانانه‌ای است. فصلی برای زار گریستن است. من عزیزانم را همان‌طور از دست دادم که درختان برگ‌هایشان را و در هر دوی ما امیدی برای روییدن هست. در ما و در درخت‌­ها!

بهار برای هردوی ما خواهد رسید. نوحه‌های غمناک هردوی ما، بادهای پاییزی و سرد هردوی ما به آوازهایی بهارانه، به سرودهایی شادمانه تبدیل خواهد شد.

ما با کلمات درباره‌ی آمدن بهار، سخنرانی‌های ماندگار خواهیم کرد. مثل حضرت زینبس که بعد از محرم ماند و کلمات را جاودانه کرد و درباره‌­ی بهار سخن گفت!

* * *

محرمی پاییزی آمده است، برگریزانی محرمی. از غم نگریز. از اندوه فراری نباش. در این فصل عجیب، در این روزهای جاندار زندگی کن و صورت غمگین خودت را ببین. بعد از این که برگریزان تو رسید بر روی برگ‌های خشکیده و زرد خودت راه برو. تا می‌توانی راه برو و آرام نگیر.

قدم بزن و فکر کن. در دسته‌های عزاداری، به کلمات و تصاویر تکیه کن. غم‌هایت را در محرم پاییزی بریز و سبک شو. خودت را به این تقارن بسپار و تازه شو!

برای رفتن باید تنی سبک و روحی سبک داشته باشی. تا آخر پاییز راه برو و به اندوهی که از این فصل می‌­تراود تن بسپار. ما برای از دست‌دادن چند برگ عزا نگرفته‌­ایم. ما درختمان را با ریشه‌های تنومندش از دست داده‌­ایم و با این‌همه امیدواریم که روزی دوباره بهار به باغچه‌ی ما برگردد!

کد خبر 347847

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha