سلام. یک سلام جانانه، با طعم هندوانه، به شیطنت‌های نوجوانانه. به کافه نیشگون خوش آمدید. مثل این نوجوان‌های میخگول زل نزنید به در و دیوار، بفرمایید کافه.

دوچرخه شماره ۸۱۸

اين دفعه كه سالگرد تولد دوچرخه است توي كافه بروبيايي است. شخصيت‌هاي مهم طنز دوچرخه دور هم جمع شده‌اند تا يادي از گذشته‌ها بكنند. پس تو را به خدا مثل اين بچه‌هاي ميخگول به ما زل نزنيد و با هر ريخت و قيافه، بفرماييد تو كافه.

قربان شما، كافه‌چي

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

  • دوخرچه در گردونه‌ى تاريـخ

تاريخ تكرار نمي‌شود...

توي اين دنياي غول‌پيكر و بي در و پيكر هرچيزي براي خودش تاريخي دارد. از سنگ‌پا گرفته تا آفتابه و گوشت‌كوب. طنز در دوچرخه هم از آن پديده‌هاي تاريخ‌دار است. يعني در يك دوره‌اي حركت كرده و از آن‌جا آمده رسيده تا به اين‌جا. دقت كنيد از آن‌جا رسيده به اين‌جا.

«ميرزا قراضه‌خان تخميري» در رساله‌ي مشهور «چرخ‌الچروخيه» مي‌گويد: «دوچرخه را ابتدا خنده نبودندي. يعني بودندي ولي خنده‌ي تكان دهنده نبودندي. تا اين‌كه پس از 100 شماره صفحه‌اي گشودندي به نام دوخرچه.

در اين صفحه ستوني بنا نهادندي به نام «سه‌سوت» كه اين ستون را آقايي بودندي به نام«آقاي سه‌سوت». نوشته‌هاي اين فرد بسيار خواندني و خنده‌هايش چلاندني بودندي.»

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

سه‌سوت آغاز يك حركت تاريخي بود كه هر هفته سه ماجرا را دربر مي‌گرفت. ولي از شما چه پنهان، اين آقاي سه‌سوت خيلي لوس تشريف داشتند. مدام نق و غر مي‌زد كه من دست تنهايم. پس دستياري به دست آورد كه نامش «نيم‌سوت» بود. اوتركيبي از نيم‌وجبي و سه‌سوت بود. 

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

اين دوتا خل و چل با هم ناسازگاري‌ها و خل‌بازي‌هايي داشتند كه در عين بامزگي، خوشمزه هم بودند. اما فضا به شدت مردانه شده بود و در پي اعتراض نامردان به جمع اين دو عنصر نمكين يك عنصر شكرين هم افزوده گرديد تا شكر و نمك در كنار هم دردي را دوا كنند. اين تازه وارد «نيم‌شوت»  بود.

اما از آن‌جا كه گفته‌اند ماه پشت ابر نمي‌ماند، اين سه پادشاه كشور دوچرخه، اين سه طنزآور و نام‌آور، پس ازكودتايي سفيد سقوط كرده و به زباله‌دان تاريخ سفر كردند. ناگفته نماند آن‌ها براي بازي در تيم‌هاي درجه يك از اين ور آب به آن‌ور آب مهاجرت كردند. ولي آن‌ور آب هيچ‌كس آن‌ها را تحويل نگرفت و مجبور شدند شيرجه بزنند اين‌ور آب.

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

از آن‌جايي كه در يك مقطع تاريخي انواع و اقسام خبرگزاري‌ها مثل قارچ از زمين روييدند، دوچرخه هم صاحب يك خبرگزاري شد به نام «اوخنا» كه با كنار هم گذاشتن حروف اول چند كلمه تشكيل شد.

اين كلمه‌ها عبارت بودند از اورژانس خبري ناخنك كه هر هفته خبري را از بين خبرهاي تلخ و شيرين بيرون مي‌كشيد و ناخنك مي‌زد و به خورد بچه‌هاي مردم مي‌داد. هنوز هم كه هنوز است كسي نمي‌داند پشت سر اين خبرگزاري چه كسي است.

اوخنا هم زياد دوام نياورد به دليل تشويق اذهان عمومي و خصوصي، پريد به ديار باقي. پس از آن نوبت «خون‌آشام» شد. همان خون‌آشامي كه نامزدش در آب‌ميوه‌فروشي به دست آب‌ميوه فروش كشته شد و هر شب خاطراتش را مي‌نوشت.

ولي او دلي مهربان داشت و نمي‌توانست انتقام بگيرد. آخرش هم از خير انتقام گذشت و يك نامزد جديد پيدا كرد. او پس از يك غيبت كوتاه مدت دوباره برگشت، ولي دوباره چند ماهي است كه سروكله‌اش پيدا نيست.

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

از آن‌جايي كه علم و دانش چيز خيلي خوبي است،  دوچرخه هم در صفحه‌هاي طنزش به سراغ اين رشته رفت و دوتا كارمند جديد استخدام كرد. «پرفسور آلياژ»  و دستيارش «آنتي‌هيستامين» هر از گاهي مي‌آمدند تا به سؤال‌هاي شما جواب بدهند.

مثلاً به اين‌كه  چرا وقتي گريه مي‌كنيم از چشممان اشك مي‌آيد؟ يا بوق چرا اختراع شد؟ يا امتحان براي چه اختراع شد؟ اما همه مي‌دانيم كه جواب‌هاي آن‌ها به اندازه‌ي يك شارژ دو هزار توماني هم ارزش  نداشت.

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

دوچرخه هميشه همگام با زمان پيش رفته و سعي كرده به روز باشد. براي همين بود كه يك كافي‌شاپ در قلب خودش راه انداخت تا ماهي يك بار مهماني بدهد و ميزبان نيش‌هاي باز مخاطبان خود باشد با كافه نيشگون.

همين جايي كه الآن توش هستيد. مكاني براي شوخي و خنده و تيكه‌اندازي و پرورش اندام و افزايش شعور اجتماعي.

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

 

  • دورهمى نيشگولانه

در جشن تولد دوچرخه بي‌مناسبت نديديم كه از طنزآوران قديمي و جديدي دوخرچه دعوت كنيم كه دور هم گپ بزنيم. لطفاً براي بچه‌هايي كه شما را نمي‌شناسند خودتان را معرفي كنيد و احساستان را بگوييد.

سه‌سوت: ما به‌عنوان پيشكسوت مي‌خواستيم به اين جشن نياييم. هيچ‌كس ما پيشكسوت‌ها را دوست ندارد. همه جوان‌گرا هستند وديگر پيشكسوت‌گرايي منسوخ شده.

زماني كه ما اين‌جا سوت مي‌زديم شما توي قنداق داشتي وق مي‌زدي جانم.  وقتي ما سوار كشتي هوايي ناخدا سيلور، اين جزيره را كشف كرديم، شما داشتي با كفش‌هاي سوت‌سوتكي گاگولك مي‌كردي جانم... ما پيشكسوت‌ها... اهه... اهه اهه...

كافه‌چي: بيا يك ليوان آب بخور جانم. تا شما نفست بالا مي‌آيد برويم سراغ نيم‌سوت. شما بگو چه حسي داري؟

نيم‌سوت: حس؟ اي بابا مگر ما از دست اين پيشكسوت‌ها مي‌توانيم نفس بكشيم؟ هم پيشكسوت و هم پسكسوت.يك زماني ما اين‌جا وقتي نفس مي‌كشيديم، مي‌شد با نفسمان سوسيس‌ها را تنوري كرد. امان از وقتي كه نيم شوت پايش را گذاشت وسط گود.

نيم‌شوت: من؟ من به اين نازي... دلتون مي‌آد؟ به هر حال من از اين كه در دنيا هستم راضي‌ام. چون اگر من نبودم دنيا چيزي كم داشت و غم داشت و چشم‌هاش نم داشت. من...

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

 

كافه‌چي: ببخشيد نگفتيم درباره‌ي خودتان حرف بزنيد، گفتيم درباره‌ي دوچرخه و تولدش گل‌فشاني كنيد. خب حالا تا فكرتان را به كار بيندازيد و موتورتان گرم بشود مي‌رويم سراغ پرفسور آلياژ... شما چه احساسي داريد؟

پرفسورآلياژ: دوچرخه در فرايند احساسي چالش برانگيز برزخ بين دنياي صنعتي و سنت‌هاي ديرباز دچار ارگانيسم متابوليسم تكنوكراتيك ...

آنتي‌هيستامين: پروفسور‌جان. سخنراني نفرماييد! تبريك بگوييد. در حالي كه داريد كيك مي‌خوريد با احساستان تبريك بگوييد.

پروفسور: آهان. بله. تبريك... تبريك مي‌گويم كه با دوتا چرخ بر جاذبه‌ي غير جذاب زمين غلبه مي‌كنيد و شعر مي‌شويد در گلوي قناري‌هاي عاشق. دوست داشتم خط امتداد نگاهم را تا سايه‌هاي تنهاي درختان رها مي‌كردم...

آنتي‌هيستامين: ببخشيد اين پرفسور ما يا خيلي منطقي مي‌شود يا خيلي احساساتي. هنوز نمي‌تواند بين دو نيم‌كره‌ي مغزش تعادل برقرار كند.

كافه‌چي: همين حالا، از اتاق فرمان به من خبر دادند كه سردبير خبرگزاري اوخنا هم تلفني تبريك گفتند و برايمان يك كيلو بستني شكلاتي فرستاده‌اند؛ روي بستني هم يك شمع گذاشته‌اند كه فوت كنيم.

دعا كنيد كه اين بستني زودتر برسد و پيك موتوري هوس نكند آن را تك‌خوري كند. خب، مي‌رسيم به جناب خون‌آشام. شما بفرماييد...

خون‌آشام: من كه مي‌دانيد كه تا جيگوري نباشد كه نيش به هيچ نوشينه‌اي نمي‌زنم.

كافه‌چي: منظورمان از بفرماييد اين نبود كه بنوشيد. منظور اين بود كه بفرماييد افاده‌ي كلام كنيد. تبريك بگوييد.

خون‌آشام: من سال نوي ميلادي را تبريك مي‌گويم كه. عيد نوروز را پيشاپيش تبريك مي‌گويم. اميدوارم در سال پيش رو هيچ پشه‌اي به دست پشه‌كش از دنيا نرود كه.

سلاح‌هاي شيميايي و سمي هم جمع‌آوري بشود كه ما پشه‌ها بتوانيم در صلح جهاني زندگي كنيم. هوهوهو كه.

كافه‌چي: چرا گريه مي‌كني؟

خون‌آشام: دلم براي جيگوري تنگ شده. به اين نويسنده‌تان بگوييد ما را زودتر به هم برساند. كه ما دلمان خوشحال بشود كه.

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

  • به قول عمه قدقد...    مباركه تولد

حالا شما را به آهنگ دسته‌جمعي تولدت مبارك كه مخصوص دوچرخه خوانده شده دعوت مي‌كنيم. شما هم مي‌توانيد همراه ما دسته جمعي هم‌آهنگ شويد و بخوانيد:

 

سه سوت:

يه حال خوبي دارم

يه حال خوب لوسي

انگاري پا گذاشتم

تو مجلس عروسي

به قول عمه قدقد... مباركه تولد

 

نيم‌سوت:

چند ساله كه دوچرخه

چرخاش داره مي‌چرخه

شيريني‌هاش زياده

البته گاهي تلخه

به قول عمه قدقد... مباركه تولد

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

نيم‌شوت:

ما مثل گل مي‌مونيم

يك گل شاد و شنگول

فكر نكنين خل هستيم

اسكل و خنگ و گاگول

به قول عمه قدقد... مباركه تولد

 

آنتي‌هيستامين:

زندگي مثل مازه

يه ماز پيچ در پيچ

دست هم رو مي‌گيريم

نمي‌خوريم زمين، هيچ

به قول عمه قدقد... مباركه تولد

 

پرفسور آلياژ:

دانشمون زياده

تو فيزيك و تو شيمي

مشقا رو مي‌نويسيم

تو دفترهاي سيمي

به قول عمه قدقد... مباركه تولد

 

دوچرخه شماره ۸۱۸

 

خون‌آشام:

زمين رو دوست داريم كه

زمين مثل يه كيكه

اگر ترش‌رو باشيم

شيرجه مي‌ريم تو سركه

به قول عمه قدقد... مباركه تولد

 

 

همه با هم:

كنار هم مي‌مونيم

براي هم مي‌خونيم

دوچرخه سنگر ماست

تا وقتي نوجونيم

به قول عمه قدقد... مباركه تولد

 

 

تصويرگر‌ي‌ها: مجيد صالحي، نازنين جمشيدي، لاله ضيايي و پيام برومند

کد خبر 321531

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha