یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۶:۱۷
۰ نفر

سیدمحمد بهشتی: جامعه‌شناسی، خانواده را چنین تعریف می‌کند: نهادی متشکل از یک مرد و یک زن.

ديگراني هستند كه وجود بچه يا بچه‌ها را نيز براي ايجاد و تشكيل خانواده ضروري دانسته‌اند اما هميشه احساس مي‌كنم كه اين تعريف - با بچه يا بدون آن - كمي سرد و بي‌روح است و به‌نحو انكارناپذيري ناقص. در اين موارد، صحنه‌اي از يك فيلم سينمايي را به‌خاطر مي‌آورم.

زن و مردي مشغول بازديد از يك گالري نقاشي هستند و جلوي تابلويي مي‌ايستند كه اثر «پيكاسو» است. تابلويي مدرن كه با خطوط غيرقابل تشخيص، چهره‌هاي مثلثي‌شكل، نيم‌رخ‌هايي با 2چشم برآمده و اندام‌هايي ناساز و كج و معوج ترسيم شده است. نام تابلو اين است: «زوج جوان». زن، تابلو را نمي‌پسندد و در پاسخ مرد مي‌گويد: « زوج جوان ما هستيم، نه اشكالي كه روي اين تابلو كشيده شده!»

به ياد دارم كه 30 سال پيش هنگامي كه قرار بود فاميل به مهماني دعوت شوند - دست‌كم در حوزه فاميل و آشنايان ما - در كنار عمه و عمو و دايي، از همسايه‌هاي نزديك نيز دعوت به عمل مي‌آمد. در توضيح اين رفتار، به حق همسايه، بوي فريبنده غذاي ما و نزديكي بيش از حد با همسايگان اشاره مي‌رفت و واقعا نيز چنين بود. وقتي مادرم كاري داشت و بايد خانه را ترك مي‌كرد يقين داشت كه ما تنها نيستيم و از قضا نيز همينطور بود. ما به خانه همسايه مي‌رفتيم و در آنجا همانطور از ما پذيرايي مي‌شد كه از پسر صاحبخانه.

طبيعتا بچه‌هاي همسايه نيز در غياب پدر و مادرشان به خانه ما مي‌آمدند تا خيال والدين‌شان راحت باشد. تخم مرغ و نان و روغن و برنج و حتي در مواردي گوشت، ازجمله اقلامي بود كه بين همسايه‌ها رد و بدل مي‌شد. كسي اسم قرض روي چنين تبادلاتي نمي‌گذاشت اما گيرنده اصرار داشت كه اين كار را به نحو احسن تلافي كند. ما همسايه‌اي داشتيم كه اجازه يافته بود در غياب مادر و پدرم و درصورت نياز به خانه ما بيايد و هر چه مي‌خواهد از يخچال بردارد! رفتاري كه وقوع آن در روزگار ما غيرمحتمل است!

اين، همه ماجرا نبود. همه همسايه‌ها يكديگر را مي‌شناختند. دزدي، پديده‌اي مشكوك و كم‌نظير بود چون هر غريبه‌اي كه وارد محله مي‌شد و به خانه‌اي مراجعه مي‌كرد، زيرنظر بود. اگر آن زمان به مردم مي‌گفتيد زماني خواهد رسيد كه اگر در خيابان به كسي حمله كنند، تماشاگران فقط به فيلم گرفتن با موبايل‌شان اكتفا خواهند كرد، قطعا به شما مي‌خنديدند!

بياييد نگاهي به‌خودمان بيندازيم. مي‌دانم شما هم به‌احتمال قوي همسايه روبه‌رو يا كناري خود را نمي‌شناسيد. خود من هم دچار چنين وضعيتي هستم.

اخيرا متوجه شده‌ام كه بعد از اقامتي 4ساله در يك مجموعه مسكوني، حتي نام‌خانوادگي همسايه بغلي خود را نمي‌دانم! بياييد به‌خودمان نگاهي دوباره بيندازيم؛ به غربتي كه نام آن را فرهنگ آپارتمان‌نشيني نهاده‌ايم؛ به رفتاري كه آن را مدنيت مدرن و الزام شهرنشيني جديد مي‌ناميم و به تعريفي كه از خانواده ارائه كرده‌ايم و پذيرفته‌‌ايم: آيا خانواده واقعا از يك زن و يك مرد و احيانا يك يا 2 بچه تشكيل مي‌شود؟ همسايه‌ها كجاي اين منظومه هستند؟ آيا تصوير ما تجسمي از يك تابلوي ناساز و كج و معوج نيست؟!

کد خبر 302787

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha