سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۸:۵۰
۰ نفر

لیلی شیرازی: ۱. باورکردنی نیست، اما حقیقت دارد! دانه را توی دستت می‌گیری، حتی شاید آن را بلند کنی و رو به آفتاب بگیری یا آن را زیر میکروسکوپ بگذاری و جزئیاتش را دقیق ببینی، از آن عکس بگیری، بزرگش کنی، کوچکش کنی، عکس را برعکس کنی یا نگاتیوش را ببینی.

یک چشمه و دو چشمه

فرقی نمی‌کند، باورکردنی نیست که  یک دانه، یک بذر، با آن ظاهر یک‌نواخت و هیکل کوچک، در دلش، بوته‌ی گلی داشته باشد، به رنگ سرخ و با عطر و بویی از یاد نرفتنی.

بوته‌ی گل، توی همین دانه است، اما هرچه قدر هم که بگردی، از هیچ‌جای دانه نمی‌توانی آن بوته‌ی گل را پیدا کنی. نمی‌توانی ببینی بذر، بوته‌ی گل را کجایش قایم کرده، از کجایش یک بوته‌ی گل درمی‌آورد و یک‌ماه دیگر، هم‌زمان با بهار، به تمام ما هدیه‌اش می‌دهد.

۲. هیچ ربطی به دریا نداشت. تا چشم کار می‌کرد، خشکی بود و هُرم آفتاب. باران هم حتی در سرزمین نوح‌ع زیاد نمی‌آمد، گاهی همین ماه‌های بهار، چند قطره‌ای می‌آمد و چند روزی دل کشاورزان و مردم را خوش می‌کرد و باز تمام.

همین بود که کار حضرت نوحع برخی به نظر مردم عجیب بود و برخی هم به او می‌خندیدند. ‌آن‌ها می‌خندیدند چرا که او کیلومترها دور از دریا، به‌تنهایی تخته‌تخته چوب می‌برید و روی هم سوار می‌کرد تا کشتی‌ بسازد.

مهم‌ترین و معروف‌ترین کشتی تاریخ، اندک اندک ساخته می‌شد. مردم از همه‌جا بی‌خبر، هیچ‌جای آسمان یا زمین، دریا را نمی‌دیدند، درست مثل من که دانه را توی دستم گرفته‌ام و باورم نمی‌شود که این بذر، یک بوته‌ی سرسبز گلِ سرخ توی جیبش پنهان کرده باشد.

مردم با شگفتی آسمان و زمین را نگاه می‌کردند و نمی‌فهمیدند نوح‌ع دریا را کجا می‌بیند و از کجا می‌شناسد که این‌طور صبورانه چوب روی چوب می‌چیند و از ترس امواج دریای ناپیدا، کشتی‌اش را آب‌بندی می‌کند.

درست مثل دانه که زیر خاک ماه‌ها صبر می‌کند تا باران ببارد و کم‌کم جوانه بزند و سر از خاک بیرون بیاورد، نوح‌ع هم بنای صبر داشت.

اگر مردم آشکارا و با صدای بلند به او می‌خندیدند، حضرت نوحع اما، مصمم و مطمئن در دل لبخند می‌زد و با دقت و ریزبینی تلاش می‌کرد کشتی‌ای بسازد که در برابر سهم‌گین‌ترین توفان تاریخ بتواند مقاومت کند.

مردم با چشم‌هایشان به‌دنبال دریا می‌گشتند و چیزی نمی‌یافتند، و نوح‌ع به دلش می‌نگریست و دریا را به شفافیت خورشید صبح، پیش رویش می‌دید.

۳. نه بذر، اگر ایمانی به شکفتن نداشته باشد، توان صبر‌کردن و تحمل تاریکی و خفقان خاک را دارد و نه حضرت نوح‌ع، اگر آمدن توفان را باور نداشت و به خدایی مؤمن نبود که می‌توانست در دل صحرا دریا بیافریند، می‌توانست کشتی بسازد. صبر، تنها با ایمان است که امکان حضور پیدا می‌کند، صبر و ایمان، مثل برادران دو قلو، در کنار هم قرار می‌گیرند و از دانه، گل یا از صحرای خشک، دریا می‌سازند.

همه‌ی پیامبران، انگار هر دو را با هم داشته‌اند. از حضرت نوحع‌ و حضرت ایوبع گرفته تا پیامبر خودمان، همه صبر و ایمان را، مثل داروی دوقلوی تلخ و شیرین، با هم داشته‌اند. شیرینی امید را با تلخی صبر، می‌نوشند و امیدوار به پیشِ رو نگاه می‌کنند.

ما، هرکدام از ما هم، اگرچه نه به اندازه‌ی پیامبران، نه به اندازه‌ی حضرت نوحع و حضرت ایوبع، که به اندازه‌ی خودمان نیازمند هردو هستیم. ما هم، هرکدام به اندازه‌ی خودمان بذری هستیم که اگر آمدن بهار را باور داشته باشیم و صبر داشته باشیم و بتوانیم سردیِ خاک را تحمل کنیم، بهار را خواهیم دید که سررسیده. بهار خودمان را هم خواهیم دید و شکوفه خواهیم زد. در سرنوشت هرکدام از ما، می‌تواند روزهای بهار هم نوشته شده باشد.

خدایا، ما را از ایمان، از صبر و از بهار محروم نکن. صبر بدون ایمان، یا ایمان بدون صبر، بهار نمی‌آورد، ما را از هردو چشمه‌، سیراب کن!

کد خبر 251764
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز