داستانک
-
وقت برداشتن قلم است!
هفتهنامهی دوچرخه: قلمت را بردار و داستان بنویس و در مسابقه شرکت کن؛ تمام ماجرا همین است. مسابقهی داستاننویسی «قلمت را بردار» در قالب داستان کوتاه و داستانک از سوی فرهنگسرای معرفت و مؤسسهی فرهنگیهنری داناک برگزار میشود.
-
داستان
فیتیلهپیچ
هفتهنامهی دوچرخه: نام گروه ما «مافیا» است که از حرفهای اول اسمهایمان متینروپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلانخان، یعنی خودم، ساخته شده است. این یادداشتها، روزنگاریهای من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای مدرسههای کرونازده در دفتر خاطراتم مینویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!
-
داستان
زمین هوایم را دارد!
هفتهنامهی دوچرخه > سیدسروش طباطباییپور: نام گروه ما «مافیا» است که از حرفهای اول اسمهایمان متینروپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلانخان، یعنی خودم، ساخته شده است. این یادداشتها، روزنگاریهای من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای مدرسههای کرونازده در دفتر خاطراتم مینویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!
-
داستان
یه کله، با ظرفیتی محدود!
هفتهنامهی دوچرخه > سیدسروش طباطباییپور: نام گروه ما «مافیا» است که از حرفهای اول اسمهایمان متینروپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلانخان، یعنی خودم، ساخته شده است. این یادداشتها، روزنگاریهای من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای مدرسههای کرونازده در دفتر خاطراتم مینویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!
-
آثار نوجوانان
دینگ! دینگ!
هفتهنامهی دوچرخه: وارد سایت شدم؛ میکروفن را بستم و سریع مثل موشک، رفتم سراغ قسمت جدید سریال! جای حساسش بود. در دلم دعا میکردم کاش دختر درون سریال نمرده باشد. آخر خیلی شبیه من بود و مثل خودم کلاسهایش را میپیچاند. دیشب مثل آبشار برایش اشک ریخته بودم.
-
داستان
شب یلدای آنلاین و قصهی کلاغ
هفتهنامهِ دوچرخه> فریبا خانی: وقتی داشتیم در شب یلدا انار دانهکرده میخوردیم و با خاله و دایی مکالمهی تصویری (ویدیوکال) میکردیم چون بهخاطر کرونا دو سالی هست که شب یلدا آنلاین برگزار میشود،پدرم قصهی جالبی را تعریف کرد. او گفت: «دیروز اتفاق جالبی برایم افتاد.»
-
داستان
ملوان زبل!
هفتهنامهی دوچرخه > سیدسروش طباطباییپور: نام گروه ما «مافیا» است که از حرفهای اول اسمهایمان متینروپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلانخان، یعنی خودم ساخته شده است. این یادداشتها، روزنگاریهای من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای مدرسههای کرونازده در دفتر خاطراتم مینویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!
-
داستانک
تابسواری داغ
هفتهنامهی دوچرخه > آثار نوجوانان: با دو دستم، زنجیرهای تاب را گرفتم و نشستم. بعد از کلی خواهش و تمنا برادرم یوسف، دستم را گرفت و توی ظل گرمای تابستان راه افتادیم به سمت پارک ملت. هوا خیلی گرم بود. اولش که روی تاب نشستم، دادم به هوا رفت.
-
داستان
چماق سرزنش!
هفتهنامهی دوچرخه > سیدسروش طباطباییپور: نام گروه ما «مافیا» است که از حرفهای اول اسمهایمان متینروپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلانخان، یعنی خودم ساخته شده است.
-
داستان «ترفیع»
هفتهنامهی دوچرخه > رفیع افتخار: «جک»، همان «جهانگیر» است. «جانی» ششسال دارد و دوسال از جک کوچکتر است. توی شناسنامهاش نوشته شده «جهانشاه»، اما بهش میگویند جانی.
-
داستان «عقلِ کُل!»
هفتهنامهی دوچرخه > داستان نوجوان > نوشتهی پل جنینگز، ترجمهی فتانه خیشابه: بازم نفر اول شدم و نمرهی ریاضی و انگلیسیام ۱۰۰ شد. من یک نابغهی مادرزادم و توی کلاس، کسی به گَرد پاهایم نمیرسد، چون همه از دَم خنگ هستند!
-
داستانک
یک هفته از کلاس آنلاین
هفتهنامهی دوچرخه > آثار نوجوانان: همهچیز از دو سال پیش شروع شد؛ از آن چهارشنبهی آخر. بیخیال و خوشحال بهخاطر ستارهای که برای آزمایشم گرفتم، از مدرسه آمدم بیرون. رفتم خانه و یک استانبولی زدم و خودم را ولو کردم جلوی تلویزیون.