یکشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۸ - ۱۸:۲۶
۰ نفر

نیلوفر دُهنی: از آن زمان که ادبیات کودک در جهان به این نام شناخته شد و از ادبیات بزرگسال جدا شد چند قرنی می‌گذرد.

سابقه دیرینه داستان‌نویسی در اروپا سبب شد که ادبیات کودک هم در این کشورها خیلی زود و تقریبا نزدیک به زمان پیدایش داستان بزرگسال پا بگیرد و با آن رشد کند و بالنده شود.

در ایران اما داستان‌نویسی مدرن بیش از یک قرن سابقه ندارد و ادبیات کودک ما سابقه‌ای بسیار کمتر از آن دارد. ادبیات کهن ما نیز آنچنان خالی از حضور کودکان است که حتی شخصیت کودک هم در آن چندان دیده نمی‌شود.

انگار بزرگان ادبیات ما همیشه به بزرگان می‌نگریسته‌اند نه کودکان و نیازهای شان. شاید به همین دلیل نوجوانان در قدیم از همان ابتدای دانش‌آموزی با شاهنامه و مثنوی و غزلیات حافظ آشنا می‌شدند و چیز دیگری برای خواندن نداشتند.

این نگاه آنقدر ریشه دار است که حالا هم ادبیات کودک در همه جای جهان جدی گرفته می‌شود حتی گاه بیش از ادبیات بزرگسال، اما در ایران نوشتن برای کودکان کاری است تفننی که هر کسی تصور می‌کند به‌راحتی از عهده آن برمی‌آید و تازه اگر هم بتواند بهتر است به سراغ بزرگسالان برود، چون آنها بیشتر جدی گرفته می‌شوند و نویسنده‌ها و هنرمندان هم همین طور خواهند بود.

آنچه امروز نویسندگان، مترجمان و فعالان حوزه ادبیات کودک را آزار می‌دهد همین نگاه است؛ دیدگاهی سنتی و قدیمی که نه تنها در مردم عادی بلکه  بین مسئولان و برنامه‌ریزان و گاه حتی در میان نخبگان نیز جریان دارد.

ناصر یوسفی در این باره پیش از هر چیز می‌گوید: متأسفانه ما در یک فضای بسیار بزرگسال‌منشانه زندگی می‌کنیم. این باور قدیمی وجود دارد که آدم‌ها هرچه بزرگ‌تر شوند جدی‌تر هستند و من فکر می‌کنم مرز این بزرگی کجاست؟ و تاکید می‌کند: ما در فضایی زندگی می‌کنیم که کودک جدی نیست. آموزش، هنر، بهداشت و تغذیه او هم همینطور است؛ پس نویسنده، هنرمند و پزشک کودک همه در حاشیه هستند.

یوسفی ادامه می‌دهد: در نگرش مدرن این تفکر مطرح است که اگر ما بتوانیم برای بچه‌ها سرمایه‌گذاری کنیم انسان‌های متفکر و خلاقی خواهیم داشت. اگر تا 7 سالگی او را جدی نگیرند دچار لطمات جبران‌ناپذیری خواهد شد و حالا ما در یک فضای جبران‌ناپذیر داریم برنامه‌ریزی و سیاستگذاری می‌کنیم چون در قانون اساسی آموزش از 7 سالگی به بعد تعریف شده است.

در این قوانین هنر، ادبیات، تاریخ و مسائل کودکان زیر 7 سال زیر یک سایه ابهام وجود دارد و دست‌اندرکاران و برنامه‌ریزان همه بر یک باور کهنه و قدیمی برنامه می‌ریزند به همین دلیل نمونه‌های کاری که برای کودکان تولید می‌شود بسیار غم انگیز است.

این نویسنده پرکار ادبیات کودک و نوجوان می‌گوید: ادبیات کودک در دنیا سابقه‌ای طولانی دارد. جمع‌آوری افسانه‌ها در اروپا از 300 سال پیش رواج داشته است. از طرفی سابقه ادبیات کودک و بزرگسال از هم جدا نیست.

رمان و داستان در غرب بیش از 500 سال قدمت دارد و ادبیات کودک شان هم روی آن پیشینه حرکت می‌کند. اما در ایران داستان نویسی به شکل جدید حداکثر 100سال سابقه دارد و پیشینه ادبیات کودک هم تقریبا همین‌قدر است؛ به همین دلیل نسبت به دنیا این فاصله را داریم.

نویسنده «اگر تو شاعر باشی»، غرب را دارای بستری مناسب برای فعالیت در حوزه ادبیات کودک و نوجوان می‌داند در حالی که به گفته وی در ایران چنین امکانی وجود ندارد: در غرب تلاش‌های نهادها و گروه‌ها و محافل ادبی در جامعه جهانی فرصت‌هایی فراهم کرده تا نویسنده‌ها بتوانند تجربیات خود را ارائه داده و با بینش‌های مختلف کار کنند.

این ماجرا در کشور ما محدود و ضعیف بوده است. تجربه‌های محافل ادبی کودک ما بسیار کم است؛ به همین دلیل نویسنده‌های ادبیات کودک ما نتوانستند با تجربیات و دیدهای مختلف وارد این حوزه شوند.

از طرفی سابقه ادبیات کودک در ایران بسیار کم است. حتی افرادی در این حوزه نداریم که در تداوم آنها حرکت کنیم. کسانی مثل فردوس وزیری و جبار باغچه‌بان دیگر تکرار نشدند و هنوز نویسنده مطرح جدیدتر نداریم.

وی می‌گوید که این موضوع ارتباط مستقیم با فعالیت‌های سازمان‌های برنامه‌ریز و حمایت‌گر دارد در حالی که ما در بخش خصوصی فقط شورای کتاب کودک و در بخش دولتی هم کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را داشته‌ایم.

فقط این‌دو بوده‌اند؛ به همین دلیل نویسنده‌های ما مجبور شدند تحت بازار یا بخش‌های رسمی دولتی قرار بگیرند که به آنها سفارش داده می‌شد پس بیشتر سفارش گیرنده بودند. افراد و نویسنده‌هایی هم که متفاوت کار کردند و چشمشان به بازار یا دولت نبود تجربه‌های سخت، دردناک و مشکلی داشتند.

یوسفی بیان می‌کند: از طرفی وقتی یک اثری در کشور ما در حوزه ادبیات کودک چاپ می‌شود کمتر نهادها و جریان‌های فکری داریم که این آثار را به نقد بگذارند، درباره آن بحث و گفت‌وگو کنند و دیدگاه‌هایی را به‌وجود بیاورند.

بخش‌های رسمی‌تر مثل دانشگاه‌ها، ارشاد یا آموزش و پرورش هیچ وقت فرصتی برای نویسنده‌ها فراهم نکردند که بتوانند مستقیم با بچه‌ها ارتباط بگیرند.

همیشه این کتاب‌ها به سختی وارد مدارس شده و در این فضای مسموم درس و کنکور که به‌وجود آورده‌ایم، هیچ روزنه‌ای برای بچه‌ها وجود ندارد. حتی آموزش و پرورش نگاه مترقی و مدرنی نسبت به ادبیات کودک نداشته است. بچه‌های ما اصلا نویسنده‌های‌شان را نمی‌شناسند؛ برخلاف همه دنیا.

حتی نمی‌توانند نام 5 نویسنده یا شاعر خود را بگویند. در‌حالی‌که در بسیاری از کشورها بچه‌ها با نویسنده‌ها آشنا بوده و فرصت گفت‌وگو بین شان فراهم می‌شود.

مثلا در دانمارک اندرسون یک افتخار ملی است. در سوئد لیندگرین، درحالی‌که بچه‌های ما نویسنده‌های خود را نمی‌شناسند. همه اینها باعث شده نه بچه‌ها خوانندگان مؤثری باشند که بجا و به موقع از کار بهره بگیرند، آن‌را نقد کنند و دنیایشان تغییر کند.

این فضایی است که برنامه‌ریزهای ما از آن غافل بوده‌اند اما من خوشحالم در این همه ناامیدی ما هنوز نویسنده‌هایی داریم که برای بچه‌ها قصه می‌نویسند و تعدادی ناشر که تلاش می‌کنند این را توسعه بدهند.

گیتا گرکانی، نویسنده و مترجم ادبیات کودک، نوجوان و بزرگسال هم با اعلام اینکه ادبیات کودک به‌اندازه آثار بزرگسالان جدی است، می‌گوید: نمی‌خواهم بگویم ادبیات کودک جدی‌تر از ادبیات بزرگسال است اما باید این تقسیم بندی را هم بپذیریم که ادبیات کودک، نوجوان و بزرگسال هرکدام تعریف خود را دارد؛ هرچند مرزهای غیرقابل عبوری هم ندارند.

وقتی می‌گوییم ادبیات کودک یعنی ادبیاتی که کودک می‌تواند بخواند، اما قصه‌ای مثل شازده کوچولو هم هست که کودک و بزرگسال آن را می‌خوانند و از آن لذت می‌برند.

وی نیاز به مشخص شدن مرز میان ادبیات کودک و بزرگسال را جدی می‌داند و ادامه می‌دهد: باید تشخیص بدهیم کدام کتاب‌ها در مورد کودکان و کدام برای کودک نوشته شده است. هر کتابی که قهرمانش کودک است برای کودک نیست. هر کتابی هم که قهرمان آن بزرگسال است لزوما مربوط به بزرگسالان نیست.

گرکانی تاکید می‌کند: با این حال برای نویسنده این محدودیت وجود ندارد که در یک حوزه بنویسد. نویسنده می‌تواند کتاب پلیسی بنویسد، در حوزه نوجوان هم بنویسد.
وی مواردی که نویسنده کودک باید در نوشتن رعایت کند را چنین برمی‌شمرد: در ادبیات کودک نویسنده باید شیوه خاصی را برای قصه‌گویی برگزیند. در واقع ادبیات کودک قوانین خودش را دارد.

شکل جمله‌ها، تعداد کلمات، انتخاب واژه‌ها، مواردی که نباید در داستان کودک گفته شود. یعنی منطقا نباید در ادبیات کودک به چیزهایی پرداخت که مربوط به بزرگسال باشد. مثلا کودک نیازی به خواندن درباره برده‌داری ندارد چون بچه‌ها با دانستن اینجور چیزها فقط از زندگی وحشت خواهند کرد.

از سویی، ما در ایران هنوز فکر می‌کنیم حجم کتاب یا میزان پیچیدگی مطلب، آن‌را با اهمیت می‌کند.در ادبیات کودک دست نویسنده باز است برای اینکه مسائل پیچیده را ساده کند، اما میزان اطلاعاتی که به کودک می‌دهی باید محدود باشد. باید روی موضوع یا موضوعات خاصی تاکید داشته باشی.

مترجم آثار هوروویتس تاکید می‌کند: برای نوشتن در حوزه کودک و نوجوان باید ابتدا کتاب را جدی بگیری. بعد از آن باید یک چیزهایی را حتما در نوشتن در نظر گرفت. مثلا باید ساده نوشت که کار بسیار دشواری است و برای گفتن حرف‌های مهم لزوما نباید از لغات دشوار استفاده کرد.

باید تخیل آزاد داشت. باید از بحث آموزش به کودکان گذشت چون دیگر نمی‌توانیم ادبیات محض خلق کنیم. اصرار در اینکه به بچه‌ها آموزش بدهیم سبب می‌شود بچه‌ها هم تصمیم بگیرند کتاب‌های ما را نخوانند چون در مدرسه به اندازه کافی درس می‌گیرند.

وی وضعیت ادبیات کودک در ایران را چنین تحلیل می‌کند: در حوزه ادبیات کودک در ایران به‌نظرم انسجام بیشتری وجود دارد. در حوزه ترجمه به این اطمینان دارم. ما یک عده داریم که مترجم و نویسنده‌های خوبی هستند و تصمیم دارند برای بچه‌ها کار کنند.

گرکانی عنوان می‌کند: نسل جدید باید متوجه باشد که این کار خیلی جدی است. اشتباه است که فکر کنیم کسی که کار بزرگسال انجام می‌دهد به راحتی می‌تواند کار کودک هم انجام بدهد. مشکل اصلی ما در بحث ارائه دادن کار به بازار است.

البته ما عادت نداریم کتاب جزء برنامه‌های زندگی مان باشد. این هم البته طبیعی است چون 12 سال به ما می‌گویند کتاب نخوان. متأسفانه این تابو در مدرسه ایجاد می‌شود. آنجا باید کتاب خواندن جدی شود که نمی‌شود.

شیدا رنجبر، مترجم کودک و نوجوان هم معتقد است که متأسفانه خیلی‌ها فکر می‌کنند کار کردن برای کودک بچگانه است، درصورتی‌که کار کودک کاری است بسیار عمیق، پربار و جدی و ادامه می‌دهد: واقعیت این است که ادبیات کودک و نوجوان کم عمق‌تر از ادبیات بزرگسال نیست بلکه شاید پیچیدگی، ظرافت و اهمیت بیشتری هم داشته باشد.

موضوعات زیادی هست که در ادبیات کودک باید عنوان شود و کودک و نوجوان در جریان آن قرار بگیرد.در عین حال وی مرزبندی میان ادبیات کودک و نوجوان را نمی‌پذیرد: الان در دنیا گروه سنی برای کتاب مشخص نمی‌کنند، چون اثر ادبی باید بتواند با خواننده ارتباط برقرار کند و این خواننده از هر گروهی می‌تواند باشد.

رنجبر ادامه می‌دهد: همه ما از یک کتاب کودک خوب لذت می‌بریم چون جایی درون ما را روشن می‌کند و از نیازهای بشری، احساس امنیت، عشق و دوستی حرف می‌زند. چطور می‌شود گفت اینجور کتاب‌ها جدی نیست. از سویی، ادبیات بزرگسال ما هم مدام به سمت پیچیدگی و تلخی می‌رود.

او تاکید می‌کند: من اگر قرار باشد کتابی به کسی هدیه بدهم کتاب کودک می‌دهم چون آنقدر زیباست که هیچ انسانی از خواندن کتابی که عشق به زندگی را در او زنده کند ناراحت نمی‌شود.

همه به احساس امنیت احتیاج دارند و نباید با ناخودآگاهشان مبارزه کنند. یکی از ویژگی‌های ادبیات کودک هم این است که احساس امنیت می‌دهد.

وی درباره وضعیت ادبیات کودک و نویسندگان آن در ایران نیز چنین اظهار نظر می‌کند: در حوزه ادبیات کودک همه دارند تلاش می‌کنند اما ما نسبت به غرب در خیلی زمینه‌های فرهنگی پایین‌تر هستیم.

در جامعه‌ای که چنین تخیل بسته‌ای دارد و بچه‌های ما مجبورند کتاب خواندن را برای درس خواندن کنار بگذارند؛ درواقع آنها مجبور هستند از هیچ، داستان بنویسند پس باید خیلی پشتکار و همت داشت. در کل ما در حوزه ادبیات کودک و نوجوان احتیاج به انتقادپذیری، آموزش تکنیک‌ها و تلاش بیشتری داریم.

ناصر یوسفی اما معتقد است که چون دانش و بینش درستی نسبت به ادبیات کودک نداریم خیلی‌ها به‌خود اجازه می‌دهند که با ناآگاهی در این حوزه کار کنند.وی می‌گوید: اگر دلمان می‌خواهد که جامعه‌ای خلاق و پویا داشته باشیم بسیار مهم است که اهمیت دوره کودکی را بازنگری کنیم.

من یک بار در وزارت ارشاد در جلسه‌ای برای ترغیب افراد به کتاب خواندن گفتم خیلی دیر داریم کار می‌کنیم؛ وقتی یک بچه‌ای در تمام زندگی کتاب ندیده است، وقتی در نوزادی کتاب برایش فراهم نمی‌کنیم، حالا در بزرگسالی هرچه بخواهیم او را ترغیب کنیم چون پیشینه‌ای در این زمینه ندارد چندان موفق نخواهیم بود.

گیتا گرکانی هم می‌گوید: در مورد کتابخوان کردن بچه‌ها هم مهم این است که بچه را از کودکی به کتاب عادت بدهی و با لذت مطالعه آشنا شود. کتاب‌های کودک باید آنقدر جذاب باشد که بتواند با تلویزیون و رایانه رقابت کند. در دنیا به این مسئله خیلی توجه می‌شود.

کتاب‌های کودک در دنیا چاپ‌های بسیار خوبی دارند ولی ما در این مورد مشکل داریم. این موضوع هم به نویسنده مربوط نمی‌شود. اگر به کتاب به‌عنوان محصول فرهنگی و یک کار گروهی نگاه شود مسلما نتیجه بهتری هم خواهند گرفت. از سویی، در چاپ کتاب کودک باید موارد دیگری را هم در نظر گرفت. مثلا کتاب کودک باید از جنسی باشد که زود پاره نشود. کلمات آن درشت باشد.

شکل کتاب هم باید برای بچه جذابیت داشته باشد. در دنیا وقتی کتاب کودک درمی‌آید عروسک‌هایش هم درمی‌آید. وقتی بچه چیزی را به‌صورت متن می‌بیند عروسک آن را هم لمس می‌کند یعنی وارد زندگی‌‌اش می‌شود و امکان کتابخوان شدنش بیشتر است.

اینکه بچه‌ها را مجبور کنی هر کتابی را در دست بگیرند چون بهتر از آن وجود ندارد اصلا درست نیست. مسئله این است که ما در ایران چه میزان به ادبیات کودک اهمیت می‌دهیم. چقدر کتاب می‌خوانیم. در مدارس ما بچه‌ها محکوم به کتاب نخواندن هستند چون فقط باید درس بخوانند.  تا زمانی که کتاب خواندن یک کار لوکس محسوب می‌شود، نمی‌توان بچه‌ها را کتابخوان کرد.

به‌نظر می‌رسد پیش و بیش از آنکه به فکر افزایش آمار کتابخوانی در بزرگسالان باشیم باید فکری به حال کتابخوان کردن بچه‌ها کنیم.

چیزی که انگار در جاهای دیگر خیلی بیشتر جدی گرفته می‌شود، آنقدر که به قول ناصر یوسفی چنین شهروندی وقتی از کودکی به کتاب وابسته شود دیگر در بزرگسالی نگرانی برای او نداریم. کتاب را نمی‌توان از او جدا کرد همانطور که دستش را نمی‌شود قطع کرد.

کد خبر 83955

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز