مجموع نظرات: ۰
شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۴۰
۰ نفر

از پشت‌سر به سمت بندر لافت که می‌روم، غافگیر می‌شوم؛ به یکباره روستایی کوچک با انبوه بادگیرهای زیبا من را می‌برد و به دامان خلیج‌فارس می‌سپارد؛ دریایی لبریز از موج و ماهی.

لافت

همشهری آنلاین: جزیره قشم روستا زیاد دارد اما همه‌اش را هم که بگردی، لافت چیز دیگری است؛ روستایی است کهن در شمال‌غربی این جزیره که بادگیرهایش آن را منحصربه‌فرد کرده است. قدم به قدم، پله‌ سنگچین شده‌ای را پشت سر می‌گذاریم، بر سر تپه‌ای می‌ایستیم، تا به یکباره روستایی جمع‌وجور در دل چشمان ما می‌نشیند. بر بلندای لافت، جغرافیای این منطقه کوچک در قاب چشمان ما به تصویر کشیده می‌شود.

لافت از سه سمت چشم به گشاده‌دستی خلیج‌فارس دارد و تنها از سمت جنوب است که رو به سوی زمین‌های بایر می‌گذارد تا قدر خلیج‌فارس را بیشتر بداند. مردمان لافت هم قدر این آب را خوب می‌دانند؛ رزق و روزیشان از آن است. لافت از قدیمی‌ترین بنادر تجاری ایران است که هنوز هم دریانوردان کاربلدش شهره عام و خاصند. لافتی‌ها در مهار باد زبردستند؛ هم خنکی خانه‌شان را از آن می‌گیرند و هم رامش می‌کنند تا لنج‌هایشان را به راه دور ببرد.

چین‌های سفید و آرام خلیج‌فارس دامان از پای روستای لافت برچیده بودند که به بندر رسیدیم. هم خلیج‌فارس به این آمد و شدها عادت دارد هم لافتی‌ها. بازی جزر و مد دریا در ۲۴ ساعت دو بار اتفاق می‌افتد تا صحنه بکری چون جنگل‌های حرا را در چشم تماشاگران و طبیعت‌گردان این منطقه بسازد.

بازی خلیج‌فارس با جنگل‌های حرا که آنها را «مانگرو» می‌نامند، از جمله دلایلی است که این جنگل‌های نادر را در ردیف ثبت در آثار طبیعی سازمان یونسکو قرار داده است. لافت، این روستای کهن و تاریخی که یکی از مشهورترین روستاهای سراسر جنوب ایران است، هنوز هویت تاریخی خود را حفظ کرده، معماریش تا حدود زیادی دست نخورده مانده و مردمانش هنوز دل به دریا دارند.  

این بندر ایران یکی از قدیمی‌ترین بنادر دنیاست

هر روز یک چاه

«لافت از اینجا شکل گرفته.» این را محمدامین اخلاصی می‌گوید که عضو شورای روستای لافت است. بالای روستا رو به دریا ایستاده‌ایم و چاه‌های تلا (تل آب) را کناربه‌کنار هم در سمت راستمان می‌بینم؛ همان‌جایی که هسته اولیه روستای لافت شکل گرفته و حالا مرکز روستاست. حالا دیگر چاه‌های تلا روزگار پررونق خودشان را از دست داده‌اند و بیش از آنکه لافتی‌ها را سیراب کنند، گردشگران را به سوی خود می‌کشانند. از بالای لافت باید آب‌انبار بزرگ را رد کرد تا به چاه‌های معروف آب رسید. چاه‌ها بدون هیچ حرفی در کنار هم قرار گرفته‌اند.

همسایگان آنها چند درخت و خانه‌های بدون بادگیرند؛ خانه‌های ایستاده و نیم ایستاده، زخم خورده از باد و بوران روزگار. مدت‌هاست که دستی به سر و روی آنها کشیده نشده است. زنی سطلی از آب را از یکی از چاه‌ها بالا می‌کشید، روی سرش می‌گذارد و مثل سایه از کنار ما می‌گذرد و می‌رود بدون اینکه نگاهی کند به این همه آدم که برای دیدن چاه‌ها و بادگیرها به بندر سرازیر شده‌اند. اخلاصی می‌گوید: «کسی از این آب‌ها برای خوردن استفاده نمی‌کند، بیشتر برای شست‌وشو می‌برند. البته همه نه، شاید فقط ۳۰ خانوار از ۱۲۰ خانوار لافتی از آن استفاده کنند.» 

بنا به گفته اهالی لافت اینجا به تعداد روزهای سال شمسی، ۳۶۵ چاه آب بوده است. می‌گویند در قدیم این‌طور نبوده که هر کس از هر چاهی که خواست آب بردارد و منبع اصلی آب شیرین روستا تمام شود؛ تمام اهالی آب هر روزشان را از یکی از چاه‌ها برمی‌داشتند تا در تمام سال آب کافی داشته باشند. ما بیشتر از ۳۰ تا ۴۰ چاه آب نمی‌بینیم اما خودشان تاکید می‌کنند که بقیه چاه‌ها خراب شده‌اند و خاک پرشان کرده است.  

این بندر ایران یکی از قدیمی‌ترین بنادر دنیاست

فانوس‌های بندری

کوچه‌ها باریک است و تنگ. خانه‌ها شانه به شانه هم بالا آمده‌اند. از دل کوچه‌هایی که دور و دراز نیست می‌گذرم. دخترانی در لباس‌های رنگی کوچه را معنای دیگری می‌دهند. مردی با دشداشه و عمامه سفید از آن می‌گذرد؛ ناخدا باید باشد، پیر است و با موج موج خلیج‌فارس آشناست. اخلاصی با او سلام و علیکی می‌کند و من هم. زنی برقع‌پوش از کنارمان می‌گذرد، با روسری‌ «لیو» بر سر. نام این روسری را همین ناخدا به من می‌گوید، ناخدا یوسف صفاری لافتی؛ «بچه‌های امروزی کمتر این‌جوری لباس می‌پوشند. پسران جوان بندر که اصلا لباس‌های مد روز می‌پوشند تا دشداشه و عمامه سفید.» 

ناخدا یوسف مثل همه جنوبی‌هاست؛ گرم و متواضع. به آنی خانه و زندگیش را به ما می‌بخشد تا هر وقت که دلمان خواست مهمان مهربانی او بشویم؛ «چه فرقی دارد؟ مثل پدر و دختر می‌مانیم.» این را ناخدا می‌گوید تا من احساس غریبی نکنم. می‌گوید هفت ساله که بوده مادرش او را از مدرسه بیرون آورده؛ «قدیمی‌ها می‌ترسیدند که آدم مدرسه برود؛ آدم که دولتی شود، بعد مجبور می‌شود سربازی هم برود.»

می‌گوید او را در بچگی به پسر عمه‌اش می‌سپارند تا با لنج بادبانی اولین سفر دریایی خود را شروع کند؛ همان کاری که خیلی از لافتی‌ها هنوز هم به آن مشغولند. دریانوردی در لافت ده سال و ۲۰ سال سابقه ندارد، تاریخش می‌رود به خیلی دورها. زندگی و کار و عشق مردمان اینجا بوده و حالا هم تا حدودی هست.

بادبان لنج را باز می‌کردند، خود را به باد می‌سپردند و می‌رفتند تا نه فقط خرج زندگیشان را در بیاورند  که با دریا خوش باشند. ناخدا یوسف هنوز اولین سفرش را با لنج خوب به یاد دارد. به خاطر دارد که لنج را چراغانی کردند؛ «با ۲۰ یا شاید هم ۲۵ ملوان راهی دریا شدیم.» آن روزها کوچک بود و کارهای کوچکی به او می‌سپردند. وقتی بزرگ شد سکان کشتی را به دست گرفت و قطب‌نمای کنار سکانش شد عصای دستش.  

این بندر ایران یکی از قدیمی‌ترین بنادر دنیاست

دور دنیا در ۳۰۰ روز

از روزگاری که ناخدا یوسف لافتی به خواست مادر راه دریا در پیش گرفت، سالیان زیادی گذشته. حالا دیگر کشتی‌های بادبانی جای خود را به کشتی‌های موتوری داده‌اند و تنها خاطرات آنها باقی مانده که در مراسم و اعیاد زنده می‌شود.

آنها نمی‌خواهند تاریخ دریانوردی یکی از مهم‌ترین بنادر تجاری که روزگاری بر تمام قشم و هرمز فخر می‌فروخت، فراموش شود. مراسم بادبانی را برای همین به بهانه‌های مختلف برگزار می‌کنند، همان‌طور که اخلاصی - عضو شورای روستای لافت - می‌گوید: «عید که می‌شود، فرقی ندارد عید قربان باشد یا نوروز، دهه فجر باشد یا روزی دیگر؛ دریانوردان قدیمی دورتادور لنج بادبانی قدیمی لافت  که کنار ساحل گذاشته‌ایم جمع می‌شوند تا یاد روزهای لنج‌ بادی را زنده نگه دارند.»

در قدیم دریانوردان که قصد سفر می‌کردند، خانواده‌ها برای بدرقه می‌آمدند و خداحافظی. مرد خانه‌شان قرار بوده به سفر برود، آن هم نه یک روز و دو روز، نزدیک یک سال. پس با مراسم خاصی بادبان را بالا می‌کشیدند و آنها را راهی امواج می‌کردند.

اخلاصی می‌گوید: «حالا هم ناخداها و ملوان‌های قدیمی روی لنج قدیمی لافت جمع می‌شوند، موسیقی می‌نوازند و بادبان را بالا می‌کشند.» اینجاست که باد می‌پیچد درون بادبان و یاد گذشته می‌کنند؛ یاد روزگاری که تا شاخ آفریقا می‌رفتند و سالی را در باد و آب به سر می‌بردند.  

صحبت از باد و بادبان که می‌شود، با ناخدا یوسف همسفر خاطره‌هایش می‌شویم؛ سوار بر لنجی بادبانی از لافت به بصره می‌رود و بصره را به کراچی وصل می‌کند. از پاکستان به هند می‌رویم و بمبئی را دوره می‌کنیم. بعد بادبان را می‌کشیم، به سوی زنگبار آفریقا می‌رویم. برای بازگشت به لافت، بندر عدن و مسقط در عمان را انتخاب می‌کنیم. مرور همین خاطرات کوتاه، یعنی گذشت حداقل ۳۰۰ روز سفر دریایی. بی‌دلیل نیست وقتی از ناخدا می‌پرسم که لنج‌ها را از امارات می‌خرید، با غرور می‌گوید: «ما خودمان بهترین لنج‌سازها را داریم.»

هرچند ساخت و خرید یک لنج پول زیادی می‌خواهد و همین مساله لنج‌سازی را تا حدودی از رونق انداخته، در قشم هستند کارگاه‌هایی که در آنها لنج‌هایی در حال شکل گرفتن‌اند، برای اینکه سفر آغاز کنند. ناخدا یوسف می‌گوید: «قدیم‌ها می‌رفتیم از عراق و خوزستان خرما می‌آوردیم، می‌بردیم هند و پاکستان، از آفریقا هم چوب چندل می‌آوردیم.» حالا دیگر نه ناخدا یوسف و نه هیچ دریانوردی سفر دور و دراز در پیش ندارد. زمان گذشته است؛ لافت روزگاری به خاطر دریانوردان لافتیش شهره بوده که لنج‌هایشان مرز نمی‌شناختند.

امروز گشنیز، زیره، سنگ‌های کاشی و آهن‌آلات می‌برند و ماهیگیری می‌کنند. ناخدا یوسف به آنچه در لنج دارد، هندوانه، خربزه، سیب و ظرف‌های پلاستیکی را هم اضافه می‌کند و به امارات می‌فرستد. مثل گذشته راه درازی در پیش نیست که آمدنشان به خانه برای خود و خانواده‌شان هیجان‌انگیز باشد؛ مثل گذشته‌ها که دیدن بادگیرهای روستا از دریا، پایان دلتنگی‌هایشان برای خانه و خانواده بود.

از این سو هم کودکان از بلندای بادگیر خبر رسیدن مردان دریا را به خانواده می‌دادند. بادگیرها چون فانوس‌های دریایی، نوید بازگشت می‌دادند. از نگاه مازیار قاسمی‌نژاد عبدالملکی ـ مدیرعامل مهندسین مشاور طراحان پیرامون ـ که کتابی درباره معماری بادگیرهای لافت با کمک همکارانش منتشر کرده، این اتفاق زمانی یکی از زیباترین اتفاق‌هایی بوده که در بندر لافت می‌افتاد.  

این بندر ایران یکی از قدیمی‌ترین بنادر دنیاست

از چوب تا سیمان

می‌گویند قصه بادگیرهای ایران از مرکز کشور یعنی از سمت یزد و کرمان شروع شد و بعد به هرمزگان رسید. اما برخلاف بادگیرهای مرکز که رطوبت نسبی هوا را هم زیاد می‌کنند و در داخل ساختمان می‌گردند، بادگیرهای جنوب از طریق جابه‌جایی هوای داخل ساختمان، باعث کاهش دمای فضا می‌شوند.

طیبه حسین‌ آخوندی ـ کارشناس بافت‌های تاریخی سازمان میراث‌فرهنگی استان هرمزگان ـ همه بادگیرهای لافت را در ردیف بادگیرهای چهارطرفه قرار می‌دهد؛ «تنها یکی از بادگیرها یک‌طرفه است و یکی دیگر هم که مدور است.» اما قادری در کتاب «معماری بندر لافت» که در سال ۱۳۸۰ منتشر شده، بادگیرهای لافت را دو طرفه و چهارطرفه می‌داند و می‌گوید بادگیرهای چهار طرفه از دوطرفه‌ها بلندترند. متاسفانه هیچ تحقیق کاملی هنوز درباره بادگیرهای لافت به صورت جامع و کامل انجام نشده؛ حتی قدمت آنها هم به درستی و دقت مشخص نیست.  

ناخدا یوسف صفاری لافتی، قدمت بعضی از بادگیرهای لافت را بسیار قدیمی می‌داند: «تاریخ داریم که قدمت بادگیرهای لافت به ۲۰۰ سال پیش برمی‌گردد.» البته تاکید می‌کند بادگیرها از روز اول این‌قدر بزرگ نبوده‌اند؛ «نزدیک به ۵۰ سال است که بادگیر در اندازه‌های بزرگ ساخته می‌شوند؛ وقتی که توانستند مصالح و مواد محکم‌تری استفاده کنند.» منظور ناخدا از مواد محکم سنگ و گل است.

همان که قاسمی‌نژاد عبدالملکی و همکارانش از آن به ساروج یاد می‌کنند. بعد هم استادکاران محلی گچ از بندر خمیر می‌آوردند، آسیاب می‌کردند و بدنه بادگیر را گچ می‌گرفتند. ناخدا یوسف می‌گوید: «امروز هم فقط استادکار محلی می‌تواند بادگیر بسازد. این کار از کارگران افغانی برنمی‌آید.» ناخدا می‌گوید کارگران افغانی در لافت زیاد هستند و همه کاری هم می‌کنند.

طیبه حسین آخوندی حرف‌های او را این‌طور کامل می‌کند: «بادگیرها را با چوب چارتراش درست می‌کردند. بعد توی آنها را با حصیر پرمی‌کردند و با چندل می‌پوشاندند. به گفته او روکش بادگیرها هم گچ و ساروچ بود. امروز البته روکش نهایی گچ است.» حالا هم که با بلوک سیمان بادگیرها را درست می‌کنند. ناخدا یوسف خوب به خاطر دارد، روزگاری که لنج‌ها را به دریا می‌انداختند و بادبادبان‌ها را می‌کشیدند. چوب چندلی که از آفریقا می‌آوردند، برای لنج و خانه‌شان کاربرد داشت تا سقف بادگیرها را با آنها بپوشاندند: «در قدیم اینجا تخته وجود نداشت.

حتی برای سقف هم از برگ‌های نخل طناب درست می‌کردند و با حصیر خوزی (خوزستانی) یا مینابی روی سقف پرمی‌کردند و روی آن را با خاک می‌پوشاندند. البته الان زمانه فرق کرده است.» او تاکید می‌کند که «الان سقف‌ها ایزوگام می‌شود.» 

از بلندی به لافت که خیره می‌شوم، بادگیرهای سفید، در ردیف‌های نامنظم در نگاهم می‌نشیند. چیزی که در اولین نگاه، توی ذوق آدم می‌زند، رنگ سفیدی است که معلوم است به تازگی به تمام بادگیرهای لافت زده شده. همان رنگی سفیدی که حالا کهنگی خانه‌ها را بیشتر نشان می‌دهد، چرا که سازمان میراث‌فرهنگی تنها بادگیرها را رنگ کرده است، رنگی که البته با رنگ اخرایی قدیمی بادگیرها هم فرق دارد. البته طیبه آخوندی که کارشناس همین سازمان است، می‌گوید این رنگ‌ها به مرور به همان رنگ قدیم درمی‌آیند.

این بندر ایران یکی از قدیمی‌ترین بنادر دنیاست

هر کو به نقشی

هر بادگیر انگار یک پلاک است برای خانه؛ نقش خودش را دارد و نشان خودش را. نقش و نگارهای بادگیرهای لافتی انگار الگوی خاصی ندارند، هرکس نقشی را مختص خود انتخاب می‌کند. واقعا هم می‌شود آنها را به عنوان یک پلاک در نظر گرفت. این مساله را مازیار قاسمی‌نژاد عبدالملکی در کتابش نوشته: «هر بادگیری در لافت نقش مخصوص به خود را دارد که در دیگر بادگیرها دیده نمی‌شود.» اینکه چرا این نقش‌ها با هم تفاوت دارند، سوالی است که پژوهشگران درباره‌اش علت‌های خاصی ذکر کرده‌اند و بعضی هم آنها را نوعی نشانه‌گذاری دانسته‌اند. ناخدا یوسف اما می‌گوید که این‌ نقش‌ها ذوقی انتخاب می‌شوند: «معمولا معماران محلی نقش‌هایی را در اختیار افراد قرار می‌دهند تا هر نقشی را که صاحب‌خانه دوست داشته باشد انتخاب ‌کند.»

این‌طور که ناخدا یوسف می‌گوید، نقش‌ را معمار ابتدا روی زمین درست می‌کند و بعد به بادگیرها می‌چسباند. طیبه حسین آخوندی که کارشناس بافت‌های تاریخی است، درباره این نقش‌ها توضیح جالبی به ما می‌دهد: «نقش تنها در قسمت بالای هر بادگیر می‌نشیند.» درست است که نقش‌ها الگوی خاصی نداشته‌اند، اما از نگاه آخوندی، نقش‌ها بیشتر از گل و نشانه‌هایی از گل گرفته می‌شده است، هرچند که محمدامین اخلاصی می‌گوید که نقش ماه و ستاره هم زیاد روی بادگیرها می‌زنند. گرچه در میان سخنان هیچ یک از آنها اشتراکی درباره نقش بادگیرها وجود ندارد اما همه‌شان اعتقاد دارند که نقش‌های هر بادگیر فقط منحصر به خودش است. نقش‌هایی برای زنده کردن بادگیرهایی که دیگر کاربردی ندارند، چرا که امروز بیشتر حالت یک نشان برای اهالی دارند.  

در قدیم بادگیرها یک اتاق را بیشتر خنک نمی‌کردند، اما امروزه دیگر با وجود امکاناتی مثل کولرهای برقی، کمتر کسی به انتظار باد خنکی است که از راه بادگیرها وارد خانه شود. طیبه آخوندی می‌گوید که بادگیرها نه تنها استفاده‌ای ندارند که بلای جان لافتی‌ها هم شده‌اند؛ «بادگیرها دیگر هوای پاک نمی‌آورند، گرد و غبار و حشرات موذی را وارد خانه می‌کنند.» همین مساله باعث شده تا اهالی، بادگیرها را مسدود کنند و از نیروی برق برای خنک‌سازی خانه‌ها استفاده کنند.

سازمان میراث‌فرهنگی اما برای اینکه قصه بادگیرهای زیبای بندر لافت به پایان نرسد، به اهالی پیشنهاد داده روی پله‌های مارپیچی که به پشت‌بام می‌رسند، بادگیرهای نمادین نصب کنند. البته همه این بادگیرها نمایشی نیستند و در بعضی موارد کاربردهایی هم دارند.  

«امروز بسیاری از لافتی‌ها از بادگیر برای تهویه آشپزخانه استفاده می‌کنند. در واقع بادگیرهای دیروز هودهای امروز لافتی هستند.» این را اخلاصی می‌گوید. تاکید هم می‌کند که شاید کاربرد آنچنانی نداشته باشند اما رکورد زدن هم برای خودش کاری است. اخلاصی تعداد بادگیرهای لافت را نزدیک به ۳۰۰ بادگیر می‌داند؛ «بادگیرها اینجا بزرگ و کوچک دارند. اما بادگیر «احمد عبدالحمید» خیلی معروف است چون بزرگ‌ترین بادگیر است.» این‌طور که لافتی‌ها می‌گویند از میان بادگیرهای جالب، یکی هم به «محمد طیب عارفی» تعلق دارد. او صاحب تنها بادگیر گرد گنبدی بندر است. «بادگیر خانه «عبدالله خواجه» دریانورد هم بزرگ است.»

اخلاصی بادگیر «حاجی انصاری» خدابیامرز را هم در ردیف بزرگ‌ترین بادگیرهای بندر قرار می‌دهد؛ «حاجی‌عبدالصمد سلیمانی هم بادگیر بزرگی از خود به یادگار گذاشته. خدابیامرزدش.» ناخدا یوسف تاکید می‌کند: «اندازه‌ بادگیرها بسته به وسع صاحبخانه بوده. بعضی‌ها هم که اصلا بادگیر نداشتند.» 

این بندر ایران یکی از قدیمی‌ترین بنادر دنیاست

آزادی داماد

صدای هلهله زنان روستا ناگهان بلند می‌شود؛ عروسی یکی از جوانان لافتی است. مراسم عروسی در لافت قوانین خودش را دارد. شب مراسم مولودی‌خوانی برگزار می‌شود و داماد را به خانه عروس می‌برند. خانواده عروس حجله‌ای درست می‌کند سرتاسر از آیینه، حتی دور تا دور سقف. بالای اتاق هم تختی می‌گذارند و دورتادورش گلدان‌های گل. با توافق پدر عروس، داماد می‌تواند حتی تا شش‌ماه در خانه پدرزن زندگی کند، اما چند روزی را باید به اجبار آن‌جا بماند. در قدیم این اجبار هفت روزه بوده و حالا سه روزه شده. سه روزی که عروس و داماد درون حجله می‌مانند و داماد حق ترک کردن خانه پدرزن را ندارد.

جدا شدن یا نشدن داماد از خانواده عروس پس از طی این دوره و با مراسم خاصی صورت می‌گیرد. بعد از سه روز مادر داماد به استقبال‌شان می‌آید و روی سر داماد کنگ (نقل و بادام) می‌ریزد و به اصطلاح داماد آزاد می‌شود و می‌تواند از این به بعد از خانه بیرون برود.

حجله همچنان پابرجا می‌ماند، چرا که هنوز هم داماد باید پس از تمام شدن کارش در بیرون از خانه به حجله بازگردد. بعد از شب کنگی یا همان آزاد شدن داماد، داماد شبی را با دوستانش می‌ماند، بدون عروس و شبی هم عروس بدون داماد با دوستانش می‌ماند.

شب هفتم عروس و داماد به همراه آشنایان به خانه مادر داماد می‌روند. در این شب مادر و فامیل‌های داماد بر سر عروس و داماد نقل و بادام می‌ریزند و این دیگر پایان مراسم است. معمولا حجله تا یک‌ماه پابرجا می‌ماند و بعد از آن، زندگی مستقل زناشویی آغاز می‌شود.

البته این روزها این رسم هم مثل خیلی از رسم‌های دیگر رو به فراموشی است. معمولا اگر داماد وسع مالی داشته باشد، خیلی زود از خانواده عروس جدا می‌شود و به منزل خود می‌رود. مثل همین تازه‌داماد لافتی که می‌گویند لنج‌دار است و از خودش خانه مستقلی هم دارد.  

خلیج‌فارس در بازی جزر و مدی خودش وقتی از بندر پا پس می‌کشد، ماهیگیران بندری را دست خالی نمی‌گذارد. اخلاصی می‌گوید که ماهیگیران بندر لافت با جزرومد خلیج‌فارس در روز دو بار «مَشتا» می‌روند؛ مشتا روش ساده سنتی برای صید ماهیانی است که در این رفت و آمدها از امواج خلیج‌فارس جا می‌مانند.

به گفته او، سهم ماهی‌هایی که در مشتا صید می‌شوند گاهی به دو کیلو هم نمی‌رسد، اما هست مواقعی که دریا گشاده‌دستی می‌کند و از ۲۰ کیلو هم بیشتر می‌شود. مشتاها از چوب و تور ساخته می‌شوند و محل جمع شدن ماهی در زمان جزر خلیج‌فارس است.

به گفته اخلاصی در لافت ۱۰ تا ۱۲ مشتا وجود دارد. چشم می‌گردانم و سراغ باغ‌ها و نخلستان‌هایی را می‌گیرم که روزگاری سایه سر لافتی‌ها بودند. دیگر نشانی از آن همه نخل‌های سربه‌فلک کشیده نیست. چند نخل، کج‌دار و مریز بالا رفته‌اند. نه آن‌قدر که سایه سبزشان سایه‌گستر یک خانه شود، چه برسد بخواهد یک بندر را زیر چتر خویش قرار دهد.

کد خبر 776521
منبع: سرزمین من

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سرزمین من

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha