مجموع نظرات: ۰
چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۶:۴۲
۰ نفر

۵ ماه قبل در یک یک‌شنبه شب، پدر من این خبر را داد که طبق تشخیص پزشکان، عموی من مبتلا به سرطان کولون از نوع درجه ۳ شده است. تا جایی که به خاطر دارم هم تعجب کردم و هم نکردم. تعجبم از این بابت بود که این اولین باری محسوب می‌شد که سرطان در خانواده ما تا این حد نزدیک شده‌ بود.

بیمار

به گزارش همشهری آنلاین، تا آن تاریخ هرچه درباره سرطان شنیده بودم در بین اقوام دور، عموزاده‌ها و عمه زاده‌های یک نسل عقب‌تر بود. از طرف دیگر تعجب نکردم چون عموی من، هم شدیداً اهل سیگار کشیدن بود و هم شدیداً مشروبات الکلی مصرف می‌کرد. ۴ روز بعد، عموی من اولین جلسه شیمی‌درمانی خود را آغاز کرد. بعضی از افراد فامیل هر هفته درباره وضعیت بیماری او اخباری به ما می‌دادند.

پدرم سه هفته بعد او را در بیمارستان ملاقات کرد و متوجه کاهش وزن شدید او شده بود. با اینکه هنوز شیمی‌درمانی او ادامه دارد، ولی او همچنان قوی است و از آنچه قبل از شروع درمان لذت می‌برد، همچنان لذت می‌برد. بااین‌حال آنچه بیشتر قابل‌توجه است، تغییر شدید نگرش او نسبت به زندگی است. هفته‌ها قبل، زمانی که پدر و مادرم عمویم را ملاقات کرده بودند، می‌گفتند که او اهمیتی به مرگ زودهنگام نمی‌دهد.

مادر این حرف او را یادآوری می‌کند که می‌گفت، «اگر بمیرم، می‌میرم.» بااین‌حال، امروز این دیدگاه فناپذیری در او از بین رفته است. نمی‌دانم این تغییر از کجا و چگونه حاصل شد ولی او به‌شدت برای زندگی شوق دارد. او بسیار لبخند می‌زند و بیشتر می‌خواهد اوقاتش را کنار خانواده‌اش بگذراند. طبیعت و ذات او بیشتر ریاست‌طلب و متکبر است، اما حتی این رفتارها نیز با کمی تفکر روشن‌تر، متعادل شده است. آخرین باری که به منزل او رفتم، بسیار مجذوبش شدم. شخصیت جدید و دوست‌داشتنی او بسیار تاثیرگذار است و به نوعی به دیگران هم سرایت می‌کند، حتی برای من. آنچه را که از او آموخته‌ام، می‌خواهم با شما در میان بگذارم.

۱. غذاها را بیشتر دوست بدارید و از آنها لذت ببرید

یکی از اولین چیزهایی که مرا شگفت‌زده کرد، تغییر رفتار و نگرش عمویم نسبت به غذاست. با اینکه او غذا زیاد می‌خورد، ولی عادت داشت که درباره غذاها غر بزند. درباره زیاد بودن سبزی‌ها، آبدار بودن خورش‌ها، سنگین بودن دسرها و ... غرغر می‌کرد. اکنون او متفکرتر و قدردان‌تر شده است. اخیراً در یکی از مهمانی‌های نهار خانوادگی یک پاستای «آزمایشی» وجود داشت که توسط یکی از عمه‌هایم تهیه شده بود و مزه بسیار عجیبی داشت.

او (این عموی من نبود!) از این غذا تعریف کرد و به عمه‌ام که آشپز تازه‌کاری بود، گفت که چه قدر این تجربه کردن چیزهای جدید را در او تحسین می‌کند. عمه‌ام از بابت این تعریف و تمجید بسیار شاد بود و به همه قول داد که یادگیری آشپزی را ادامه دهد. فکر می‌کنم ما آدم خوب‌ها خیلی درباره غذاها غرغر کردیم، درست مثل کاری که عمویم قبلاً انجام می‌داد. اگر عمیق‌تر در این‌باره فکر کنیم، خوردن فقط مربوط به غذا نمی‌شود بلکه جنبه بزرگی از فرهنگ ما نیز محسوب می‌شود. غذا خوردن باعث جمع شدن خانواده‌ها، دوستان و همکاران دور هم می‌شود.

هر وقت زمانی برای لذت بردن از غذاها و بیان آن پیدا می‌کنیم، دوستان و آشنایان خوب خود را برای صرف غذا کنار هم دعوت می‌کنیم. با دوستان خوب، لحظات شادی خلق می‌شوند و لحظات شادی، به وجود آورنده روابط و پیوندهای قوی‌تر هستند. حالا من یکی از طرفداران غذاهای خوب هستم. اگر باید چیزی برای ارتقای دست‌پخت یا آموزش آشپزی گفته شود، پیشنهاد من این است که انتقاد سازنده در میان نظرات مثبت ارائه شود یا بهتر این است که انتقاد را بعداً در یک گفت‌وگوی رودرروی شخصی مطرح کرد یا حتی به‌سادگی از خیر انتقاد گذشت!

۲. خوبی را در هرکس پیدا کنید

عموی من عادت داشت که درباره افراد مختلف هرازگاهی بدگویی کند، حتی اگر فرد مورد سرزنش کاری نکرده باشد که لایق این نوع سخنان سرزنش‌گونه باشد. فکر می‌کنم این همان خودشیفتگی ذاتی او در ابراز خودش بود. عموی من دوست داشت با تحقیر دیگران نظرها را به خود جلب کند. اکنون وقتی گفت‌وگوهای خانوادگی به سمت بدگویی می‌رود، عموی من با میان آوردن یک موضوع مثبت جایگزین به موضوع پایان می‌دهد. مثلاً می‌گوید: «نمی‌دانم، شاید فشار کاری‌ او باعث این رفتار شده باشد. همه می‌دانیم که رئیسش چه قدر دیوانه است.»

یا «ولش کنید. او بارها این کار را قبلاً انجام داده است. می‌تواند یک اشتباه ساده باشد!» گاهی خودشیفتگی درونی ما هم خودش را نشان می‌دهد. ما روی نقاط منفی دیگران تأکید و درباره آنها اغراق می‌کنیم چون می‌خواهیم گروه دوستان خود را به قیمت تخریب دیگران تحت تأثیر قرار دهیم. یکی از نتایج احتمالی این قبیل داستان‌ها، این است که در دوستان‌مان نسبت به دیگران ایجاد خشم‌ و تنفر می‌کنیم و بیش از آنکه بدانیم، باعث ایجاد تنش میان آنها می‌شویم. زمانی که واقعیت‌ها آشکار شوند، به‌عنوان آدمی مطرح می‌شویم که برای جلب‌توجه دیگران به بهترین وجه داستان تعریف می‌کند. برای خودمان هم که شده، بهتر است در دیگران به دنبال خوبی‌های‌شان باشیم. اگر نیاز است درباره چیزی از آسیب رساندن اقدامات دیگران جلوگیری کنیم، باید مستقیم سراغ همان شخص رفته و درباره نتایج اعمالش با او صحبت کنیم.

۳. برای کوتاه‌مدت فکر کنید، آنچه اهمیت دارد حال است

زمانی که شیمی‌درمانی‌های عمویم آغاز شد، هرلحظه برای او ارزش خاصی پیدا کرد، اکنون او هر چیزی را مورد قدردانی قرار می‌دهد و اصلاً نگران آینده نیست. او زمانش را صرف خانواده خود به‌ویژه نوه دختری‌اش می‌کند. هرزمانی که می‌شنوم همسر یا دخترش درباره مشکلی صحبت می‌کنند، او می‌گوید: «اینکه مشکل نیست، می‌توانی آن را انجام دهی.» همه ما برای نگرانی‌های زیاد مقصریم.

همه گمان می‌کنیم که این احساس، امری طبیعی است، ولی در حقیقت آنها چیزی بیش از فشارهای غیرضروری نیستند که باعث می‌شوند تا چیزهای خوبی را که پیش‌روی‌مان داریم، از دست بدهیم. بهتر است به‌جای آزار رساندن به خودمان، درباره راه‌حل‌های ممکن فکر کنیم و اگر راه‌حلی وجود ندارد، خب، باید مشکل را فراموش کرد و از لحظات زندگی لذت برد.

۴. به یاد داشته باشید هر چه بخواهید، می‌توانید انجام دهید

می‌خواهم داستان خودم را تعریف کنم. وقتی ۱۴ سال داشتم، کاری انجام دادم که مادرم گفت نباید آن را انجام می‌دادم. آن روز با یک زخم روی دست چپم به خانه بازگشتم. مادر من که شدیداً بدبین بود با بیان نام بیماری‌های گوناگونی که زخم من می‌توانست به آنها منجر شود، زخم مرا پانسمان کرد.

آن شب نتوانستم به‌خوبی استراحت کنم، چون فکر می‌کردم به‌زودی می‌میرم. از این می‌ترسیدم که دچار عفونت کشنده‌ای شوم. صبح روز بعد با مادرم پیش یک دکتر رفتیم که در عرض ۵ دقیقه مشکل مرا حل کرد. مادرم با لبخندی بزرگ روی صورتش گفت، «بهت که گفتم! نباید نگران باشی!» از کنار نظرات مادرم گذشتم، چون خوشحال بودم که دیگر نمی‌میرم. هیچ خورشیدی برایم درخشان‌تر از خورشید آن روز نبود، زیرا احساس می‌کردم که در زندگی شانس دوباره‌ای به من داده شده است. حس می‌کردم که توانایی مواجهه با هر چیزی را در جهان دارم. هیچ‌چیز جلودارم نبود.

سخن پایانی...

این روزها از بسیاری از مسائل می‌ترسیم و نگران هستیم؛ از دست دادن شغل و کار، رفتن به شهری جدید برای زندگی، راه‌اندازی کاری که همیشه آرزویش را داشته‌ایم و غیره، اما من باور دارم که همه می‌توانیم از پس مشکلات برآمده و تمام ایده‌ها و راهکارهای موردنیاز برای حل مشکلات را داشته باشیم. مسئله این است که تمام این غرایز درست در زمانی که در میانه مبارزه هستیم، بروز می‌کنند.

عموی من فکر می‌کند که هیچ چالش دیگری در جهان مشکل‌تر از کنار آمدن با شرایط او نیست. اکنون او شادترین فرد خانواده ماست. شما چگونه با عزیزانی که سرطان دارند رفتار می‌کنید؟ اگر بفهمید سرطان دارید، فکر می‌کنید چگونه زندگی خواهید کرد؟

کد خبر 748827
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha