شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷ - ۰۷:۱۷
۰ نفر

ایمان مشعلچیان: برای گذراندن یک عصر سرد پاییزی دل‌انگیز، پر از انرژی و نشاط و موسیقی و سوت و کف و شادباش و تبریک، نیازی نیست حتما یک جوان ترگل و ورگل باشی، کافی است دلت جوان باشد.

لازم نیست به رشیدی قد و سیاهی موهایت دل‌خوش باشی، می‌توانی حتی چین‌های روی پوست صورت و موهای سپیدت را با خود به همراه داشته باشی و برای لحظه‌ای با هم خوش بودن، سر از پا نشناسی. اینجا به پول و ثروت پدر برای فخرفروشی احتیاج پیدا نمی‌کنی چون معنی‌ ثروت در جمع موسپیدان چیز دیگری ا‌ست. می‌توانی بازنشسته‌ای باشی با حقوق تنها 300 هزار تومان و در یک جشن همه غم و غصه‌ شهریه دانشگاه بچه و خرج خانه و هزینه‌های درمانی‌ات را فراموش کنی.

اینجا خبری از روابط سنگین و شاید سرد جوان‌ها با یکدیگر وقتی دور هم جمع می‌شوند، نیست. اینجا اگر هزار بار هم با هم غریبه باشید، دوست هم هستید مگر اینکه خلافش ثابت شود. در این سالن جمع‌وجور 500 نفری، سالمندان سرزنده‌ای جمع شده‌اند تا در یک روز عید برای دوستان بالای 60 سالشان جشن بگیرند؛ جشن ورود به دانشگاه. اینجا سالن اجتماعات مؤسسه الهادی‌ است و پنجمین دوره مراسم تقدیر از پذیرفته‌شدگان بالای 60 سال کنکور 78 دانشگاه‌های کشور که به همت فرهنگسرای سالمند برگزار ‌شد.

عمده جمعیت سالن را سالمندان تشکیل می‌دهند. از پشت که به سرها نگاه می‌کنی، همه یا سپید موی‌اند یا همان را هم در جوانی جا گذاشته‌اند! خانم‌ها بیشتر روسری قهوه‌ای به سر کرده‌اند و البته تعدادشان هم از آقایان بیشتر است، هرچند آقایان شوخ‌و‌شنگ‌ترند. چند نفرشان با یک بطری آب، گزارشگر جوان صدا و سیما را سر کار گذاشته‌اند. آقایان مبادی آدابند و هنگام سلام و علیک برای خانم‌ها کلاه از سر بر می‌دارند.

کف زدن‌های وقت و بی‌وقت و البته «بای‌بای» کردن‌های خانم‌ها نشان می‌داد قرار نیست در یک مهمانی خشک و خواب‌آور حضور داشته باشی. حقیقت این است که انرژی و سرزندگی سالمندان این جمع دست کمی از حضور جوانان در یک کنسرت راک ندارد که البته باید صمیمیت را هم چاشنی آن کرد.

برنامه شروع می‌شود و خانم مجری از آن بالا به همه سلام می‌کند. جواب سلامی می‌گیرد که ناچار می‌شود واکنش نشان دهد. می‌گوید:«امروز حسابی روی فرم هستید.» انگار چند برنامه دیگر را هم برای این جمع برگزار کرده است.

مجری شروع می‌کند متنی را در باب عشق و محبت و مهربانی خواندن. موسیقی هم همراهی می‌کند. تشویق‌ گرم حضار نشان می‌دهد با مجری رفیق‌اند و دوستش دارند. ‌پخش نماهنگی از دوره قبلی این مراسم بیشتر از همه به درد خبرنگاران می‌خورد چون اندکی از آمارها صحبت می‌شود.

«اکرم شاهرخی»، مدیر فرهنگسرای سالمند و مدیر مراکز فرهنگی هنری منطقه 13 شهرداری از آمار پذیرفته‌شدگان بالای 60 سال کنکورهای سراسری در سال 86 می‌گفت: 61 نفر پذیرفته شده‌اند که نسبت به سال قبل از آن یعنی سال 85، دوبرابر رشد داشته‌اند. شنیدن آمار سال 84 به وضوح نشان می‌داد تا چه اندازه تشویق سالمندان در موفقیت آنها نقش داشته است. تنها نزدیک به 10‌نفر از سالمندان تهرانی در سال 84 وارد دانشگاه‌ها شده‌اند که در مقایسه با سال گذشته 6 برابر کمتر بوده‌اند.

«احمد نوریان»، رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در سخنرانی‌اش سالمندان را «افتخار شهر تهران» خواند و از آنها بابت تزریق روحیه و خودباوری به سایر شهروندان تشکر کرد. او گفت: «شما به جوانان می‌گویید که تعلل و سستی نکنند. این نقطه عطف بزرگی در زندگی شما و شهر تهران است. امیدوارم خانواده و شهروندان، قدرشناس این حرکت باشند.» چون نوریان باید جلسه را ترک می‌کرد برنامه‌ها کمی پس و پیش ‌شد. اهدای هدایا و تقدیر از پذیرفته‌شدگان که از برنامه‌های پایانی بود، زودتر اجرا شد تا نوریان هم حضور داشته باشد.

به تربیت سن، از بزرگ به کوچک پذیرفته‌شدگان کنکور سال 87 را می‌خوانند تا روی صحنه بروند. نسرین ماندگار 68 ساله، رشته زبان و ادبیات‌انگلیسی، جلال معینی 67 ساله، رشته عمران، نبی میرعلی جانی 66ساله، رشته ریاضی دانشگاه تهران و...  یکی بعد از دیگری بالا می‌روند. قرار بود 15 نفر باشند اما 12 نفرند. از فرهنگسرای سالمند با آنها تماس گرفته شده بود تا به این برنامه بیایند و از آنها تقدیر شود. عمده نفرات در دانشگاه‌های تهران پذیرفته شده‌اند. در هر رشته‌ای هم نشان‌ داده‌‌اند که می‌توانند موفق باشند؛ از ریاضی تا عمران و حقوق و زبان انگلیسی و فلسفه و ادبیات فارسی. یکی یکی که بالا می‌روند با خود فکر می‌کنی تب کنکور و مدرک دانشگاهی در این مملکت نمی‌گذارد یک نفر سر راحت روی بالش بگذارد. همه به یک‌نحوی با دانشگاه ارتباط پیدا می‌کنند.

حتی کار تا آنجا بالا گرفته که سالمندان بالای 60 سال هم نمی‌توانند در امان باشند اما تک جمله‌هایی که مجری از هر یک از آنها نقل‌قول می‌کرد رشته‌ها را پنبه می‌کرد. یکی می‌گفت: «معنی هستی و بودن را بهتر درک می‌کنم. » دیگری می‌گفت روحیه‌ای تازه گرفته و برایش شروعی دوباره است. آن یکی رکود را باعث تحلیل رفتن قوای جسمی و روحی می‌دانست. هریک انگار می‌خواستند به دوستانشان پیامی بدهند که هر وقت ماهی را از آب بگیری تازه است.

«منصور سجادی»، آرام زیر گوشم می‌گوید:«نذر کردم حقوق قبول شوم تا لااقل از حقوق این همه زندانی بی‌دفاع، دفاع کنم.» سه فرزند دارد و پیش تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته اقتصاد به پایان رسانده .  از کلمه «سالمند» خوشش نمی‌آید، «جوان قدیم» را بیشتر می‌پسندد. اکنون بازنشسته است. می‌گوید:«هدفمند زندگی کردن نمی‌گذارد به موانع فکر کنی. مثل اسید است روی سنگ، آن را هم آب می‌کند.»

با محمدعلی باقری صحبت می‌کنم. جغرافیای انسانی در دانشگاه آزاد تهران مرکز قبول شده است. می‌گوید:«آن قدیم‌ها شرایط مالی برایم فراهم نبود اما اکنون به‌خودم ثابت کردم که می‌توانم. روزی 3 ساعت مطالعه برای کنکور برای مردی به سن و سال من اصلا کار ساده‌ای نبود.» از روزهای اول دانشگاه‌ها می‌پرسم. جواب می‌دهد:«آن روزهای اول وارد هر کلاسی می‌شدم بچه‌ها جلوی پایم بلند می‌شدند. فکر می‌کردند استادم. وقتی فهمیدند دانشجویم چشم همه گرد شد اما اکنون با همه‌شان ارتباط خوبی برقرار کرده‌ام. چون پای تخته‌را خوب نمی‌بینم مجبورم جزوه را از بچه‌ها بگیرم. آنها هم شرمنده‌ام می‌کنند. سر جزوه‌ دادن به من دعواست.» بلند می‌خندد.

او تعداد پذیرفته‌شدگان سالمند کنکور سال‌جاری را در کشور 908 نفر اعلام می‌کند که سهم تهرانی‌ها در آن 225 نفر است. شاید عده‌ای هم آن را تعبیر به «امید به زندگی» در تهران قلمداد کنند.

در میان این پذیرفته‌شدگان عده‌ای هم هستند که صادقانه می‌گویند ما برای کنکور درس نخواندیم، فقط ثبت‌نام کردیم و قبول شدیم. پیرمرد سپید مویی با شیطنت می‌گوید من فقط یک کتاب ادبیات را خواندم و 57 درصد هم در کنکور ادبیات زدم که قبول هم شدم. آن خانم دیگر هم می‌گوید: در کلاس‌های کنکور فلان مؤسسه شرکت کرده و سر جلسه کنکور تقلب هم کرده است. خوشحال است که فرصت درس خواندن آکادمیک را یافته چون از 13 سالگی به خانه شوهر رفته و این حسرت را همیشه به‌دنبال خود داشته است.

مجری آن بالا پشت تریبون است و شعرواره‌ای برای خداحافظی می‌خواند. سالن در حال خالی شدن است و پشت همه به خانم مجری. خانم از پشت تریبون انگار که دلش شکسته باشد، می‌گوید:«قدیم‌ها وقت خداحافظی برایم دستی تکان می‌دادید.» و همه برمی‌گردند به سویش و دستی مهربانانه برایش تکان می‌دهند.

کد خبر 72576

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز