یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۷:۰۷
۰ نفر

دکترمهرداد ناظری: آیا تا به حال فکر کرده‌اید که چرا بچه‌ها مدرسه را دوست ندارند و برای تعطیل شدن آن لحظه شماری می‌کنند؟

 یا چرا موقعی که روی نیمکت‌ها و صندلی مدارس می‌نشینند احساس عذاب و درد و رنج می‌کنند؟ گویا تقویم مورد تایید بچه‌ها با بزرگسالان بسیار متفاوت است. بچه‌ها عاشق رنگ قرمز تقویم‌ها  و به‌دنبال افزایش روزهای تعطیل هستند. آنها در زمستان هر روز به آسمان خیره می‌شوند تا شاید برف زمین را سپیدپوش کرده و به رویاهای آنها رنگ واقعیت ببخشد و در فصل بهار با یاد روزهای گرم تابستان روز و شب را سپری می‌کنند.

بسیاری از ما روز اولی را که قدم به مدرسه گذاشتیم به‌یاد داریم، روزی که برای بسیاری از کودکان، رنگ غم و اندوه دوری از خانواده‌ها را داشته است، بچه‌ها در حالی که پدر و مادرهایشان جلوی در مدرسه ایستاده بودند، به همدیگر دست تکان می‌دادند و با نگاهی تلخ از هم جدا می‌شدند. حال اگرچه این درد و رنج مربوط به ورود به مدرسه تا حدی می‌تواند طبیعی باشد اما آنچه مسئله تلقی می‌شود این است که بسیاری از کودکان و نوجوانان حتی تا سال‌های پایانی دوره  متوسطه تغییری در روحیه و احساسشان نسبت به مدرسه پدید نیامده و جایی در دلشان برای درس و مدرسه و کتاب باز نمی‌شود.

یک معلم که حدود 20 سال سابقه تدریس دارد می‌گوید: هرگز حاضر نیستم، جایم را با دانش‌آموزان عوض کنم. دوران مدرسه برای من به مانند یک کابوس می‌ماند؛ کابوسی که هر وقت در خواب می‌بینم دچار سردرد و ناراحتی، غم و اندوه می‌شوم. دانش‌آموزان بعد از پایان دوران  متوسطه به سرعت از فضای مدرسه دور می‌شوند و روزهای کودکی و نوجوانی‌شان را با شتاب هر چه تمام‌تر به دست فراموشی می‌سپارند.

مدرسه برای بسیاری از  کودکان تداعی‌کننده روزهای سخت و بی‌روح و یک فضای دلسرد‌کننده و پر از استرس و هیجانات روحی نامناسب است. اما واقعا این یک سؤال اساسی است که چرا بچه‌ها مدرسه را دوست ندارند؟ آیا چون فضای آموزشی آن فضای مناسب و بهینه برای پرورش استعدادهای آنها نیست یا اینکه در ارتباط میان معلم‌ها و دانش‌آموزان مشکلاتی وجود دارد؟

معلم‌ها معترضانه می‌گویند: بچه‌ها نسبت به گذشته تنبل‌تر و تن پرورتر شده‌اند و درست درس نمی‌خوانند و به حرف‌های ما گوش نمی‌دهند و دانش‌آموزان پاسخ می‌دهند: مدرسه مکان کسل‌کننده و بی‌روحی است که ما در آنجا احساس شادابی و سرزندگی نمی‌کنیم. به‌نظر می‌رسد لازم است که به این سؤال با تامل و ژرف نگری بیشتری پاسخ دهیم.

تناقض در جامعه پذیری‌ بچه‌ها

با رسیدن به سن 7 سالگی به دنیای جدیدی به نام مدرسه وارد می‌شوند. مدرسه اولین قدم و مرحله‌ پیوند کودک با جامعه است که نقش اساسی در تکوین روند اجتماعی شدن (socialization) آنها دارد. کودک با ورود به مدرسه، حوزه ارتباطی جدیدی را تجربه می‌کند که با دنیای خانواده‌ای که در آن به دنیا آمده و سال‌های اولیه زندگی خود را در آن گذرانده بسیار متفاوت است.

روان‌شناسان اجتماعی معتقدند: با توجه به اینکه آموزش‌های دوران کودکی عموما ‌آموزش‌های نرم و منعطفی است در برابر آموزش‌های مدرسه‌ای که غالبا آموزش‌های سخت و غیرقابل انعطاف است، دچار چالش و مشکل می‌شود. کودکان در مدارس مجبورند بیشتر به گفته‌های معلم‌ها گوش داده و از گفته‌های آنها اطاعت کنند، در حالی که کودکان امروز در خانه‌ها با توجه به گسترش فرهنگ فرزندسالاری کمتر در قالب‌های اطاعت‌پذیری و فرهنگ تابعیت هویت می‌پذیرند. بنابراین شاید اولین عامل اساسی عدم‌علاقه دانش‌آموزان به مدرسه ریشه در تعارض میان این دو مدل متفاوت اجتماعی شدن آنها داشته باشد.

در کشورهایی که شیوه‌های آموزش دستوری وجود دارد یعنی معلم در کلاس درس نقش عمده و اساسی ایفا می‌کند و همه چیز در قالب تکالیف درسی از طریق معلم‌ها به بچه‌ها منتقل می‌شود، طبیعتا در روحیه دانش‌آموز احساس سرخوردگی و عدم‌علاقه را ایجاد می‌کند. به‌طور کلی این یک خاصیت و ویژگی اساسی روحی هر فرد است که هر کنش یا عملی که علایق و عواطف او را تحت‌تأثیر قرار دهد با آن به مقابله و عکس العمل برمی‌خیزد، اما چون ترویج روحیه لطافت و مهرورزی، ‌تجربه‌ای است که نیاز به درونی شدن در فرهنگ آموزش یک کشور دارد، بنابراین به صرف آموزش معلمان و یادآوری این نکته که مهر و عطوفت را آنها باید در رفتار و کنش‌های خود با دانش‌آموزان سرلوحه خود قرار دهند، نمی‌توان نظام آموزشی را از حالت سخت خارج ساخته و به حالت نرم مبدل کرد.

زنگ مدرسه، زنگ شادی‌

هنوز هم وقتی صدای زنگ مدرسه به صدا درمی‌آید، این شور و هیجان و شادی است که در میان بچه‌ها تکثیر می‌شود. شاید همواره با این سؤال مواجه شده باشید که چرا وقتی صدای زنگ مدرسه به صدا در می‌آید و پایان ساعت درس و کلاس اعلام می‌شود، بچه‌ها با جیغ زدن و فریاد کلاس‌ها را ترک می‌کنند. اخیرا برای پاسخگویی به این سؤال تحقیقاتی انجام گرفت که اشاره به آن جالب توجه است. در این آزمایش که روی 10 مدرسه در شهر تهران انجام گرفت، ‌نتایج به دست آمده نشان داد که بچه‌ها از فضای نهاد مدرسه بسیار فاصله گرفته‌اند و یک شکاف بین نهاد آموزش و دانش‌آموزان ایجاد شده است.

روند این تحقیق به این صورت دنبال شد که صدای جیغ زدن بچه‌ها بعد از پایان ساعات درس و نواخته شدن زنگ خروج روی چند CD ضبط شد و مورد تجزیه و تحلیل روانشناختی قرار گرفت. در نهایت نتایج نشان داد که جیغ و فریاد بچه‌ها سه موضوع اصلی را اعلام می‌کند.

بچه‌ها می‌گویند:
الف) ‌ما را رها کنید، ما رهایی را دوست داریم.
ب) ما عاشق طبیعت، کیهان و هستی هستیم و هر چیزی که بین ما و طبیعت فاصله بیندازد ما آن را نمی‌پذیریم.
پ) ما نسبت به آموزش در مدارس انتقاد داریم.

تجربه نشان داده که هر وقت روحیه و احساس درونی دانش‌آموزان را در اولویت توجه‌های خود قرار ندهیم و به صدای آنها گوش نکنیم آنها از ما فاصله گرفته و ممکن است در تعامل و برخورد با ما عکس العمل نشان دهند. این موضوع نیز می‌تواند تا حدی به این اصل مرتبط شود که بچه‌ها ‌در دوره کودکی به ویژگی‌های درونی شخصیتی‌شان توجه بیشتری شده و این موضوع در نظام آموزش به فراموشی سپرده می‌شود.

 احساس تعلق به مدرسه

در ژاپن توجه به احساس تعلق به مکانی به نام مدرسه زیاد است. یک معلم ژاپنی می‌گوید: دانش‌آموزان برای یادگیری به مدرسه نمی‌آیند. آنها برای دیدار با دوستانشان به مدرسه می‌آیند، بنابراین من بیشترین تلاش خود را برای کمک به دانش‌آموزان در پیدا کردن دوست صرف می‌کنم. وقتی دانش‌آموزی در یادگیری کند است تلاش می‌کنم که او با گروه‌های مختلفی از دانش‌آموزان ارتباط دوستانه برقرار کند و از آن لذت ببرد.

بنابراین اگر احساس لذت از محیط را یک اصل اساسی آ‌موزش تلقی کنیم و توجه خود را معطوف به این ویژگی مهم روحی دانش‌آموزان کنیم، می‌توان امیدوار بود که بچه‌ها به مدرسه علاقه بیشتری پیدا کنند. بچه‌ها به مدرسه می‌آیند تا با دوستان جدیدی آشنا شده و روح همدلی و همراهی با آنها را پیدا کنند. ما نباید فرصت تجربه پذیری عاطفی کودکان را با روش‌های سخت و غیرمنعطف و اولویت بخشی به آموزش‌های غیرمانوس، تخریب کنیم. بچه‌ها باید از لحظه‌ای که وارد مدرسه می‌شوند، احساس صمیمیت و شور و شوق را نسبت به محیط آموزش داشته باشند. هدف اصلی آموزش و پرورش، ‌ایجاد درک مناسب فرد از خود، توجه به رشد روحی و عاطفی و رشد انسان‌هایی همنوا با جامعه عشق محور است.

در سال‌های اخیر نتایج تحقیقات حاکی از این است که بچه‌ها در محیط بیرون از مدرسه بهتر می‌توانند نکات و مسائل آموزشی را فرا بگیرند. بر همین اساس در ژاپن و آلمان بچه‌ها را به دلایل و بهانه‌های گوناگون به طبیعت برده و یا در مسافرت‌های دسته جمعی به گسترش روحیه عشق ورزی و نزدیکی میان معلم‌ها و دانش‌آموزان کمک می‌کنند.

بچه‌ها باید از روزمرگی‌ها رها شوند تا بتوانند حرف‌ها و ایده‌های نو داشته باشند. در فضای باز و ایجاد بستر مناسب گفتمانی میان معلم با دانش‌آموز و دانش‌آموز با همکلاسی‌ها، نیازها، رویاها و آرزوهای کودکان به بیرون تجلی یافته و عرصه‌ای برای ساختن شهروندانی متفاوت پدید می‌آید.

از یاد نبریم که همچنان نظام آموزشی و معلم و اولیای مدرسه نمی‌توانند به عقده‌ها، سرخوردگی‌ها و ناکامی‌های شخصیتی دانش آموزان پاسخ مناسبی دهند. در چنین فضایی بچه‌ها، مدرسه را در قلب و روحشان دوست نخواهند داشت و به آن دل نمی‌دهند. فراموش نکنیم که ارتباطات گسترده از هر برنامه آموزشی مهم‌تر است.

کد خبر 63934

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز