دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۶:۰۱
۰ نفر

ترجمه - کیکاووس زیاری: «تراس منظره رودخانه» تازه‌ترین فیلم ساموئل ال‌جکسن که توسط نیل لابوت کارگردانی شده، یک اثر دلهره‌آور و اکشن است.

  در این فیلم، جکسن نقش یک افسر پلیس را بازی می‌کند که مناسبات خوبی با همسایگانش ندارد. زوج جوانی که به‌تازگی همسایه او شده‌اند (با بازی پاتریک ویلسن و کری واشنگتن) دورگه هستند. حضور این همسایه‌ها مشکلاتی برای کاراکتر جکسن به وجود می‌آورد و خط اصلی قصه فیلم هم همین موضوع را دنبال می‌کند. برخی از منتقدان «تراس منظره رودخانه» را بازگشت دوباره لابوت به فیلمسازی گذشته‌اش می‌دانند، یعنی زمانی که او فیلم‌های بحث‌انگیز و سیاه می‌ساخت.

جکسن نقش آبل ترنر، یک پلیس خشمگین را ایفا می‌کند که می‌خواهداز محدوده خانه‌اش محافظت کند و احساس می‌کند حریم خصوصی‌اش شدیدا مورد تجاوز قرار گرفته است. قصه فیلم در عین درام و اجتماعی بودن، سرشار از صحنه‌های پرتحرک اکشن است که یکی از جذاب‌ترین آنها تعقیب و گریز در منطقه‌ای کوهستانی و یک آتش‌سوزی سهمگین است.

  • کمی خودتان درباره این فیلم برایمان می‌گویید؟

چه بگویم؟ دو بازیگر دیگر فیلم چیزی درباره‌اش به شما نگفته‌اند؟!

  • می‌خواهیم از زبان خودتان قصه و حال و هوای آن را بشنویم.

خط اصلی قصه فیلم به نوعی در ارتباط با موضوع برخورد نژادها و مشکل تبعیض نژادی است. امیدوارم تماشاگران هم فیلم را از همین جنبه نگاه کنند. کاراکتر من آدمی است خوش‌فکر، دوست‌داشتنی و صلح‌طلب که ارتباط خیلی کمی با آدم‌های محیط پیرامونش دارد. اما دو آدمی که همسایه او می‌شوند (که در اصل آدم‌های بدی هم نیستند) می‌خواهند زندگی خودشان را داشته باشند.

  • برای ایفای نقش یک مامور پلیس، تحقیق ویژه‌ای انجام دادید؟

 البته فراموش نکنید که این فیلم یک کار پلیسی نیست. مسئله اصلی که قصه فیلم مطرح می‌کند، بحث ارتباطات انسانی است؛ برای همین نیاز زیادی وجود نداشت که بخواهم تحقیق ویژه‌ای درباره یک مامور پلیس بکنم تا ببینم چه ویژگی‌های خاصی می‌تواند داشته باشد. مجبور به انجام این کار نبودم.

  • هیچ تلاشی هم نکردید که برای این کاراکتر، شخصیت‌پردازی خاص خودتان را داشته باشید و برایش گذشته دلخواه خود را خلق کنید؟

خب، این کار را کردم. آیا ضرورتی دارد درباره‌اش با شما صحبت کنم؟ [می‌خندد!] خیر، این کار را نمی‌کنم. هر بار که می‌خواهم فیلمی را بازی کنم، این کار را انجام می‌دهم. برای هر نقش سعی می‌کنم یک پس‌زمینه واقعی بسازم و یک گذشته کامل خلق کنم. کاراکترم در این فیلم یک پس‌زمینه نظامی دارد. نشستم و در این باره فکر کردم که ازدواجش چگونه بوده است؟ برای او در این سال‌ها چه اتفاقاتی رخ داده است؟ وی چگونه با این مسائل کنار آمده است؟

برای خودم چندین فیلمنامه درباره نوع روابط او با همسرش نوشتم. احساس کردم او ازدواج ناموفقی داشته و حالا همسری ندارد. اما خاطرات آن دوران هنوز هم با اوست. این مسائل کمک کرد تا برای نوع رفتار او روش‌هایی را خلق کنم. البته بعضی چیزهایی که با خودم فکر کرده بودم، در عمل به اجرا درنیامد. نژادپرستی چیزی نیست که بتوانم به‌راحتی درباره‌اش صحبت کنم. من در جنوب کشور بزرگ شده‌ام؛ جایی که موضوع نژادپرستی یک بحث روزمره بود. در این محل، دلیلی برای وجود بعضی چیزها وجود ندارد. تو دیگران را دوست نداری و آنها هم تو را دوست ندارند.

اما در زندگی آدم لحظه‌ای پیش می‌آید که باید تصمیم‌گیری کند. تو باید بدانی چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. در سر آبل (کاراکتری که بازی می‌کنم) این پرسش‌ها و خیلی پرسش‌های دیگر وجود دارد. شاید او آنها را به زبان نیاورد، ولی به آنها فکر می‌کند و این پرسش‌ها در همه‌حال همراهش هستند. قصه فیلم تلاش دارد از دل اقداماتی که آبل انجام می‌دهد، دلایل و تفکرات او را توصیف کند. در حقیقت، یک اتفاق ویژه باعث شده تا او حالا به شکلی زندگی کند که در قصه فیلم می‌بینیم.

  • شغل او به عنوان یک پلیس چه اهمیت یا ضرورتی در قصه فیلم دارد؟ آیا اگر او کار و شغل دیگری داشت، باز هم همین کاراکتری بود که حالا در فیلم می‌بینیم؟

مطمئنا. او می‌توانست در حرفه دیگری مشغول باشد و باز هم همین کاراکتر را می‌داشت. اما پلیس بودن، همراه خودش یک مشخصه  ویژه می‌آورد. او می‌تواند ماوراء قانون عمل کند. چیزهای مشخصی وجود دارند که کاراکتر پلیس من در ارتباط با همسایگانش می‌تواند انجام ‌دهد. اگر صدای موسیقی من بلند باشد و آنها پلیس را خبر کنند، نتیجه کار چیز دیگری خواهد بود و آنها به خواسته‌شان نخواهند رسید زیرا من خودم یک پلیس هستم. یک پلیس می‌تواند دست به کارهای واقعا بدی بزند تا دیگران را مجبور به همراهی با خود کند، یا وادارشان کند تا خودشان را با او تطبیق دهند. پلیس‌بودن کاراکترم در فیلم فرصت‌های ویژه‌ای را برایم فراهم می‌کند.

  • آیا کاراکتر شما از اینکه همسایگانتان استخر دارند، احساس حسادت می‌کند؟

[می‌خندد] خیر! اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم. خیلی از همسایگانم در فیلم استخر دارند. حتی آن خانواده آسیایی که آن سوی خیابان زندگی می‌کنند استخر دارند و من از آن استخر استفاده می‌کنم. تمام همسایه‌هایم مرا دوست دارند. کاراکترم یک پلیس همراه و دوست است و به همین دلیل می‌توانم از امکانات همسایگانم استفاده کنم. البته درست می‌گویید؛ ساخت استخر شخصی در منزل، خیلی گران است.

  • نیل لابوت در مقابل کارگردانان بزرگی که تا به حال با آنها کار کرده‌اید، چه امتیازی می‌گیرد؟

من با کارگردانان بزرگی کار کرده‌ام؟ واقعا؟ مثلا کی؟!

  • می‌ترسم اسمشان را ببرم؛ شاید آنها را دوست نداشته باشید!

خیر. من هنگام گفت‌وگوهایم همیشه از این جور بحث‌ها داشته‌ام. شما فکر می‌کنید کدام‌یک از آنها بزرگ هستند؟ فکر می‌کنم نیل کارگردان خیلی راحت و خونسردی است. او نویسنده خیلی خوبی هم هست. فکر بازی هم دارد و شما می‌توانید به‌راحتی با او درباره مسائل مختلف بحث و صحبت کنید. خیلی راحت در قصه و نوع فیلمبرداری تغییر ایجاد می‌کند. تمرین با او سرصحنه فیلمبرداری خیلی جالب و سرگرم‌کننده است. سؤالات خیلی قشنگی مطرح می‌کند. این سؤالات باعث بهترشدن کار و فضای صحنه می‌شود. به همین صورت تغییرات خیلی خوبی سر صحنه انجام می‌شود. نوع رفتارش با بازیگران خیلی خوب و در عین حال ویژه است.

  • آیا پروسه تمرین سر صحنه فیلمبرداری را دوست دارید؟

بله، خیلی زیاد. باعث کنترل همه‌چیز می‌شود. خیلی‌ها به این تمرینات سر صحنه علاقه‌ای ندارند. آنها فکر می‌کنند که چگونه می‌توانند تر و تازه باقی بمانند. اما من نمی‌خواهم سر صحنه تر و تازه باشم؛ می‌خواهم بدانم دقیقا باید چکار کنم و می‌خواهم چگونه بازی کنم. به همین صورت سر صحنه دوست دارم بقیه هم مثل من فکر کنند و آنها هم بدانند قرار است چه کاری انجام دهند. دوربین باید در محل درست خودش قرار داشته باشد و بتواند تمام اکشن صحنه را بگیرد. اگر تمرینی در کار نباشد، حتما چیزی را در صحنه از دست خواهیم داد. باید آن‌قدر تمرین کرد تا دقیقا بدانیم که می‌خواهیم چکار کنیم. چرا نباید این کار را بکنیم؟

  • برگردیم به قصه فیلم. آیا کاراکتر شما در ارتباط با همسایه‌اش به این دلیل مشکل دارد که او سفیدپوست است؟ اگر کاراکتر کری‌واشنگتن با یک آسیایی ازدواج می‌کرد چه می‌شد؟ آیا در این حالت، باز هم آن مشکل باقی می‌ماند؟

خب، می‌دانید که مضمون اصلی فیلم، رودررویی یک سیاه‌پوست با یک سفیدپوست است. اگر قصه حالتی غیر از این داشت، اصلا شکل و شمایلش عوض می‌شد.

  • نیل لابوت می‌گفت برخی از کلمات خاص را در فیلم مورد استفاده قرار نداده ولی اگر این کار را می‌کرد قدرت فیلم خیلی بیشتر می‌شد و شما دیالوگ‌های پرقدرت‌تری داشتید.

یعنی چه؟ چطور فیلم پرقدرت‌تر می‌شد؟

  • هیچ وقت این موضوع را توضیح نداد،  ولی می‌گفت محتوای فیلم غنی‌تر می‌شد.

خب، شاید. برای او شاید، ولی برای من خیر. من جملاتی را به عنوان دیالوگ به زبان می‌آورم که واقعی به نظر برسند. خیلی‌وقت‌ها فیلم‌هایی را می‌بینم و به خودم می‌گویم این دیالوگ‌ها دروغین و تحمیلی هستند؛ پس دوستشان ندارم. برخی از سفیدپوستان، سیاهان را با کلمات و الفاظ بد و ناشایستی خطاب می‌کنند اما دلیلی ندارد تمام این کلمات و دیالوگ‌ها را در فیلم خود بگنجانیم.

  • قصد کارگردانی فیلمی را ندارید؟

چرا باید فیلمی را کارگردانی کنم؟ بازیگری به اندازه کافی مرا راضی می‌کند و دلیلی ندارد از جلوی دوربین به پشت آن بروم. ترجیح می‌دهم یک بازیگر خوب باشم تا یک کارگردان بد!

کوتاه شده از  movieweb.com

کد خبر 62154

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز