سه‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۰۶:۲۷
۰ نفر

‌ندا انتظامی : «تئاتر بی‌حیوان» نام نمایشی است که در تالار مولوی به روی صحنه رفت. ژان میشل ریب، نمایشنامه نویس فرانسوی، این نمایشنامه را در 9 اپیزود نوشته که البته در این نمایش فقط 4 اپیزود آن اجرا شد.

مهدی مکاری به‌عنوان کارگردان با ریتمی مناسب و میزانسن‌های دقیق، فضای مفرحی را ایجاد کرد به‌طوری که دیدن 70 دقیقه اجرا به سرعت گذشت.

 به گفته او قرار بود دو سال پیش این نمایش در یکی از تالارهای مجموعه تئاتر شهر روی صحنه برود که به دلیل برخی مسائل و اصرار مدیر کل هنرهای نمایشی در تالار مولوی اجرا شد . نمایشی که می‌توانست پربیننده باشد به‌دلیل فصل نامناسب اجرا بیننده‌های زیادی را از دست داد.

  • چرا به سراغ یک نمایشنامه کمدی رفتید؟

از دوران دانشجویی و بعد از آن همیشه نمایشنامه‌های کمدی کار می‌کردم. در این زمان جای اجرای نمایشنامه‌های کمدی را  خالی می‌بینم. کمدی ژانر بسیار موفقی است و در شرایط حاضر به راحتی می‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و  به انتقاد از شرایط حاکم بر تئاتر و جامعه بپردازد و ارتباط مخاطب را با تئاتر چندین برابر کند. به‌نظرم این ژانر، ژانر دشواری است و نوشتن نمایشنامه کمدی کار سختی است.

از طرفی مدت‌ها بود که به‌دنبال یک متن خوب بودم. متنی که بتواند با گروه و مخاطب ارتباط برقرار کند. از آنجایی که همیشه نمایشنامه‌هایی کار کرده بودم که نوشته نمایشنامه‌نویسان گروهم بود، به همین دلیل باز هم به سراغ نمایشنامه‌های آنان رفتم. متنهای زیادی خواندم اما هیچکدام را نپسندیدم.

 چندین نمایشنامه ایرانی و خارجی را مرور کردیم و  در آخر با گروه به این متن رسیدیم. زمانی که این متن را خواندیم به‌دلیل اپیزود بودنش و ارتباط و مسائلی که مطرح می‌کرد، به این نتیجه رسیدیم که مناسب برای اجرا است.

  • این شرایط را در چه چیزهایی از نمایشنامه دیدید؟

هر گروه و هر کارگردانی که کار می‌کند، مسائلی را در نظر دارد که ناگفتنی است و...
و ترجیح می‌دهد آن را روشن نکند.

ترجیح می‌دهد که مخاطب با دیدگاه خودش  بررسی‌اش کند. زمانی که کارگردانی تصمیم می‌گیرد یک نمایشنامه را کار کند، باید تمام ویژگی‌های لازم را داشته باشد، باید بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. ما در این کار نمی‌خواستیم بحث پیچیده‌ای را مطرح کنیم، اما می‌خواستیم بحثی را  مطرح کنیم تا در ذهن مخاطب تلنگر زده شود.

 به‌دلیل گروتسک داستان و شرایطی که در نمایشنامه وجود داشت ، ما نمی‌خواستیم حکم بدهیم، اما تماشاگر را در جایگاه قضاوت قرار می‌دهیم.

  • در نهایت می‌خواهید تاثیری بگذارید؟

می‌خواستیم شرایطی را ایجاد کنیم که تماشاگر خودش قضاوت و نتیجه‌گیری کند. ارتباط شخصیت‌ها باهم نمادی از آدم‌های جامعه است. ارتباط دو برادر باهم، ارتباط پدری که اسم دخترش را یادش رفته و یا دو دوستی که باهم شریک هستند اما او با یک اسم دیگر دوستش را صدا می‌زند یا زن و شوهری که سر یک آفرین گفتن باهم درگیرمی‌شوند.

از این داستان‌ها می‌توان برداشت‌هایی متفاوت داشت، چرا که در شرایط امروز مخاطبان با این شرایط به گونه‌ای روبه‌رو می‌شوند.

هر کارگردانی در این شرایط که اثری را به روی صحنه می‌آورد، دغدغه‌هایی دارد. تئاتر هنر با اندیشه‌ای‌ است. جایگاه تئاتر بسیار والاست.تئاتر به‌دلیل ارتباط بی‌واسطه‌ای که دارد، می‌تواند تاثیرگذار باشد. اگر شرایط تئاتر مطلوب باشد و شرایط برای کارکردن مهیا باشد، قطعا هنرمندان تئاتر حرفهای زیادی برای گفتن دارند.

  • بـه‌نظـرتان مخـاطب ایـن پیام‌هایی که مدنظر داشته‌اید را گرفته‌است؟

به‌دلیل شرایطی که گفتم، برای خیلی از تماشاگرها این تاثیر بعد از پایان بود‌ه‌است. بعد از  پایان، نمایش در ذهن مخاطب آغاز می‌شود. به‌نظر تماشاگران زمان تئاتر به سرعت گذشته است که دلیل آن به‌ ریتم سریع و فضای مفرح آن‌ برمی‌گردد. نکته‌ا‌ی که تماشاگران می‌گفتند این بود که چرا اپیزودهای بیشتری کار نشده‌است. در نهایت صحبت‌ها مثبت بوده‌است.

  • با بخش زیادی از حرف‌های شما موافقم.

قسمت‌هایی از کار بسیار تلخ است؛ اینکه انسان‌ها در شرایطی قرار دارند و ارتباط انسانی این گونه است.

  • به متن اصلی وفادار بودید؟ آیا شخصیت‌هایی که سیامک صفری بازی می‌کرد همه به این شکل بود؟

زمانی که کار را می‌بینید، با اینکه نمایشنامه‌ فرانسوی است، خودتان را با این فضا واین شرایط بیگانه احساس نمی‌کنید. دلیل آن هم به خوانش و دراماتوژی ما برمی‌گردد. هنگام خواندن متن، فرهنگ فرانسوی را می‌توان دید. زمانی که این نمایشنامه را برای کار انتخاب کردیم نمایشنامه 9 اپیزود بود که ابتدا ما 6 اپیزود و در نهایت 4 اپیزود را انتخاب کردیم.

داستان‌ها در اصل مستقل از هم هستند، اما آنچه شما در کار می‌بینید 4نمایشنامه‌ بهم پیوسته است و تماشاگر احساس نمی‌کند که4 اپیزود متفاوت می‌بیند. شرایط، موقعیت و آدم‌ها  مشابه نخ تسبیح بهم پیوسته هستند. این تغییرات را ما ایجاد کردیم که در متن اصلی وجود نداشت.

اما در مورد بازی سیامک صفری با توجه به تجربه‌ای که در تئاتر دارد، نقش را زنده می‌کند و  به یک اجرای جدید می‌رسد.

  • دقیقا بحث اینجاست، سیامک صفری بازیگر خوبی است، اما جنس بازی‌اش در تمام اپیزودها یکی است. آنهم شخصیت‌هایی که قرار است هر کدام نماد یک تیپ باشند. به‌عنوان مثال در اپیزود اول او یک فرد خنگ است، سپس با همان لباس به صحنه بعد می‌آید و نقش پدری را بازی می‌کند که گیج است.

 او دراپیزود دوم آدمی است که آلزایمر دارد. ما برای ایجاد تغییرات از خود متن کمک گرفتیم، یعنی به لحاظ متن این نوع جنس بازی را می‌طلبید. سیامک صفری را که در تمام اپیزودها داریم. شخصیت او پیوند دهنده تمام اپیزودها است؛ ولی نوع بازیش تغییراتی دارد و ریزه‌کاری‌هایی که این تفاوت‌ها را ایجاد می‌کند. مهم این است که ما بتوانیم موقعیت‌های  نمایشی را دربیاوریم.

  • نگران نبودید که تداخل شخصیت‌ها باعث شود که این موقعیت‌ها در نیاید؟

به‌نظرم لطمه نمی‌زند. خود شما به عنوان مخاطب چه نظری دارید؟

  • از ابتدا می‌دانستم که این یک نمایش اپیزودیک است؛ اما همان نخ تسبیح باعث می‌شد که به اشتباه بیفتم. از طرفی این وحدت شخصیت جذاب هم هست، اما چون همه نقش‌ها را یک نفر بازی می‌کند طبیعی است که در خیلی از خصوصیات دیگر باهم مشترک باشند. خصوصیاتی که باعث سردرگمی می‌شود. بین گیجی و خنگی و آلزایمر یک خط باریک است، خصوصا اینکه بازیگر همه نقش‌ها یکی است.

 این موضوع لطمه‌ای نمی‌زند. ما در اپیزود اول یک خصلت داریم و در اپیزود بعدی ما باز هم آن خصلت را داریم اما در بعد دیگر انسانی.

  • اما بین آلزایمر و خنگی و گیجی یک دنیا تفاوت است.

تفاوت هست، چه به اندازه یک مو و چه  به اندازه یک رگ. هرکس به اندازه ذهنیت خودش آن را می‌بیند. شما می‌گویید که این فاصله بسیار نزدیک است و من می‌گویم که شاید این فاصله به اندازه دنیایی برای شخصیت‌ها باشد. اما من می‌گویم که هیچ لطمه‌ای به کار زده نمی‌شود. شما آن لحظه را می‌بینید و به راحتی  آن را قبول می‌کنید، چرا که تئاتر قرارداد است بین تماشاگر و گروه تئاتری.

در این قراردادی که می‌گذاریم از تماشاگر می‌خواهیم که به قضاوت بنشیند. ما می‌گوییم این یک تئاتر و بازی است. نشانه آن حضور میز بیلیارد است که با هر ضربه بازی شروع می‌شود.هیچ موقع نمی‌بینید که بازیگران ضربه‌ای به توپ بزنند، مگر در شروع بازی.

  • در ابتدا  اشاره کردید که می‌خواستید نشان بدهید که ارتباط انسانی چقدر ضعیف شده‌است. اگر حس پدری که به خاطر آلزایمر اسم دخترش را فراموش کرده، به حساب خنگی بگذاریم دیگر نشان از عدم‌ارتباط دو نسل نیست. در اپیزود3، دوستی که اسم دوستش را نمی‌داند، اگر به حساب خنگی او بگذاریم دیگر نشان عدم‌ارتباط انسانی نیست.باید مرز این حس‌ها مشخص می‌شد.

ما با تماشاگر قرار داد گذاشتیم که با عوض کردن یک کلاه و یک لباس شخصیت‌ها عوض می‌‌شوند. اگر این کار را  نمی‌کردیم و مرزبندی را مشخص می‌کردیم یک نمایش دیگر طراحی و ساخته می‌شد. این تغییرات نه خیلی برجسته است و نه خیلی درشت ، اما  خیلی هنرمندانه است که در بازی سیامک صفری به خوبی درآمده است.دوست داشتم به‌دلیل همان قرارداد این اتفاق به راحتی بیفتد.

  • مرز شما برای اینکه تماشاگر حالات روحی و تفاوت‌های آن را بفهمد کجاست؟

تاکیدی روی این کار نداشتیم. اگر از دیدن کار لذت برده‌اید برای ما کافی است. ما دوست داشتیم که این اتفاق بیفتد و آن ارتباط درست شکل بگیرد. اگر این اتفاق افتاده باشد، به‌نظرم اجرای ما خوب بوده‌است.

  • این نمایش چند ویژگی مهم داشت، متن خوب و کمدی، بازیگرانی که خوب بازی می‌کردند، ریتم سریع، موسیقی زنده و از همه مهم‌تر اینکه شما مدیر تالار مولوی هم هستید، اما سؤال اینجاست که  چرا سالن خالی بود؟

شرایط امروز تئاتر نیاز به یک انرژی دارد. فصلی که نمایش اجرا شد، فصل خوبی نبود و همه درگیر کارهای آخر سال بودند، بعد هم درگیر کارهای اول سال.  فاصله زمانی بین فروردین و اسفند، باعث شد که خیلی از مخاطبان متوجه نشوند که اجرای ما ادامه دارد. اما مهمترین دلیل این است که  مدیر مجموعه هستم  و باید این کار را در این فصل اجرا می‌کردم و کار در بدترین فصل تئاتری اجرا شد.

کد خبر 49533

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز