سه‌شنبه ۶ تیر ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۴
۰ نفر

پسرجوانی که در درگیری بر سر یک جرعه آب دست به جنایت زده و به افغانستان گریخته بود پس از گذشت یک سال به خاطرعذاب وجدان و کابوس‌های شبانه به ایران برگشت و خودش را معرفی کرد.

متهم

اين پسر جوان كه اهل افغانستان است روز شنبه به كلانتري 145رفت و به مأموران گفت: من پارسال در شهرستان سراوان سيستان وبلوچستان دست به جنايت زده‌ام. وي گفت: در آن زمان به همراه 199افغان ديگر قاچاقي وارد ايران شديم. در كوهستان كه بوديم با يكي از هم‌وطنانم بر سر يك جرعه آب درگير شده و او را به قتل رساندم اما در اين مدت عذاب وجدان لحظه‌اي رهايم نمي‌كرد و هر شب كابوس‌هاي وحشتناك مي‌ديدم تا اينكه تصميم گرفتم خودم را معرفي كنم و به اين عذاب وجدان پايان بدهم.

پس از اظهارات اين پسرجوان، گزارش اين حادثه در اختيار كشيك جنايي پايتخت قرار گرفت و با دستور وي تحقيقات در اين خصوص آغاز شد. در چنين شرايطي، كارآگاهان با استعلام از پليس سيستان و بلوچستان پي‌بردند كه گفته‌هاي اين جوان افغان حقيقت دارد و سال گذشته جسد پسري جوان در كوهستان كشف شده بود كه هويت آن به‌دست نيامده بود.

آنطور كه تحقيقات نشان مي‌داد مشخصاتي كه جوان افغان از مقتول اعلام كرده بود با مشخصات جسد كشف شده كه در كوهستان توسط چوپاني پيدا شده بود مطابقت داشت. بدين‌ترتيب پسر جوان بازداشت شد و روز يكشنبه براي تحقيق به شعبه ششم دادسراي جنايي تهران منتقل شد. متهم 19ساله پيش روي قاضي محسن مدير روستا به جنايت اقرار كرد و با قرار قانوني بازداشت شد.

  • متهم در گفت‌وگوي با همشهري انگيزه خود از جنايت را شرح داد.
  • چه شد كه دست به جنايت زدي؟

با مقتول درگير شدم. آن هم به‌خاطر يك جرعه آب اما اصلا قصد كشتن او را نداشتم.

  • او را مي‌شناختي؟

نه. درسته كه هموطنم بود اما من حتي اسم او را هم نمي‌دانستم. او همراه كاروان ما بود كه به‌صورت غيرقانوني به ايران آمده بوديم. 200نفر بوديم كه قاچاقي از مرز عبور كرده تا به ايران مهاجرت كنيم. مي‌خواستيم در ايران براي خودمان كاري دست و پا كنيم. همين شد كه يك گروه 200نفره شديم و خودمان را به ايران رسانديم.

  • از روز جنايت بگو؟

آن روز وقتي به ايران رسيديم خيلي خسته بوديم. از مسير كوهستاني عبوركرديم و به سراوان رسيدم. هوا خيلي گرم بود تابستان بود و با اينكه آنجا كوهستان بود اما گرماي طاقت فرسايي داشت. همه تشنه بوديم. مقتول يك بطري آب از يكي از افراد تيم گرفت. به سمت او رفتم. مي‌خواستم از او خواهش كنم تا مقداري از آب را هم به من بدهد. چون واقعا تشنه بودم اما او بطري آب را سر كشيد و همين شد كه با هم درگير شديم. آنقدر عصبي شدم كه هلش دادم او هم پايش ليز خورد و از كوه به پايين دره پرتاب شد.

  • هيچ‌كس متوجه اين حادثه نشد؟

نه. فقط من و مقتول بوديم. مابقي در حال استراحت بودند.

  • از كسي براي نجات او كمك نخواستي؟

نه مقتول به اعماق دره سقوط كرده و ارتفاعش آنقدر زياد بود كه مطمئن بودم پس از سقوط جان باخته است.

  • خب كسي متوجه نشد كه يك نفر از اعضاي گروهتان كم شده است؟

فرداي آن روز در سرشماري مشخص شد كه يك نفر از ما كم است. يعني 199نفر شده بوديم. سرگروه تصور كرد كه شايد به‌خاطر فرار از پرداخت پول براي مهاجرت غيرقانوني به قاچاقچيان انسان، پنهاني متواري شده است. اما فقط من در آن جمع بودم كه مي‌دانستم او فرار نكرده اما رازم را فاش نكردم.

  • چه شد كه تصميم گرفتي پس از گذشت يك سال رازجنايت را فاش كني؟

از ترس اينكه مبادا لو بروم و در ايران نتوانم براي خودم كاري دست و پا كنم و به زندان بيفتم فرداي همان روز به افغانستان برگشتم.اما عذاب وجدان لحظه‌اي رهايم نمي‌كرد. مدام خواب صحنه جنايت را مي‌ديدم.

كابوس‌هاي وحشتناك مي‌ديدم. مقتول را در خواب مي‌ديدم كه از اعماق دره به سوي من دست دراز كرده و كمك مي‌خواست اما نمي‌توانستم نجاتش بدهم و از خواب مي‌پريدم. تمام اين يك‌سال با عذاب زندگي كرديم. احساس مي‌كردم ديگر نمي‌توانم زندگي كنم و يكي از همين شب‌هاست كه روح مقتول به سراغم بياييد و جانم را بگيرد همين شد كه تصميم گرفتم به ايران برگردم و خودم را معرفي كنم تا از اين كابوس‌ها خلاص شوم.

کد خبر 374406

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha