سه‌شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۵:۲۰
۰ نفر

معصومه اصغری: مصاحبه‌شونده ما نشانی سرراستی داشت؛ دکتر جواد منصوری که در دفتر کار خود که مرکز اسناد انقلاب اسلامی بود با ما قرار مصاحبه گذاشت.

دکتر جواد منصوری

او به‌عنوان يكي از شاهدان عيني فعاليت‌هاي مبارزان پيش از انقلاب بار‌ها در مقابل عكاس‌ها و فيلمبردار‌ها و خبرنگاران قرار گرفته و روايتگر آن روزهاي تلخ و شيرين شده است. خودش مي‌گويد ۲۰ ساله به زندان رفته و ۳۴ ساله از آن‌‌ رها شده است. با اين حال زماني هم كه از بند سياسي حرف مي‌زند انگار دارد خاطرات دانشگاهش را مرور مي‌كند. حضور در كنار چهره‌هاي سر‌شناسي مانند شهيدان رجايي، باهنر، بهشتي، آيت‌الله‌رباني و آيت‌الله‌انواري و ديگر مجاهدان و متفكران انقلاب و ملاقات‌هاي مكرر با امام خميني(ره) براي او درس‌هاي زيادي به جا گذاشته است و مي‌گويد:

«بند سياسي زندان، دانشگاه خودسازي ما بود». دكتر جواد منصوري به همراه ۲برادر خود حدود ۲ سال در كميته مشترك ضد‌خرابكاري مورد شكنجه و بازجويي‌هاي پي‌در‌پي  قرار گرفت و بار‌ها به‌دليل تبليغ دين و مكتب انقلابي حضرت امام(ره) از زنداني به زندان ديگر منتقل شدند. او نخستين فرمانده سپاه‌پاسداران انقلاب اسلامي بوده و مسئوليت‌هايي مانند معاونت وزارت امورخارجه و مسئوليت سفارت پاكستان و چين را نيز بر عهده داشته است.

  • خيلي از مبارزان مي‌گويند ريشه گرايش‌شان به فعاليت‌ عليه رژيم شاه در سال‌هاي دهه ۴۰ با شركت در مراسم‌ مذهبي آغاز شده است. اين مجالس چه كيفيتي داشتند كه روحيه حق‌طلبي افراد در آنها زنده مي‌شد؟

دين ما هرگز از سياست جدا نبوده و نخواهد بود. در اين مجالس مذهبي ما همراه با كساني مي‌شديم كه گرايش به مبارزه داشتند. مذهب ما به‌طور مكرر مبارزه با زور و ظلم را مطرح كرده و نقطه عطف اين مبارزه‌ها قيام عاشوراست. در آن دوران من در مقطع دبيرستان درس مي‌خواندم. دوستان و دبيران متديني داشتم كه مرجع تقليد آنها حضرت امام(ره) بود. به همين واسطه با چهره انقلابي ايشان آشنا شدم و از‌‌ همان دوران تلاش‌هاي ما براي براندازي رژيم آغاز شد. در جلسه‌هاي مذهبي همواره به شكل مستقيم يا غيرمستقيم ما مكلف به مبارزه كردن مي‌شديم. در اوايل انقلاب بسياري از واعظان به‌دليل روشنگري‌اي كه در اين زمينه براي شنوندگان خود ايجاد مي‌كردند دستگير شده و سال‌ها در زندان به‌سر مي‌بردند.

  • با توجه به سن و سال كمي كه داشتيد چطور به اين مبارزه‌ها شكل و شمايل سازماندهي شده مي‌داديد؟

مبارزه ما انفرادي نبود. زماني هم كه گروهي تعريف مي‌شود تقسيم كار و فعاليت شكل مي‌گيرد؛ به اين ترتيب تا حدودي مبارزه سازماندهي مي‌شد. اما در كنار اين موضوع ما خيلي زود وارد حزب ملل شديم. اين حزب از افرادي كه خود را حزب‌الله معرفي مي‌كردند تشكيل شد. هدف آن براندازي حكومت طاغوت بود و با عضويت در آن نخستين فعاليت‌هاي مسلحانه خود را نيز آغاز كردم.

  • در‌‌ همان سال‌ها براي نخستين بار زندان را تجربه كرديد. درست است؟

بله. من در سال ۱۳۴۴ به همراه برادرم احمد آقا كه اخيرا به رحمت خدا رفتند دستگير شدم. آن زمان هنوز كميته ضد‌خرابكاري تشكيل نشده بود. ما به همراه هم به بند زندانيان سياسي رفتيم و در سال ۴۸ از زندان آزاد شديم. آن روز‌ها ضرورت داشتن تحصيلات عاليه برايم روشن بود. بيشتر مبارزان تحصيل ‌كرده بودند و اتفاقا حضور در دانشگاه نيز باعث مي‌شد بيش از پيش به نقصان‌ها پي ببرند و روحيه اعتراض در آنها زنده شود. به‌رغم مخالفت‌هاي ساواك در آزمون شركت كردم و در رشته اقتصاد قبول شدم و به ادامه تحصيل پرداختم.

  • زندان و تلخي‌هاي آن به همراه بازجويي‌هاي سنگيني كه داشتيد تغييري در روند مبارزه‌تان ايجاد نكرد؟

نه. زماني كه شما به حقيقتي مي‌رسيد ديگر نمي‌توانيد مثل كبك سر به زير برف ببريد و آن را نديد بگيريد. ما به اين يقين رسيده بوديم كه كار اين رژيم فاسد تمام است و بايد از ميان برداشته شود تا مردم بتوانند در زندگيشان آنطور كه دوست دارند باشند، پيشرفت كنند و به وضع آنها رسيدگي شود. شرايط براي طبقه‌هاي پايين جامعه بسيار بد بود.

اين در حالي بود كه در آن زمان كشور كمتر از ۴۰ ميليون نفر جمعيت و منابع سرشاري از انرژي را در اختيار داشت. از همه مهم‌تر خواسته مردم مبني بر داشتن يك حكومت ديني، آتش انقلاب را در سينه‌هاي ما شعله‌ور مي‌كرد. بعد از زندان، فعاليت‌هاي مسلحانه گسترده‌اي در تهران و شهرستان‌ها داشتيم و به شكل كاملا سازماندهي شده عمل مي‌شد و به اهداف‌مان نيز نزديك‌تر شده بوديم. همين فعاليت‌ها باعث شد دوباره در سال ۱۳۵۱ توسط مأموران ساواك دستگير شوم و مرا اين بار به كميته مشترك ضد‌خرابكاري كه آن زمان در واقع شكنجه‌گاه ساواك بود منتقل كردند.

  • در اين سال‌ها ساواك به سرعت به ابزار به روز شكنجه مجهز شد و زندانيان مدت زمان طولاني‌تري در بازجويي و شكنجه به سر مي‌بردند. زمان دستگيري مي‌دانستيد كه مبارزان ضد‌رژيم را به اين كميته مي‌برند؟

نه، البته از وجود شكنجه‌ها و بازجويي‌ها مطلع بوديم و قساوت اين افراد براي ما روشن بود اما زماني كه به اين كميته منتقل شديم بيش از پيش با چهره واقعي دولتمردان و زيردستان آنها در ساواك آشنا شديم. جالب است كه آن زمان اين بحث مطرح بود كه شاه انسان دمكراتي است و حتي مهره‌هاي اطراف خود را طوري انتخاب مي‌كرد كه اينگونه به‌نظر برسد اما در باطن، آنها رويه ديكتاتوري بسيار خشني در مقابل مخالفان داشتند.

  • بيشتر بازجويان با نام‌هاي مستعار در اين كميته فعاليت مي‌كردند. آنها را به‌خاطر مي‌آوريد؟

مگر مي‌شود آن دوران از ذهن ما پاك شود. روزهاي تلخي بود. عمده نگراني ما اين بود كه دستگير شده بوديم بدون اينكه دادگاهي در كار باشد و خانواده‌ها در جريان قرار بگيرند. خود همين بي‌اطلاعي والدين و خانواده براي مبارزان سياسي يك نوع شكنجه روحي و رواني بود. آنها به‌شدت و با استفاده ازدستگاه‌هايي كه هنوز هم در محل اين كميته نگهداري مي‌شود به شكنجه زندانيان مي‌پرداختند و از اينكه در بازجويي مبارزان را به قتل برسانند هم ابايي نداشتند.

زماني كه در اين كميته بودم بيش از هر كس ديگري نگران مادرم بودم. هر ۳ برادر در اين كميته بوديم و كسي از جاي ما خبر نداشت و اين بي‌خبري يك سال و نيم طول كشيد. در كلام وقتي مي‌گوييم يك سال و نيم چند ثانيه بيشتر طول نمي‌كشد اما خدا مي‌داند كه اين بي‌خبري والدين، خانواده‌هاي مبارزان را از بين مي‌برد و ضربه روحي جبران‌ناپذيري هم به آنها و هم به مبارزان وارد مي‌كرد. بازجويان حسيني، تهراني، آرش و ... اين نقطه ضعف را مي‌دانستند و مدام در اين رابطه به ما دروغ مي‌گفتند و همين در برخي از زندانيان باعث تشنج بيشتري مي‌شد.

  • بسياري از چهره‌هاي شناخته شده انقلابي در اين كميته بازداشت بودند. در طول يك‌سال و نيمي كه در آنجا بازجويي مي‌شديد از حضور آنها نيز در آن بند اطلاع داشتيد؟

در آن كميته همه‌‌چيز به‌طور مخفيانه انجام مي‌شد؛ به‌عنوان مثال اگر گروهي را با هم دستگير مي‌كردند در بازجويي‌ها زماني كه شكنجه‌مان مي‌كردند به اين موضوع اشاره مي‌كردند كه تو خيلي احمق هستي، براي اينكه فلان كسي كه با شما دستگير شد در بازجويي اعتراف كرده است يا مثلا مي‌گفتند آنقدر تو را شكنجه مي‌دهيم كه مثل فلان رفيق مبارزت جان بدهي. از اين دست بازي‌ها زياد انجام مي‌شد و اگر اجازه ملاقات به ما مي‌دادند اين دروغ‌ها يك به يك لو مي‌رفت. به همين دليل بيشتر اين چهره‌ها در سلول‌هاي تنگ و تاريك بند‌ها زنداني بودند و تنها ياد و نام خدا و عشق به حضرت امام و مكتب او بود كه به امثال ما صبر مي‌داد.

  • شكنجه‌ها در چه زماني شكل آرام‌تري به‌خود مي‌گرفت؟

آرامشي در كار نبود. زماني كه ما را در سلول‌‌ رها مي‌كردند ديگر زندانيان را به اتاق‌هاي بازجويي مي‌بردند و صدا‌هاي ناله به همراه فرياد‌هاي بازجو كه بسيار فحاش بودند و بد‌ترين نسبت‌ها را به زنداني روا مي‌داشتند در راهرو‌ها و سلول‌ها مي‌پيچيد و به اين ترتيب شكنجه هرگز قطع نمي‌شد. بعد از اينكه دادگاه حكم را صادر مي‌كرد و زنداني را به بند‌هاي عمومي زندان‌هاي بزرگ مي‌بردند اوضاع كمي بهتر مي‌شد.

  • همه افراد بازداشت شده همفكر نبودند و در مبارزه جهت‌گيري‌هاي مشتركي نداشتند، آيا خود اين باعث تنش بين زندانيان عقيدتي و سياسي آن دوران نمي‌شد؟

ما سعي مي‌كرديم بين خودمان آرامش برقرار كنيم و بعد از مدت‌ها زندگي در زندان ديگر به اين راهكار‌ها دست پيدا كرده بوديم. خاطرم هست تا قبل از سال ۵۰ كه سختگيري كمتري وجود داشت و هنوز ساواك به‌طور گسترده بازجويي‌ها و شكنجه را آغاز نكرده بود، در بند‌هاي عمومي كلاس‌هاي درس برگزار مي‌كرديم. در اين كلاس‌ها هم همه زندانيان سياسي با هر مرام و مسلكي مي‌توانستند شركت كنند. با اين‌كار تلاش مي‌كرديم وقتمان به بطالت نگذرد. جوان بوديم و ذهن‌ها هنوز آمادگي يادگيري داشت و مكرر از سوي بزرگاني كه در زندان با ما همراه بودند به ما توصيه مي‌شد كه وقت‌تان را به بطالت نگذرانيد.

  • در اين كلاس‌هاي پيرامون چه موضوع‌‌هايي بحث مي‌شد؟

اتفاقا سعي مي‌شد كه خيلي بحثي انجام نشود؛ يعني زماني بحث شكل مي‌گرفت كه افراد در شرايط روحي خوبي باشند و دوم اينكه بستر و زمينه قبول يا رد منطقي آن بحث در آنها وجود داشته باشد؛ چون ماه‌ها و سال‌ها با هم زندگي كرده بوديم و به خوبي با روحيه‌هاي هم آشنا بوديم.

ببينيد در بندي كه من بودم، همانطور كه شخصيت‌هاي والامقامي مثل آيت‌الله انواري بودند، رهبران حزب توده هم حضور داشتند. از آنجا كه ما از مرام و مسلك يكديگر با خبر بوديم كمتر وارد بحث‌هاي عقيدتي مي‌شديم.

  • پس يعني كلاس‌ها صرف اين برگزار مي‌شد كه يادگيري زندانيان سياسي متوقف نشود و وقت به بطالت نگذرد؟

به نوعي بله. به‌عنوان مثال در كلاس زبان انگليسي افراد بيشتري شركت مي‌كردند و اگر مثلا مي‌ديدند كلاسي همخواني با تفكر آنها ندارد در آن شركت نمي‌كردند. البته در‌‌ همان سال‌ها تعدادي از ماركسيست‌ها در مواجهه با شخصيت‌هاي بزرگ انقلابي و مذهبي ما در زندان اين فرقه را‌‌ رها كرده و اسلام آوردند.

از اين دست اتفاق‌ها براي كساني كه دل‌هاي روشن و ضمير پاك و حق طلب داشتند مي‌افتاد كه باعث خوشحالي ما مي‌شد. اما كمتر پيش مي‌آمد كه يك مبارز انقلابي چنين چيزي را تجربه كند؛ چرا كه شاكله آنها با ايمان به خدا و اهل‌بيت شكل گرفته بود. انقلابيون باطن بسيار قوي‌اي داشتند و مباحثه اعتقادي با آنها كار هر كسي نبود. به همين دليل بسياري از كساني كه در بندهاي ما به جرم ماركسيست بودن زنداني شده بودند اصلا زمينه را براي بحث ايجاد نمي‌كردند كه سرشكسته اين مناظره‌ها نباشند.

  • بحث آزادي زندانيان سياسي از چه تاريخي مطرح شد و چطور بعد از پيروزي انقلاب وظيفه خطير فرماندهي سپاه پاسداران را به شما محول كردند؟

بعد از فرار شاه مبارزان دسته دسته از زندان آزاد شدند. ما همزمان با پيروزي انقلاب از بند‌‌ رها شديم. چند ماهي بعد از پيروزي انقلاب‌اسلامي بود كه سپاه پاسداران به خواست و دستور امام(ره) تشكيل شد. در شوراي فرماندهي انقلاب كه دبيري آن را شهيد بهشتي به‌عهده داشتند با اكثريت آرا تصميم گرفته شد كه بنده به‌مدت ۶‌ ماه مسئوليت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را به‌عهده داشته باشم. من علاقه داشتم كه در كارهاي فرهنگي حضور پيدا كنم و اين را به‌طور مكرر به دوستان عرض مي‌كردم و به همين دليل بعد از اين مدت، معاون وزارت امور خارجه شدم و مسئوليت‌هاي بعدي‌ام هم ارتباط مستقيمي با بحث فرهنگ داشت.

ضرورت زيادي براي پرداختن به موازين فرهنگي حس مي‌كردم و هنوز هم اعتقاد دارم اگر ما بتوانيم در راه اعتلاي فرهنگ قدم برداريم بسياري از آسيب‌ها و مشكلات جامعه امروزي ما حل مي‌شود و به همين دليل مسئولان درهمه نهاد‌ها بايد مسئله اعتلاي فرهنگ را اولويت كاري خود قرار دهند. تنها در اين مسير مي‌توانيم به خويشتن خويش برگرديم و كشور با تكيه بر فرهنگ غني ايراني و اسلامي است كه در راه پيشرفت قرار مي‌گيرد.

کد خبر 286802

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha