1 - ارزش انسان به علم است. خدا وقتی میخواست انسان را خلق کند فرشتهها گفتند: از خیرش بگذر. «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک» (بقره/30)؛ ما تسبیح میگوییم، عبادت میکنیم. خداوند به حضرت آدم علمی آموخت، «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/31)؛ ملائکه وقتی ظرفیت علمی آدم را دیدند پذیرفتند که به آدم سجده کنند.
2 - نقش آموزش در احیای جامعه. در قرآن یک آیه داریم: «وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا» (مائده/32)؛ کسی [که]یک نفر را زنده کند، انگار همه مردم را زنده کرده است. امام میفرماید: یعنی یک آدمی را هدایت کند. معلمی احیاگری است. زنده کردن مردهها است.
3 - درباره فراگیری علم، اسلام خیلی وسیع فکر میکند. میگوید: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ» (وسایل الشیعه/ج27/ص27)؛ این پیداست که علم مذهبی مراد نیست. چون در صدر اسلام که چین اسلامشناسی نداشته است.
«وَ لَوْ مِنَ الْمُشْرِکِین» (بحارالانوار/ج2/ص97)؛ حتی اگر استاد مشرک است، باید چیزی از او یاد گرفت. اینکه میگوییم: نه شرقی، نه غربی، در مسئله سیاسی است. در مسئله علمی هرکس هرچه بلد است باید یاد بگیریم.
4 - تلاش و هجرت برای فراگرفتن علم مفید. علم مفید به قدری مهم است که پیغمبر اولوالعزم باید در بیابان عقب معلم بگردد. موسی وقتی خضر را دید، گفت: اجازه میدهی من عقب شما راه بیفتم. «عَلی أَنْ تُعَلِّمَن» (کهف/66)؛ به من علم بیاموزی. برای چه؟ «رُشْدا» علمی باشد که مایه رشد باشد.
5 - دوری از دانستههای بیفایده. قرآن در سوره کهف میفرماید: میگویند: اصحاب کهف چند نفر هستند؟ «ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُم» (کهف/22)؛ سه نفر که چهارمیشان سگشان است. «خَمْسَه سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ» حالا اصحاب کهف سه تا بودند یا پنج تا، یا هشت تا. چه خاصیتی دارد؟ مثل اینکه بگوییم فلان دانشمند چند کیلو است؟ دانشمند را از کتابهایش میخواهی استفاده کنی؟
6 - رعایت ظرفیت. آموزش قبل از هفت سال را من جایی ندیدم. روایت میگوید: «دَع ابنک سبع سنین»؛ اولادت را هفت سال آزادش بگذار. اینکه سه ساله قرآن را حفظ کند، مبنای قرآنی و روایی ندارد، حتی روایت داریم بچه را در سه سالگی، نخستین کلمه آموزش «لا اله الاالله» باشد. حالا یک بچه نابغه است میخواهد حفظ کند، این خط فرهنگ ما نباشد.
7 - توجه به اخلاق در کنار آموزش. آیا دبیرستانیها بیشتر از راهنماییها به استاد سلام میکنند؟ راهنماییها بیشتر در نماز شرکت میکنند یا دبیرستانیها؟ همینکه بچه درس خواند، به استادش سلام نمیکند. به پدر و مادرش جسارت میکند و با خدا هم رابطهاش کمرنگ میشود. ما باید این علم را بازنگری کنیم. «ثمره العلم العبودیه»؛ امیرالمؤمنین فرمود: ثمره علم این است که آدم هرچه باسوادتر میشود، تواضعش بیشتر شود.
8 - علم، گاهی نور است، گاهی حجاب! دو جمله داریم. «العلم نور»، «العلم حجاب»؛ چطور هم نور است هم حجاب. شما شب در حیاط لامپ را روشن میکنی، دیگر ستارهها را نمیبینی. لامپ نور است، اما بهخاطر همین نور دیگر ستارهها را نمیبینی. گاهی وقتها کسی یک دیپلم، یک لیسانس گرفته، انگار از دماغ فیل افتاده.
9 - ما در اسلام فارغ التحصیل نداریم. قرآن میگوید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً» (طه/114)؛ خدا میگوید: پیغمبر هم فارغ التحصیل نیست. تازه پیغمبری که: «مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (کهف/65)؛ علمش لدنی است. یعنی وصل به علم خداست. زن حامله فارغ میشود، مگر انسان از تحصیل فارغ میشود؟