خود کلمه شوخطبعی ریشه مرتبطی دارد: طبق تعریف واژهنامه انگلیسی آکسفورد، این واژه از نظریهای روان- فیزیولوژیک درباره اثرات شوخیهای مختلف بر روی خلق و خوی انسان در قرن هفدهم گرفته شده است.
1- شوخ طبعی چیست؟
اگر چه تمامی فلاسفه نظریهای را در این زمینه مطرح کردهاند، اما با گذشت 2500 سال مجادله و بحث، هنوز درباره عوامل تشکیلدهنده شوخطبعی توافقنظر اندکی وجود دارد. با وجود شرکت متفکران از رشتههای مختلف در این مناظره، موضوع شوخطبعی در حال حاضر تحت نظر رشته فلسفه مطالعه میشود.
تعداد اندکی از فلاسفه توجه خود را بر روی تحقیقات مرتبط با شوخطبعی متمرکز کردهاند که به احتمال زیاد از دو عامل ناشی میشود: شکستهای پیدرپی، که نشان میدهند مشکلات فراوانی در این زمینه وجود دارد، و بعد اینکه موضوع به غلط، یک موضوع بیاهمیت جلوه داده میشود.
با این حال، وسعت و اهمیت این موضوع با حیطههای مطالعه متنوع در رشتههای فلسفه، روانشناسی، جامعهشناسی، مردمشناسی، فیلم و ادبیات مشخص میشود. یافتن موضوعی فلسفی که با زندگی روزانه، روابط متقابل اجتماعی و طبیعت ما به عنوان یک انسان چنین ارتباط مستقیمی داشته باشد بسیار مشکل است.
2- شوخطبعی، خنده، کمدی (طنز) و افکار دستنیافتنی (The Holy Grail)
بیشتر تحقیقات انجام شده بر روی انسان به این سئوال اساسی میپردازد: شوخطبعی چیست؟ خود کلمه شوخطبعی (Humour) ریشه مرتبطی دارد: طبق تعریف واژهنامه انگلیسی آکسفورد، این واژه از نظریهای روان- فیزیولوژیک درباره اثرات شوخیهای مختلف بر روی خلق و خوی انسان در قرن هفدهم گرفته شده است.
بیشتر تحقیقات انجام شده در این زمینه از جناسها و ابهامات فراوانی در بین خنده و شوخطبعی سرشار است، و این مشکل تا به امروز ادامه دارد. «جان دیویی» عاملی را برای تمیز این دو در نظر میگیرد: «خنده به هیچ عنوان از نقطهنظر شوخطبعی قابل بررسی نبوده و ارتباط آن با خنده، ارتباطی ثانویه است. خنده نوعی اتمام را در دورهای از تعلیق یا انتظار مشخص میکند، پایانهایی که به طور آشکار ثانویه هستند.»
ما به دلایل مختلفی میخندیم( شنیدن لطیفه خندهدار، استنشاق گاز خنده، قلقلک دادن) اما تمامی اینها الزاماً شوخطبعی ما را ایجاد نمیکنند.
در تلاشها برای ارائه یک نظریه کلی برای خنده و شوخی، «جان موریل» به نکته بهتری برای تمیز این دو اشاره کرده است: «خنده در نتیجه یک تغییر روانشناختی خوشایند ایجاد میشود، در حالی که شوخی حاصل یک تغییرشناختی لذتبخش است.»
با توجه به تکثر خنده بدون شوخی، محقق رابرت پروواین نتیجه میگیرد که در اکثر موارد خنده را میتوان در روابط متقابل اجتماعی- بدون وجود شوخطبعی- یافت که به عنوان نوعی مکانیسم رهایی از تنش مورد استفاده قرار گرفته است.
اگر شوخی شرایط خاصی از خنده نیست باید در کفایت آن تردید داشته باشیم. در اغلب موارد شوخی خنده را ایجاد میکند، اما گاهی حاصل آن تنها یک لبخند است.
روشن است که این پدیدههای متمایز از نظر درونی، در بعضی حالات به هم مرتبطند، اما ما برای یافتن ارتباط آنها به تبیینهای واضحتری از هر دوی آنها- خنده و شوخی- نیاز داریم.
بخش اصلی این بررسی به این نکته مربوط است که شرایط کافی برای طنزآمیز بودن پاسخ ما چیست، اما یک تفاوت اساسی در اینجا وجود دارد، تعیین شرایط یک پاسخ با مجزا کردن اصولی که چیزی برای تحریک چنین پاسخی باید داشته باشد، متفاوت است.
بحث ابتدایی ما با توصیف عوامل کافی برای تحریک ایجاد طنز تفاوت دارد. چه چیزی پاسخ مدنظر ما را ایجاد میکند؟ اینکه چه چیزی، یک مورد را طنزآمیز میسازد یکسان نیست.
به دلیل نقص زبان در این حیطه خاص، اسم (humour) و صفت (humourous) این کلمه به سختی تمیز داده میشوند. نارضایتی و عدم توافق با نظریههای پیشین شوخی و شوخطبعی از ابهام در دو شکل دستوری این کلمه ناشی میشود.
3- نظریات شوخطبعی نظریه آرامش
نظریات آرامش تلاش میکنند که شوخطبعی را از طریق مدل رهایی از تنش توصیف کنند. آنها به جای تعریف شوخطبعی، ساختارهای ضروری و فرآیندهای روانی موثر در ایجاد خنده را مورد بحث قرار میدهند.
دو نظریهپرداز برجسته در این زمینه هربرت اسپنسر و زیگموند فروید میباشند. به طور کلی دو نوع نظریه آرامش وجود دارد:
1 - نظریه با نفوذتر معتقد است که خنده از انرژی فراوان و مازاد منتج میشود.
2 - نظریه ضعیفتر مدعی است که خنده ناشی از طنز، موجب رهایی از تنش یا آزادی انرژی میشود. فروید توصیف اختصاصیتری از مکانیسم انتقال انرژی دارد، اما فرآیند مورد نظر او با ویژگیهای اساسی نظریه آرامش ارتباط چندانی ندارد.
در «فیزیولوژی خنده»، اسپنسر نظریهای را مطرح میکند که با نظریه هیدرولیک انرژی عصبی او ارتباط بسیار نزدیکی دارد. در این نظریه هیجان و آشفتگی روانی نوعی انرژی را تولید میکند که باید خودش را از این طریق یا طرق دیگر به مصرف برساند.
او معتقد است که هیجان عصبی همیشه به ایجاد جنبش ماهیچهای تمایل دارد. خنده- به عنوان نوعی حرکت فیزیکی- میتواند به صورت یک جریان پرمعنی از اشکال مختلف انرژی عصبی عمل کند.
اسپنسر نظریه خود را رقیب نظریه عدم تطابق (ناسازگاری) نمیبیند، در عوض او توضیح میدهد که چرا یک هیجان روانی خاص برخاسته از یک ناسازگاری موروثی به چنین حرکت فیزیکی بیهدف و منحصر به فردی منجر میشود.
اسپنسر هیچگاه پاسخ راضیکنندهای به این سئوال ندارد. اما او بود که ایده ایجاد خنده برای رهایی انرژی پتانسیل را ارائه کرد.
در نقد تئوری آرامش اسپنسر باید گفت که این نظریه بیشتر شوخیهایی را که به سرعت رخ میدهند توصیف میکند. به نظر نمیرسد که بسیاری از لطیفهها، حاضر جوابیها و حتی کارتونها انرژی انباشته شدهای باشند که آزاد شدهاند.
شاید اسپنسر فکر میکند که بهترین توضیح برای خنده به عنوان یک مصرف متفاوت و بیهدف انرژی این است که انرژی تولید شده توسط شوخی و طنز را به نحوه مناسبی در جایی مصرف کند.
به هر حال، از آن جا که احتمالا بیشتر تجربیات ما از شوخی، انرژی انباشته شده ندارند و زمانی که ما هیجانزده هستیم احتمال شوخی کردن زیاد نیست، توضیح بهتر این است که خنده، آن قدرها هم که به نظر میرسد بیهدف نیست یا اینکه تمامی مصارف انرژی، باهدف یا بیهدف، نیاز به آماده و انباشته شدن دارند.
احتمالا اسپنسر این چنین پاسخ میدهد که هر فردی از طریق فرآیند مدیریت استرس روزانه، به طور مداوم در حال انباشتهسازی انرژی است. در این صورت بیشتر افراد انرژی مازاد- شکلی از انرژی بالقوه- را دارا هستند که منتظر است توسط شوخی آزاد شود.
برای مثال، شوخی به هر فرد اجازه میدهد که بعد از یک روز پر از استرس و تنش، فشارهای روحی خود را تخلیه کند. اشکال چنین استنباطی در این است که افرادی که بیشتر از استرس تخلیه شده باشند ضعیفترین گیرندههای شوخی هستند. نه فقط تلاش عجولانه آنها برای شوخی متناوبا ناکام میماند، بلکه سرگرمی ناشی از آن نیز بسیار ناچیز خواهد بود.
شاید اسپنسر بتواند ثابت کند که در یک آستانه معین، انرژی پتانسیل تمامی راههای ورودی را مسدود میکند، به این دلیل شوخی برای آزادکردن انرژی ناتوان است. اگر چه این جمله از دفاعیه او حق به جانب به نظر میرسد، اما پذیرش اصولی مانند بسته بودن راههای رهایی انرژی و مانند آن کمی غیرعادی است.
فروید در لطیفهها و ارتباط آن با ضمیر ناخودآگاه، نسخه قابل قبولی از نظریه آرامش را ارائه میدهد که میتوان آن را به نوعی تبیین دوباره نظریه اسپنسر به اضافه یک فرآیند جدید دانست.
وی سه منشا متفاوت برای خنده قائل است، لطیفهگویی، موارد خندهدار و شوخطبعی – که تمامی آنها نوعی ذخیرهسازی انرژی روانی هستند که بعدها توسط خنده تخلیه خواهد شد. در لطیفهگویی، انرژی مورد استفاده جهت سرکوب کردن پرخاشگری ذخیره شده و طی فرآیند خندیدن آزاد میشود.
در موارد خندهدار، انرژی شناختی مورد استفاده برای حل کردن چالشهای عقلی ذخیرهشده و آزاد میشود. شوخی شامل ذخیرهسازی انرژی عاطفی است. ما هیچگاه با یک محرک عاطفی به طور جدی برخورد نمیکنیم. این انرژی انباشته شده نیز آزاد خواهد شد.
جزئیات مباحث فروید از فرآیند ذخیرهسازی انرژی چندان قابل اعتماد نیست. مقصود او از ذخیره انرژی مبهم است زیرا مشخص نیست که این انرژی مازاد(اضافی) چرا باید ذخیره شود، و چرا نباید گفت که چنین انرژی اصلا وجود ندارد.
دیدگاه او درباره لطایف، جایی که انرژی مورد نیاز برای سرکوبی یک میل(خواسته) ذخیره میشود و نتیجه آن بروز پرخاشگری خواهد بود، معنی خاصی القا نمیکند. موریل و کارول انتقادهای مشابهی را از نظریه مدیریت انرژی مطرح کردهاند.
ما میتوانیم نظری راجع به چیستی ماهیت انرژی انباشته شده داشته باشیم، اما عقیدهای راجع به آزاد کردن انرژی که برای سرکوبی میل خاصی به کار میرفته نداریم.
علاوه بر این باور عجیب و غریب، نظریه لطیفه به مشاهدات تجربی مورد نظر منتج نشده است. طبق توضیح فروید، افرادی که بیشترین ممنوعیت و سرکوبی را داشتهاند باید از لطیفه و لطیفهگویی بیشترین لذت ممکن را ببرند، در حالیکه عکس آن صحیح است.
نظریات آرامش در زمینه خنده، راه را برای تشخیص خنده ناشی از طنز و خنده بدون طنز هموار نمیکند. انرژی ذخیره شده فروید را از نظر مفهومی نمیتوان از انرژیهای دیگر تشخیص داد.
همانطور که در نظریه اسپنسر میبینیم تئوریهای آرامش باید با نظریههای دیگر ترکیب شوند تا کارآمد باشند. تلاش فروید برای توضیح اینکه چرا ما میخندیم، کوششی است برای توصیف این که چرا ما برخی لطیفهها با منظور مشخص را خنده دار(جالب) مییابیم، بنابراین روشن نیست که او در برداشت خود از ذخیره انرژی چه هدفی را دنبال میکند.
او خطای اساسی تئوری آرامش را بنیان نهاد، آنها به غلط فرض میکنند که چون انرژی ذهنی اغلب با حرکات فیزیکی آزاد میشود، هر حرکت فیزیکی را نیز میتوان با انرژی مازاد توضیح داد.
نظریه عدم تطابق(ناسازگاری)
این نظریه، مهمترین نظریه در حوزه شوخی و شوخطبعی است و بیشترین مواردی را که درطنز ادراک میشود دربرمیگیرد.
این نظریه تلاش میکند که شرایط لازم برای شوخی را- یعنی ادراک یک عدم تطابق- فهرست کند و این وظیفه آن را از یافتن شرایط کافی باز میدارد.
در کتاب فن سخنوری ارسطو توضیح کمرنگی از نظریه عدم توافق در شوخی و شوخطبعی ارائه میکند، با تاکید به این که بهترین راه برای یافتن و داشتن مخاطبی برای خندیدن، انتظار رخدادن یک حادثه خاص و ارائه نوعی تضاد با آن توقع است.
ارسطو بعد از بحث کردن درباره قدرت استعاره برای ایجاد نوعی شگفتی در مخاطب، میگوید: آثار مدنظر حتی با تغییر در حروف یک کلمه نیز ایجاد میشود، و این تغییر شگفتآور است. این اثر را میتوان در نثر و یا حتی در نظم نیز مشاهده کرد.
کلمههای استفاده شده، آنهایی نیستند که مخاطب انتظار شنیدنشان را دارد. به نظر میرسد که او، گونهای نظریه شگفتی را در شوخی تفسیر میکند.
دکارت نیز چنین مفهومی را ارائه کرد اما ارسطو توضیح میدهد که چگونه این شگفتی باید به نوعی «متناسب با حقایق» باشد، یا اینکه ناسازگاری مدنظر باید ظرفیت چنین تجزیه و تحلیلی را داشته باشد، ارسطو که میتوان آن را در دنیای امروز نیز لحاظ کرد.
در نقد خرد داوری (1.1.54)، کانت یک تبیین واضحتر از نقش عدم تطابق در شوخطبعی را ارائه میدهد: «در هر چیزی که برای ایجاد یک خنده زنده به کار میرود باید یک بعد غیرعادی وجود داشته باشد. (که البته فهمیدن این غیرعادی بودن سودی برای مخاطب به همراه ندارد.) خنده یک تاثیر است که از انتقال ناگهانی یک انتظار به هیچ برمیخیزد.»
شوپنهاور مدعی است که یک بعد خاص از نظریه عدم تطابق از اعتقاد «به ایجاد شوخی از ناکامی یک مفهوم برای اندیشیده شدن» حاصل میشود. هنگامی که جز از کل مهمتر شود ما با یک عدم تطابق روبرو میشویم. شوپنهاور همچنین با گفتن این جمله که «هرچه این عدم تطابق بزرگتر و دور از انتظارتر باشد خنده خشنتر خواهد بود.»، تاکید خاصی بر عامل شگفتزده شدن دارد.
طبق باور کانت و شوپنهاور، نظریه عدم تطابق در مبحث شوخطبعی شرایط لازم برای موضوع شوخی را مشخص میکند. تمرکز بر روی موضوع طنزآمیز چیزی ماورای تجربه شوخطبعی است، زیرا موارد ناسازگار فراوانی وجود دارد که برای ما سرگرمکننده نیستند.
تبیین قویتر از نظریه عدم تطابق باید پاسخ خوشایندی را که فرد به موضوع طنزآمیز ارائه میکند را نیز شامل شود. جان موریل در تلاش است که شرایط کافی برای تشخیص شوخی را با تمرکز بر پاسخ فرد بیابد. او سرگرمی حاصل از شوخی را به صورت لذت بردن از تغییرشناختی تعریف میکند.
نظریه عدم تطابق میتواند به صورت یک نظریه متمرکز بر پاسخ نیز بیان شود، با اعتقاد به اینکه شوخی نوع ویژهای از واکنش است که باید عدم تطابق را درک کرده باشد.
مقاله هانری برگسون با نام «خنده» شاید یکی از موثرترین و فرهیختهترین نظریات در این زمینه باشد. نظریه برگسون به آسانی قابل طبقهبندی نیست، زیرا همزمان عناصری از تقدم و نظریات عدم تطابق (ناسازگاری) را داراست. او در یک جمله معروف میگوید که «منشأ شوخی لایهای مکانیکی از زندگی است.»
طبق گفته برگسون «طنز خارج از آنچه که انسان نامیده میشود وجود ندارد.» او معتقد است که شوخی و شوخطبعی نوعی رابطه ناسازگار بین هوش انسان و رفتارهای مکانیکی یا عادتهاست. به همین ترتیب، شوخی مانند یک مصلح اجتماعی به مردم در شناسایی رفتارهای متضاد با پیشرفت انسان کمک میکند.
یک منشاء بزرگ برای طنز، تشخیص اولویتهای ما در مقایسه با انسانهای مجازی (جایگزین) است. میتوان هر چیزی که ارزش انسان را به حیوان یا اشیا تنزل میدهد بخش عمده شوخی دانست. بدون شک نظریه برگسون طنزهای بدنی و شوخیهای فیزیکی را شامل میشود. اما به نظر میرسد که او در لزوم وجود چنین طبقهبندیای اغراق کرده باشد.
یافتن اینکه چگونه نظریه او میتواند با بیشتر لطایف و شوخیهای ناشی از حاضرجوابی وفق کند، چندان آسان نیست.
سه اعتقاد عمده از نظریه عدم تطابق را به این صورت میتوان خلاصه کرد: نخست آنکه این نظریه برای معنیدار بودن برخی بسیار گسترده است و از طرف دیگر توضیحات آن برای بیان تفاوت ناسازگاری اساسی و ناسازگاری در طنز کافی نیست.
همچنین این نظریه مشابه نظریاتی است که در توضیح خندهدار بودن برخی موارد و نبودن برخی دیگر شکست خوردهاند. سومین انتقاد مدعی است که این نظریه موضوع شوخی و پاسخ ما را به اشتباه درمیآمیزد.
در پایان، هدف ما باید پرداختن به سئوالات «شوخطبعی چیست؟ یا چگونه آن را تشخیص دهیم» باشد، نه ایجاد یک نمودار سازنده شوخی. پاسخ این نظریهپردازان به این انتقاد این است که شوخی، حاصل خوشایند بودن این ناسازگاری است.
نظریه بازی
در نظر گرفتن نظریات بازی در زمینه شوخطبعی به عنوان یک مکتب یا دیدگاه مستقل نوعی اغراق است، اگر چه این نظریات به عنوان یک نماینده خوب برای نظریات متمرکز بر روی سئوالات عملکردی هستند.
با دقت بیشتر به ویژگیهای بافتی این نظریهها در مییابیم که هدف آنها طبقهبندی شوخطبعی به انواع گوناگون بازی است. به طور کلی، نظریهپردازان بازی آنچنان به تعیین شرایط لازم برای شوخی نمیپردازند، چرا که آنها از ما میخواهند که شوخطبعی را نوعی تکامل در بازیهای حیوانات در نظر بگیریم.
آنها میکوشند که توجه ما را به تشابهات ساختاری در بافت بازی و بافت شوخی جلب سازند تا ثابت کنند که آنچه درباره بازی صحت دارد ممکن است درباره شوخطبعی نیز درست باشد.
نظریهپردازان بازی معمولا گونهای از دیدگاه رفتارشناسی را برای مطالعه شوخطبعی اتخاذ میکنند که آن را به تکامل پویا نسبت میدهند. آنها خنده را به مانند قلقلکدادنی مینگرند که در گونههای دیگر نیز یافت میشود، تا به این نتیجه برسند که در هستیشناسی شوخطبعی، تکامل تاریخی انواع ارگانیسم نیز نقش داشته است.
در لذت خنده، ماکس ایستمن ، نظریه بازی را با یک داستان منطبق میسازد. او معتقد است که ما میتوانیم مقایسههایی درباره شوخی را در رفتارهای حیوانات، - به ویژه در خنده اولیه شامپانزهها هنگام قلقلک دادن- بیابیم.
وی تا آنجا پیش میرود که دم تکان دادن یک سگ را نوعی از خنده طنزآمیز میبیند. در حقیقت ایستمن میخواهد خنده را به نحوی تعریف کند که سایر خندههای ریتمدار و لذتبخش را نیز دربر بگیرد.
او با بحثهای اختصاصی در زمینه شوخطبعی میگوید که «ما در حالی قدم به دنیا میگذاریم که یک تمایل غریزی برای خندیدن به ما عطا شده است و این احساس را در پاسخ به دردهای خود نیز به کار میبریم.»
طبق نظریه ایستمن، وجه اشتراک شوخی و خنده در این است که هر نیازمند اتخاذ یک نگرش غیرعلاقهمندانه در برابر رویدادهای جدی زندگی میباشند.
ایستمن، شوخی را نوعی بازی در نظر میگیرد زیرا شوخطبعی یک دیدگاه غیرجدی را میطلبد و انواع مشخصی از شوخی مانند پرخاشگری کاذب و فحاشی از این نوع هستند. همچنین برای برخی انواع بازی به سرگرمیهای خندهدار منتهی میشوند.
به این دلیل ایستمن بازی را به عنوان نوعی هماهنگی با این نگرش غیرعلاقهمندانه تعریف میکند، در حقیقت در تعریف او شوخی نوعی بازی به حساب میآید، اما این برداشت برای عمل کردن به عنوان یک تعریف مناسب برای بازی، محدود و مبهم به نظر میرسد.
در «انسان بازیگوش» (Homoluden)، جان هوایزینگا قائل شدن ویژگی خنده و یا طنز برای بازی را مورد انتقاد قرار میدهد. اگر چه به نظر میرسد که هر دو نوعی «جدی بودن وارونه» باشند ولی تفاوتهای آشکاری میان آنها وجود دارد.
او میگوید که خنده مختص انسانهاست، در حالی که بازی در سایر پستانداران و پرندهها نیز دیده میشود. همچنین اگر ما انواع خاصی از بازیهای رقابتی را مجاز بدانیم، اتخاذ یک نگرش غیرجدی برای بازی ضروری نیست.
اما برای شوخطبعی چنین خاصیتی وجود ندارد، تشخیص تفاوت شوخی از بازی مبهم است، چون که بازی چه برای بازیگر و چه برای عموم به خودی خود طنزآمیز نیست.
هوایزینگا حتی احتمال اشتراک شرایط لازم بین بازی و شوخی را به پرسش میگیرد. اگر شوخی جایگزینی برای بازی است باید ارتباطی بین آنها وجود داشته باشد. البته این ارتباط به چگونگی توصیف بازی و شوخطبعی – دو موضوع فریبنده- وابسته است.
نظریهپردازان بازی برای توضیح امکان وجود ارزش هماهنگکنندگی شوخطبعی، ابتدا به تعیین عملکرد آن میپردازند، مبحثی که توسط دیگر نظریهپردازان زیستشناختی شوخطبعی نیز به آن پرداخته شده است.
این گروه معتقدند که با توجه به مشابهت بازی و شوخی، ارزش هماهنگکننده بازی مشابه ارزشهای شوخی است. سایر محققان توجه خود را بر روی عملکردی که شوخی را در تکاملشناختی، آموختن مهارتهای اجتماعی، رهایی از تنش، مدیریت همدردی، فواید سیستم ایمنی، استرسزدایی و ساختن روابط اجتماعی مهم توصیف کردهاند، متمرکز ساختهاند.
اگرچه این سئوالات ابتدا توسط جامعهشناسان، روانشناسان، مردمشناسان و محققان پزشکی مطرح شده است ولی مطالعات آن فقط به تکمیل تعریف آنچه که به عنوان شوخی در نظر گرفته میشود کمک میکند.
بنابراین سئوالات عملکردی مهمترین بخش این نظریهها را تشکیل میدهند، و نظریه بازی تلاش میکند که برخی ویژگیهای متمایزکننده و الزامی را ارائه داده و یک طبقه ویژه را به شوخی و شوخطبعی اختصاص دهد.
منشاء خنده
خنده یک فرآیند فیزیولوژیک است که منجر به ایجاد تعداد محدودی الگوهای صوتی اختصاصی میشود که فقط از نظر فیزیولوژیک ممکن هستند، پروواین معتقد است که خنده فقط در مخلوقات دارای سیستم زیستشناختی که از کنترل تنفس برخوردارند وجود دارد.
اگر ما خنده را به عنوان واکنشی در پاسخ به شوخی در نظر بگیریم، باید به این سئوال پاسخ دهیم: شوخی چیست؟
برای شروع میتوان شوخی یا سرگرمی را به صورت پاسخی در برابر یک تحریک خاص در نظر گرفت.
به عبارت دیگر یک موقعیت خندهدار – که یک منشأ کلی برای شوخی در نظر گرفته میشود- به صورت یک عنصر کلی برای موارد مشابه تعریف شده است. برای تمیز دادن خنده حاصل از شوخی و خنده غیرفکاهی ابتدا باید یک تعریف عملی برای شوخی ارائه دهیم که هم ویژگی پاسخ ما و هم ماهیت موضوعات شوخیبرانگیز را در بر گیرد.
پرسیدن و حتی پاسخ به سئوال «شوخی چیست» الزامی نیست، اما برای تعریف صحیح یک موضوع آغاز خوبی به شمار میرود. نخستین هدف نظریههای شوخطبعی، جستجوی توانایی ما برای تعیین و تعریف آن است.
بیشتر تعاریف ارائه شده درباره شوخی و شوخطبعی در تلاش برای تعریف شرایط کافی و لازم برای روی دادن یک شوخی به نحوی ماهیتگرا هستند. برخی نظریهپردازان عنصر مشترک موجود در تمام انواع شوخی را از شرایط کافی برای روی دادن آن جدا میکنند.
به نظر میرسد که بسیاری از نظریهپردازان در توصیف شرایط لازم برای شوخی بودن پاسخ، با توضیح اینکه چرا یک چیز به جای چیز دیگر به نظر ما خندهدار میرسد، دچار سردرگمی شدهاند.
این سئوال که چه عاملی برای خندهدار بودن موضوع کافی است جزو اصلی مطالعات این زمینه را تشکیل میدهد، و باید از اهداف تعریف شده پاسخ ناشی از شوخی متمایز نگاه داشته شود.
منبع:
www.iep.atm.edu