ادبیات داستانی به این علت که بیش از هر حوزه دیگری مخاطب دارد، قدرتمندترین عرصه زورآزمایی و خودنمایی در نمایشگاههای بزرگ دنیاست. هر کتاب مطرح داستانی (که بهتر است بگوییم رمان) در گروه عظیمی از مردم نفوذ مییابد و این به تنهایی کافی است تا نویسندهاش، فردی قدرتمند و بانفوذ شود. جیکیرولینگ تنها با نوشتن چند کتاب داستانی و خلق شخصیت محبوب «هری پاتر» به یکی از قدرتمندترین و ثروتمندترین زنان جهان تبدیل شد و نامش در صدر این فهرست قرار گرفت. ماریو بارگاس یوسا، پس از دریافت جایزه نوبل ادبیات، جزو 100مرد قدرتمند دنیا شد و... این حکایت همیشه است. ادبیات داستانی، جهان را تحت تأثیر قرار میدهد و نمیتوان بهسادگی از کنارش گذشت... .
تمام نمایشگاههای بزرگ دنیا که در راسشان نمایشگاه کتاب فرانکفورت قرار دارد، با توجه به قدرت و نفوذ غیرقابل انکار ادبیات داستانی در بین عامهمردم و نیز تأثیرات بینالمللیاش، همواره برنامههای ویژهای برای نویسندگان بزرگ دنیا تدارک میبینند. این برنامهها البته برای نویسندگان کشور برگزارکننده نیز وجود دارد و برگزارکنندگان تلاش میکنند داستاننویسان خود را در ایام نمایشگاه همراه خود کرده، از محبوبیت و قدرتشان بهره گیرند. به جز این، حضور نویسندگان بزرگ در هر رویدادی، به آن رویداد ارزش خبری میدهد و سبب میشود رسانهها جذب ماجرا شوند. جذب شدن رسانهها نیز بهطور طبیعی، مطرح شدن را به همراه خواهد آورد و این همه، یعنی رشد نمایشگاه مورد نظر.
طبیعی هم هست. در هیچ حوزهای، هیچ نویسندهای برای عامه مردم مهم نیست. دانشمندان، فیلسوفان، پژوهشگران و... تنها با گروه مشخصی از اهالی فن سخن میگویند اما حتی دانشمندان، فیلسوفان و پژوهشگران نیز مخاطبان داستاننویسان محبوبشان هستند. رمان تمام مرزهای دنیای معاصر را پشت سر گذاشته است. بنابراین داستاننویسان، بازیگران اصلی دنیای کتابند. آنها بازار را گرم میکنند و برای همه جالبند. همان طور که چهرههای محبوب در عرصه سینما، بیش از همه، بازیگرانند و در جشنوارههای سینمایی، همواره تلاش میشود که برخی از معروفترینهایشان حضور داشته باشند. استفاده از چهرهها، رمز موفقیت است و هیچ نمایشگاه کتابی نیست که به این نکته، بیتوجه باشد؛ جز نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران.
نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، تنها از آن روی بینالمللی است که تعدادی از ناشران کشورهایی جز ایران نیز در آن حضور مییابند و تعدادی از کتابهایشان را عرضه میکنند. اما حتی آنها نیز با حضور در ایران سردرگم میشوند که در نمایشگاهی با این همه بازدیدکننده و این همه استقبال، آیا کار دیگری جز فروش کتاب هم انجام میگیرد یا خیر؟ متأسفانه جواب خیر است. اگرچه در نمایشگاه ما نیز میهمانانی حضور مییابند و همین امسال نیز مطابق اعلام مسئولان، 500میهمان داریم، اما تقریبا هیچیک از این میهمانان، به وجه بینالمللی کار کمک نمیکنند، بلکه حضور آنها تا سطح یک بازدیدکننده معمولی، تنزل مییابد. هیچیک از آنها «چهره» به معنایی که گفته شد نیستند و اگر هستند، چهرههایی از حوزههای دیگرند. این قسمت تلختر ماجراست؛ غرفهها و حتی برگزارکنندگان نمایشگاه «کتاب»، برای دیده شدن، دست به دامان بازیگران و چهرههای حوزههای دیگر میشوند و این پرسش همچنان بیپاسخ میماند که جایگاه چهرههای واقعی دنیای کتاب، کجاست؟
امروز ششمین روز از نمایشگاه است. اما مثل هر سال، نویسندگان دنیای داستان، در هیاهوی میلیونی مردمی که به مصلای تهران هجوم میبرند، گم شدهاند. امسال نیز مثل هر سال، هیچ نویسنده قابل توجهی به نمایشگاه بینالمللی ما نیامده است و هیچ برنامه ویژهای برای چهرهها، وجود ندارد. البته سرای اهل قلم، مثل هر سال برنامههای مختلفی را به صورت میزگرد برگزار میکند و برنامههایی مثل این هست، اما قسمتهای جذاب کار حذف شدهاند. چهرهها حتی چهرههای داخلی جایی در این نشستها ندارند و موضوعات تکراری با آدمهای نهچندان جذاب سبب میشود استقبالی از این برنامهها نشود.
قسمتهای جذاب، ملاقات مردم با برنامهای از پیش تعیینشده با چهرههای محبوبشان است. ناشران داخلی به شکل مستقل برخی از این برنامهها را پیاده میکنند، اما پراکنده، بیسروسامان و بدون اطلاعرسانی است. مردم حتی از وجود برخی از این برنامهها مطلع نمیشوند. مسئولان برگزاری، به داستاننویسان که حتی در ایران و با وجود استقبال اندک از رمان، تا حدودی میتوانند چهره محسوب شوند، توجهی ندارند و برنامههایی که میتواند آنها را وارد بازی کند، پیشبینی نشده است. برنامههایی نظیر ملاقات با نویسندگان محبوب، جشن امضا، داستانخوانی نویسندگان یا حتی داستانخوانی گروهی از روی کتابهایی که بین مردم مقبولیت بیشتری یافته است. بهنظر میرسد همه، مسئول و غیرمسئول، مردم و ناشر، کاملا پذیرفتهاند که نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، تنها بازاری است برای فروش کتاب با اندکی تخفیف و دیگر هیچ.
اما در بعد بینالمللی، تنها حضور یک نویسنده جهانی، حکایت را کاملا تغییر میدهد. دعوت از نویسندگان بزرگ دنیا، به معنای نیاز ما به آنها نیست، بلکه به جا آوردن رسم میهماننوازی است. نمایشگاه کتاب، جشن باشکوهی است که هر چه میهمانان مهمتری در آن حضور یابند، شکوهش بیشتر میشود. علاوه بر این، هر میهمانی مهمی، میهمانانی را دعوت میکند که باید. هرچند که حضور همه گروهها با هر شغل و جایگاهی در جشن کتاب، موضوعیت دارد و نمیتوان به آن ایرادی گرفت، اما جای نویسندگان در صدر مجلس است و میتواند وجه بینالمللی کار را نیز جدیتر کند. این رسم در همه نمایشگاههای بزرگ دنیا اجرا میشود. هیچ نمایشگاه بزرگی نیست که چند میهمان ویژه از دنیای داستاننویسان بزرگ دنیا نداشته باشد. اما بهنظر میرسد برگزارکنندگان نمایشگاه کتاب به این موضوع از اساس بیتوجهند و برایشان اهمیتی ندارد. هرچند که مسئولان برگزاری نمایشگاه امسال، آنقدر دیر منصوب شدند که شاید حتی اگر میخواستند هم امکان و فرصت کافی برای این کار نداشتند. نتیجه اینکه همه برنامههای نمایشگاه، تا حالا که 6 روزش گذشته، مثل هر سال، داخلی و غیربینالمللی است.
در وجه بینالمللی حضور ناشران خارجی با کتابهایشان، در سالهایی که نه اینترنتی بود و نه رابطههای راحت امروزی و نه امکانات کافی برای خرید کتاب خارجی، میتوانست برای مردمی که تشنه خرید برخی از این آثار بودند، جالب باشد. دانشجویان و حتی ناشران و مترجمان، یک سال صبر میکردند تا در 10روز نمایشگاه، بتوانند کتاب درخور تازهای را بیابند و زودتر از بقیه، بخرند. برای همین هم روز اول نمایشگاه، بخشهای خارجی، شلوغ و دیدنی بود... اما حالا زمانه عوض شده است.
خرید کتابهای خارجی نیازی به نمایشگاه ندارد و هر کسی بهسادگی هر چه را که بخواهد، مییابد و میخرد. بنابراین لازم است فعالیتهای بینالمللی نمایشگاه نیز همراه با تغییر روزگار، تغییر کند و به تعاریف تازهای برسد؛ تعاریف تازهای که بیتردید یکی از مهمترینشان، همراه کردن چهرههاست.ولی این همه ماجرا نیست. ناشران خارجی در پاسخ به این پرسش که آیا در نمایشگاهی با این همه بازدیدکننده و این همه استقبال، کار دیگری جز فروش کتاب هم انجام میگیرد یا خیر، خیلی زود به معمای کپیرایت میرسند. آنها در نمایشگاههای دیگر، بیش از هر چیز، قراردادهای چاپ آثارشان را امضا میکنند، اما اینجا کسی خریدارشان نیست. هر کسی که دلش بخواهد، کافی است یک نسخه از هر کتابی که دلش میخواهد را از هر ناشری که دلش میخواهد بخرد و بدهد مترجمی ترجمه کند و وقتی که ناشر به کشورش بازگشت، کتابش اینجا منتشر شود و دست او به جایی هم بند نباشد. این قانون ایران است؛ قانونی که بهنظر میرسد کار را راحت میکند و برای ناشران هیچ هزینهای ندارد.
اما مسئله دوسویه است و باز هم دودش بیش از همه، به چشم نویسندگان میرود. ناشران خارجی حاضر در نمایشگاه ما میدانند که این کشور عضو معاهده «برن» یا همان کپیرایت نیست، در نتیجه، آنها نیز سراغ نویسندگان ایرانی نمیآیند. قراردادی امضا نمیکنند و تنها با اندکی دلار که از تکفروشی به جیب زدهاند، به کشورشان برمیگردند. هرچند که حالا برخی از ناشران ایرانی، سرخود و از روی میل و اخلاق حرفهای خودشان، با پرداخت کپیرایت آثار خارجی را ترجمه میکنند، اما شاید اگر مسئولان برگزاری نمایشگاه، دستکم میتوانستند رابطی بین ایرانیها و خارجیها باشند، وجه بینالمللی نمایشگاه، پررنگتر میشد. شاید هم اصلا حالا وقتش شده ایران هم قانون «برن» را امضا کند و از این طریق، نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران نیز به بینالمللی شدن، نزدیکتر شود.