گروه اندیشه: مهدویت تنها یک اعتقاد دینی و قلبی نیست، حقیقتی است که در سراسر عالم هستی سریان و جریان دارد.

در این نگاه مهدویت یک اصل فرایندی است که در نهایت هدف کل هستی را معین می‌کند. آنچه از پی می‌آید گفت‌و‌گویی است با دکتر افروغ دراین خصوص.

  • نخست بفرمایید که شما چه برداشتی از مفهوم مهدویت و جایگاه آن در اندیشه شیعی دارید؟

پیش از هر چیز، لازم است یک بحث هستی‌شناختی درباره مهدویت داشته باشم و آنگاه وارد مقولات دیگر شوم. هدف من از این بحث هستی‌شناختی این است که یک دفاع مستحکمی از این مقوله(مهدویت) به دست دهم و آنگاه وارد بحث‌های دیگر از جمله بحث‌های روایی بشوم. من بحث‌های هستی‌شناختی را مقدم بر بحث‌های روایی می‌دانم. به این معنا که پیش از ورود به بعد نقلی قضیه باید کمی درباره بعد عقلی آن بحث کرد. به نظرم ما باید عقل را نقلی بکنیم تا نقل را عقلی.

وقتی به عالم می‌نگریم، متوجه می‌شویم که آنچه می‌ماند خوبی است و بدی‌ها همه محو شدنی است. بر این اساس اثر فعل خوب انسان به مراتب ماندگارتر از اثر فعل بد اوست. شاید یک معنای اینکه خداوند کار خوب را چندین برابر ارج می‌نهد، به ماندنی بودن آن در عالم برگردد و شاید هم یک معنای اینکه عالم بر پایه حق و عدل استوار باشد، همین نکته باشد. این امر به گونه‌ای بیانگر فضیلت خوب و خوبی است. یک برداشت از این مفهوم می‌تواند این باشد که انسان باید قدر فرصت کوتاه زندگی خودش را بداند و بیشتر به سمت افعال و نیاتی برود که ماندگارند. از سوی دیگر با توجه به ماهیت زوال‌پذیر بدی باید هم از فعل بد برحذر باشد و هم از افعال بد گذشته خود چندان نگران نباشد و با توبه کردن اعمال بد را به اعمال نیک مبدل سازد. به علاوه فرضاً انسان هر اندازه هم که عالما ًو عامداً گناه کرده و توبه نکرده باشد؛ اما به دلیل غایت حق‌مدار و عدل‌مدار عالم، درنهایت مسیر حرکت جامعه به سوی حق و عدل است. افراد گناهکار غیرنادم توان مقابله با غایت گوهری عالم را ندارند. یک معنای مهدویت هم می‌تواند حق‌مدار و عدل‌مدار بودن عالم باشد؛ اینکه عالم در روند حرکت خود به سوی غایتی مطلوب پیش می‌رود و یکی از نمودهای آن حرکت متعالی، حیات اجتماعی سرشار از حق و عدل است که با مصداقی به‌نام امام زمان(عج) عجین می‌شود.

نباید امام‌زمان(عج) را یک حادثه و تصادف دید. امام‌زمان(عج) تجلی و نمود یک فرایند و حرکت غایت‌مدار است. امام در وهله اول یک مفهوم است که تجلیات و ظواهر مختلف در برهه‌های گوناگون تاریخی دارد و در وهله دوم مصداقی است که با غایت حق‌مدار بودن عالم پیوند خورده است. در این بین، زمان نه شدت دارد و نه ذهنیت. زمان مقوله‌ای است که با حرکت اشیا اعم از طبیعی و غیرطبیعی (فردی و اجتماعی) نمود پیدا می‌کند. آنچه اصالت دارد شیء است و زمان به تعبیری مقدار حرکت است. با این تعبیر معنای «انالله و انا الیه راجعون» بهتر روشن می‌شود: همه به سوی خدا می‌رویم و جهت عالم به سوی خداوند است. با این تعبیر آیات قرآنی مبنی بر کف آب بودن باطل یا رفتنی بودن آن (ان الباطل کان زهوقاً) بهتر درک می‌شود.

  • در واقع نظر شما این است که ما تنها با یک نگاه فرایندی و جوهری به مهدویت، می‌توانیم آن را خوب درک کنیم؟

این نگاه سبب می‌شود که اولا عالم را عاری از غایت نبینیم و به تبع غایت‌مدار بودن عالم، آن را صاحب جوهر بدانیم؛ اما در این بین نگاه فرایندی یا به اصطلاح در مسیر هم به عالم باید داشت. باید از نگاه ایستایی به عالم پرهیز کرد. به همین خاطر مهدویت یک حادثه نیست. درواقع امام‌زمان(عج) یک حادثه معجزه‌آسا نیست که به پشتوانه و بستری نیاز نداشته باشد. می‌توان گفت که فرایند هستی به این سمت است البته این فرایند هم پیشینه‌ای دارد و هم نیازمند بسترسازی‌هایی است.

  • بنا بر این دیدگاه، طبیعتا شما آسیب‌شناسی بحث مهدویت را هم در نگاهی که آن را یک فرایند (هستی‌شناختی) نمی‌داند و به آن نگاهی حادثه‌ای دارد، می‌بینید.

دقیقا همین طور است. من با توجه به این نگاه هستی‌شناختی به مهدویت بحث آسیب‌شناسی آن را هم مطرح می‌کنم. به این معنا که یکی از آسیب‌های مهدویت-همان‌گونه که در سؤالتان به آن اشاره کردید- حادثه‌ای دیدن آن است. به نظرم مهم‌ترین آسیب مهدویت را هم باید در همین نگاه حادثه‌ای یا دیدگاهی معجزه‌آسا داشتن به آن بدانیم. عطف به نگاه هستی‌شناختی‌ای که گفتم و همچنین آن آمادگی‌هایی که انسان باید برای تحقق بخشیدن به این معنا(مهدویت) داشته باشد، آنگاه می‌توان از نگاه حادثه‌ای و تصادف‌گونه به مهدویت پرهیز کرد. به نظر من مهم‌ترین آسیبی که به مهدویت وارد می‌شود از قبل همین نگاه تصادفی و حادثه‌ای است. در این نگاه(حادثه‌ای) کاَنّه یک دفعه بدون هیچ عقبه و زمینه‌ای درهای آسمان باز می‌شود و یک منجی از آن فرود می‌آید. این اتفاقا حاکی از یک عدم بلوغ و نشانه محافظه‌کاری و در واقع نادیده انگاشتن مسئولیتی است در قبال جهت عالم.

  • پشتوانه فلسفی این نگاه حادثه‌ای به مهدویت چیست؟

اگر بپذیریم که مهدویت یک فرایند هستی‌شناختی است که حکایت از غایت بهجت‌زای عالم دارد، یکی از نمودهای این غایت بهجت‌زا به خود اجتماعی و تاریخی انسان برمی‌گردد وبالطبع مسئولیتی بر دوش تک‌تک انسان‌ها می‌گذارد. به واسطه این مسئله امیدی هم به انسان‌ها داده می‌شود تا انسان‌ها بدانند که نتیجه تلاش‌ها و خوبی‌های خود را خواهند دید. ضمن اینکه جوهره این عالم بیشتر با خوبی است تا بدی. به هر حال، این مسئله این امید را در انسان‌ها تقویت می‌کند که چندان نگران بدی‌های‌شان نباشند زیرا مسیر عالم به‌سمت خوبی است. البته این به معنای وجود فرصتی برای اعمال بد نیست بلکه فرصتی است برای رجعت انسان‌ها و بهره گرفتن از آن برای انجام کارهای نیک. این زیباترین تفسیر از مهدویت است؛ تفسیری که از انسان سلب مسئولیت نمی‌کند و نگاه احساس‌گرایی صرف را می‌بندد. اما اگر انسان برای خودش در عالم هیچ‌گونه مسئولیتی در نظر نگیرد و تفسیر خوبی هم از آن (عالم) نداشته باشد و تنها بر حسب یک عشق و آرزویی که در وی نهادینه شده است، منتظر منجی‌ای باشد که به جای وی احساس کند و بیندیشد، از بدی انتقام گیرد و تحقق بخش عدالت باشد، با یک تفسیر نادرست از عالم و مهدویت روبه‌روییم. اصلا این تفسیر خلاف مهدویت است. البته روایاتی هم هستند که این تفسیر نادرست از مهدویت را تأیید می‌کنند و ما وظیفه داریم که این روایات را خوب تفسیر و فهم کنیم. برای مثال ما روایتی داریم که خلاف این معنا(ی درست) از مهدویت است. این روایت می‌گوید:در زمان غیبت کبری هر گونه قیامی، محکوم به فناست.

این تفسیر اندیشه‌سوز از مهدویت است. مطابق این تفسیر باید دست روی دست بگذاریم و اجازه دهیم هر اتفاقی که می‌خواهد بیفتد و ما در واقع باید متحمل تمام زشتی‌ها و فسادها باشیم و در نهایت هم «اللهم عجل لولیک الفرج» را چاشنی این نگاه خودمان بکنیم. این نشان می‌دهد که ما اصلا معنای «فرج» را نفهمیده‌ایم. بخشی از فرج ماییم؛ یعنی ما بخشی از مهدویت هستیم و مهدویت هم بخشی از ماست. همان گونه که گفتم در وهله اول مهدویت مفهومی است که مصادیق مختلف دارد و در وهله دوم یک مصداق خاص تاریخی است که ریشه در همان مفهوم دارد. به هرحال به نظرم این مبنایی‌ترین آسیبی است که از مهدویت وجود دارد. آسیب‌های دیگر به نوعی سوار بر این آسیب می‌شوند؛ اینکه ما بیاییم از همین نگاه و متن روایاتی که در راستای این نگاه می‌توانند معنای موجهی از مهدویت بدهند، سوءاستفاده بکنیم و به نوعی از مسئولیت‌های خودمان و دیگران غافل باشیم و همچنین از شیوه اداره یک جامعه در زمان غیبت غفلت کنیم و توجهات را به سمتی ببریم که حکایت از رکود و خمود و بی‌توجهی به منابع تصمیم‌گیری مدیریت دارد.

  • یعنی معتقدید که پس از نگاه هستی شناختی به مهدویت باید نگاهی مبتنی بر جامعه‌شناسی سیاسی هم به آن داشت؟

درست است. من نکته‌ای را می‌خواهم در این ارتباط بگویم. عده‌ای دائما از مدیریت امام‌زمان(عج) سخن می‌گویند، درحالی که ایشان می‌فرمایند در زمان غیبت من به راویان احادیث ما رجوع کنید. ایشان می‌فرمایند که در مسائل مستحدثه به افرادی رجوع کنید که رای ما را می‌گویند. در واقع امام زمان(عج) خودشان به مجتهد جامع‌الشرایط یا یک ولی‌فقیه ارجاع می‌دهند. خب، با این حال عده‌ای به این مسئله توجه نمی‌کنند و می‌روند و تفسیری از روایات در مورد مهدویت ارائه می‌دهند که حکایت از سلب آگاهی، مسئولیت و اراده دارد و امام زمان(عج) را به صورت یک حادثه تفسیر می‌کند نه به صورت مسیر و غایتی که انسان در آن نقش بالایی دارد. به هر حال در زمان غیبت چه باید کرد، وقتی به امام دسترسی نداریم؟

چه کسی امروزه می‌‌تواند مدعی شود که من به امام‌زمان(عج) دسترسی دارم و می‌توانم از او سوال‌هایی بپرسم و جواب‌هایی به من بدهد؟ درواقع هیچ‌کس، بنابراین ما در عصر غیبت به کسی نیاز داریم که از وی سوال کنیم و او به ما پاسخ دهد و حتی او را مورد سوال قراردهیم. از این‌رو به نظر می‌رسد که هم‌اکنون عده‌ای از یک اصل مترقی هستی‌شناختی، به یک اصل مخدر ضدانسانیت، ضدتفکر و تعقل و اراده می‌رسند. این گروه نگاه حادثه‌ای به مهدویت دارند و نگاه معقول به آن را برنمی‌تابند و تفسیر خوبی از روایات ندارند یا اسیر برخی روایات جعلی هستند. بحث مرحوم مطهری مبنی بر اینکه یکی از شروط ظهور امام زمان(عج) تکامل عقول بشری است،‌ بحثی است دقیق و بنیادین. ما اگر این بحث را خوب بفهمیم از بسیاری از آسیب‌های این حوزه (مهدویت) برکنار می‌مانیم. به نظرم در وهله اول باید عقل بشر به کمال برسد. برای اینکه این عقل به کمال برسد، باید انسان به آن توجه داشته باشد؛ در روایات هم هست که «کذب الوقاتون» یا «هلک‌ المستعجلون» این روایات به ما می‌گویند که کسانی که برای ظهور حضرت تعیین وقت می‌کنند، دروغگو هستند یا کسانی که در ظهور تعجیل می‌کنند، هلاک هستند. این روایات تنها کسانی را که زمان ظهور را به دست و اراده خداوند می‌دانند، رستگار می‌داند. در واقع نجات‌یافتگان و رستگاران کسانی هستند که به این مسئله توجه دارند و خود را برای آن آماده می‌کنند. این اصلی است مترقی که به خوبی به انسان جهت و به انسان‌های نیک امید می‌دهد. این اصل می‌گوید که عالم و انسان به عبث خلق نشده‌اند. درواقع تفسیر درستی از مهدویت بدون تفسیری از خداوند، غایت‌هستی و سیرفرایندی عالم، ممکن نخواهد بود.

  • یکی از مهم‌ترین مباحث و کارکردهای اندیشه مهدویت مبحث اندیشه سیاسی مهدویت است. اشاره کردید که منتظران حضرت باید آماده باشند و...

این آمادگی فقط یک آمادگی احساسی نیست. این آمادگی توأمان عقلانی و احساسی است.

  • حالا افرادی که نگاه حادثه‌ای به مهدویت دارند، مطابق آن چه برداشتی از اندیشه سیاسی آن پیدا می‌کنند؟

این افراد احساس می‌کنند هر اتفاقی را که در این عالم رخ می‌دهد- حالا در هر عرصه‌ای از این عالم باشد- می‌توان به امام‌زمان(عج) نسبت داد. اینان دست امام‌زمان(عج) را در هر حادثه‌ای می‌بینند؛ یعنی یک نوع نگاه قدرگرایانه و محافظه‌کارانه(سیاسی) را به این طریق توجیه می‌کنند.

این افراد با این نگاه جبرگرایانه از خود مسئولیت‌زدایی می‌کنند. باید توجه داشت که این برداشت، به مهدویت برنمی‌گردد، به انسان‌شناسی برمی‌گردد. این دسته‌بندی‌هایی که از گذشته در جهان تشیع به عنوان بحث اخباری‌گری و اصولی و در جهان تسنن به عنوان بحث اشعری‌گری و اعتزال مطرح می‌شد، اینجا هم نمود دارد. آنهایی که تفسیرهایی اینگونه از امام زمان(عج) ارائه می‌دهند، در مسیر اخباری‌گری، اشعری‌گری و شهودگرایی قراردارند. این افراد اگر تفکر اجتهادی و اصولی داشتند به عقل بها می‌دادند و جایگاه مهدویت را ابتدائا در معنا و مفهوم آن تصریح می‌کردند.

در نزد این افراد امام زمان(عج) کانَّه در جایگاه خداوند نشسته است و لذا مسئولیت هر اتفاقی در جهان با وی است. این مسئله، هم به گونه‌ای بسترساز شرک است و هم بسترساز سلب اراده، مسئولیت و عقلانیت از انسان‌هاست و در نهایت به گونه‌ای توجیه کننده هر ناپاکی و زشتی است. در تاریخ ما نمونه این تفکرات به اتفاقاتی دامن زده‌است: مثلاً«بهائیت» چه تفسیری است از امام زمان(عج)؟ بی‌تردید تفسیر غلطی است از حضرت که در نهایت آن را در قالب یک شخص به جامعه اسلامی القا می‌کند. همین مسئله را به گونه‌ای به لحاظ مضمونی امروزه می‌بینیم، ولو اینکه مصداقی نمی‌آورند؛ اما اگر فرصت پیدا کنند مصداق هم می‌آورند! بحث، بحث تفسیر غلط و انحرافی است.

از این‌رو در وهله اول باید با یک نگرش عقلانی متعالی مسئله مهدویت را در مقام هستی‌شناختی جا انداخت و از آن منظر سراغ روایات رفت. آنچه امروزه ما در این زمینه(مهدویت) شاهد هستیم تنها مرتبط با برداشت‌های سوءعقیدتی نیست بلکه مبتنی‌بر برداشت‌های سوءاقتصادی و اجتماعی و نوعی کلاهبرداری و فرصت‌طلبی است. در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان گفت که این مسائل، یک برداشت و تفسیر نادرست است اما در مواردی فکر می‌کنم که پای نوعی منفعت‌طلبی در‌میان است. من احساس می‌کنم که این تفکرات چیزی از مهدویت باقی نمی‌گذارند. این یک کلاهبرداری و بهره‌برداری (سیاسی) است. حتی اگر کلاهبرداری هم نباشد، یک درک غلط می‌تواند دلالت‌های مبتنی بر کلاهبرداری هم داشته باشد. از هر منظری که نگاه می‌کنیم، این مسئله پیامد مخربی دارد. افرادی که ادعا می‌کنند به امام ‌زمان(عج) وصل هستند و به گونه‌ای از مدیریت امام زمانی سخن می‌گویند، به ما بگویند که مثلا منی که از امام‌زمان(عج) سوال دارم، چگونه از ایشان می‌توانم سوالم را بپرسم؟ منجی باید قابل دسترسی باشد. از وی باید سوال کرد و پاسخ شنید.

  • خب، آن افراد (مدعی ارتباط) می‌گویند که ما واسطه‌ایم. بنابراین سوالتان را به ما بگویید تا به حضرت برسانیم.

یعنی چه ما واسطه‌ایم؟ پس مقوله بینا ذهنیت چه می‌شود؟ ما می‌گوییم که مدیریت کشور باید بر مبنای فقه باشد. فقه هم برای خودش منابع، روش و شیوه‌ای دارد. خود حضرت می‌فرمایند که به راویان احادیث ما رجوع کنید. بنابراین در عصر غیبت یک فقیه آگاه باید به ما پاسخ بگوید. در این وضعیت، بحث مدیریت باطنی و عرفانی در عصر غیبت معنا ندارد. در زمان غیبت اتصال به وحی از طریق عقل و اجتهاد صورت می‌گیرد نه از راه دیگری؛ ما که دسترسی به امام معصوم نداریم. از افرادی که خود را واسط وصل به امام زمان(عج) می‌دانند باید پرسید مدرک شما چیست؟ ما چگونه به شما اعتماد کنیم؟ اصلا واسطه بودن یعنی چه؟ و چرا باید عده‌ای وصل به امام باشند و عده‌ای دیگر نباشند؟

اصلا این افراد به ما نشان بدهند که به امام وصل هستند، ثابت بکنند. ادعای اتصال به امام زمان(عج) یک کلاهبرداری است؛ زیرا هیچ راهی برای اثبات آن نیست. از این افراد باید پرسید که مدرک شما چیست؟ مسلم است که نمی‌توانند مدرکی در این زمینه ارائه دهند، جز آنکه تکیه بر حماقت ما و احساسات پاک و ندانستن‌های ما بکنند. در زمان غیبت نباید حکومت را به دست عرفا سپرد. عرفان و فلسفه بسترساز حکومت است؛ اما ابزار حکومت فقه است و فقه هم مقوله‌ای بیناذهنی و قابل استنباط است. حال آنکه عرفان و فلسفه شخصی هستند. ولی فقیه کشور را فقهی اداره می‌کند نه شخصی. ولی فقیه باید قاعده و حکم خدایی را بگوید. ارتباط ولی فقیه با شهروندان، رابطه مراد و مریدی نیست. در واقع ولی فقیه بدیل اضطراری (امام زمان) است نه بدیل عدیل آن. این تفسیر آیت‌الله جوادی آملی است.

  • چرا و چگونه جامعه‌ای در مسیر چنین برداشت‌ها و تلقی‌های نادرست قرار می‌گیرد و چگونه می‌توان جامعه را در مسیر درست برداشت از مهدویت قرار داد؟

جامعه‌ای که از عقلانیت دور می‌شود و در عوض شناخت تفکر و مسئولیت خودش، بیشتر به یک احساس و صورت گرایش پیدا می‌کند و همچنین به جای اینکه محتوای آموزه‌های دینی را درک کند، بیشتر به پوسته‌ آنها بسنده می‌کند، چنین جامعه‌ای در معرض اینگونه برداشت‌ها قرار می‌گیرد. من نمی‌خواهم بگویم؛ کسانی که اینگونه برداشت‌ها را به‌دست می‌دهند، الزاما افراد بدی هستند. بی‌تردید احساس این دسته افراد در جهت امر قابل قبولی است؛ اما برداشت، برداشت منحرفی است. به هر حال آن احساس بین کسانی که برداشت بد از این قضیه دارند و کسانی که برداشت خوب و درست از آن دارند، مشترک است. اما تنها نباید به احساس توجه کرد. احساس باید در خدمت تعقل قرار گیرد. این احساس نباید به گونه‌ای پیش برود که عقل‌سوز باشد یا به گونه‌ای پیش برود که ضد خودش عمل کند. اینکه ما به این روایات نگاه عقلی نداریم و به احساسات خودمان رنگ و بوی عقلی نمی‌دهیم، ممکن است به برداشتی بینجامد که خود آن اصل را مورد آسیب قرار دهد. برای نمونه در جایی گفته شد که امام زمان(عج) به ما الهام کردند که اسم افرادی را ببریم. خوب برادر من اسم افراد را بردن، یک اصل مذموم اخلاقی است. آیا امام زمان(عج) یک اصل مذموم اخلاقی را توصیه می‌کنند؟ این چه امام زمانی است که دستور می‌دهند که یک فعل غیراخلاقی انجام دهیم؟ امام زمان(عج) که خلاف قاعده عمل نمی‌کنند! خوب مطابق چنین تفکری است که ماکیاولیسم (سیاسی) رواج پیدا می‌کند.

آخر این چه برداشت و تفکری است که در آن امام زمان(عج) به گونه‌ای تفسیر شوند که خلاف خوبی، خلاف خداوند و خلاف انسانیت جلوه داده شوند؟ متاسفانه سال‌هاست که این اصل هستی‌شناختی مترقی (مهدویت) را در بهترین حالت‌اش به یک توهم و آموزه اندیشه سوز و عقل‌کش و در مرتبه بعد به ابزاری برای کلاهبرداری و توجیه بسیاری از سیاست و رفتارهای غلط به نام امام زمان(عج) تبدیل کرده‌ایم. این خطری است که اصل دین و حتی غایت آفرینش را تهدید می‌کند. به نظرم بزرگ‌ترین کار ما این است که آگاهی‌بخشی کنیم. متاسفانه ما مخاطبان خود را جاهل می‌پنداریم و این مخاطبه جاهلانه را توجیه هم می‌کنیم. در حالی که خداوند انسان را عاقل می‌پندارد و با وی گفت‌وگو می‌کند و او را دعوت به پرسش می‌کند. اما ما متاسفانه انسان را جاهل می‌پنداریم. در واقع ما درست خلاف خداوند عمل می‌کنیم و شگفت اینکه ادعای خدایی بودن هم می‌کنیم.حتی ولایت فقیه هم مبنای عقلانی دارد و باید نتیجه عقلانی هم داشته باشد. در جامعه‌ای که ولایت فقیه در آن هست، هم باید در آن شاهد این باشیم که انسان‌ها با تفکر عقلانی خودشان به ولایت فقیه برسند- چراکه طبق اندیشه‌های امام، ولایت فقیه اصلی عقلانی است- و هم شاهد بارورشدن تفکر و عقل (افراد) باشیم.

  • به نظر شما ساختار سیاسی باید به چه نحو ساماندهی شود تا چنین آسیب‌هایی در زمینه مهدویت بروز پیدا نکنند؟

به نظرم این مسئولیت بر دوش تک‌تک افراد به ویژه آنهایی که اهل فهم و معرفت هستند، قرار دارد. در این میان متولیان استنباطات دینی نباید هیچ‌گاه اسیر مصلحت شوند. در حکومت دینی، قرار است حکومت ابزار دین باشد. بنابراین هرگاه کوچک‌ترین انحرافی در این زمینه حاصل شود، علما باید واکنش شدید نشان دهند و هیچ‌گونه مصلحتی نباید مانع آنها در این راستا شود. متاسفانه بی‌توجهی به نقش نظارتی و نظریه‌پردازی و توجه بیش از حد به نقش تصدی‌گری و همچنین عدم عنایت به حقیقت‌گرایی و توجه به مصلحت‌اندیشی مانع می‌شود که علما فریاد بزنند. این است که سکوت می‌کنند. خطری که حکومت اسلامی را تهدید می‌کند، این است که اسلام به حکومت و در نهایت به حکم آن تقلیل پیدا کند. حال آنکه حکومت و حکمران ابزاری برای آن اصل ناب (اسلام) هستند. اگر مراقبت نشود، همین اصل به ابزاری در دست حکومت و بعد در دست حکمران تبدیل می‌شود. این یک زنگ خطر است.

عقل را تعطیل نکنیم!

ما استفاده‌ها یا سوءاستفاده‌هایی از امام زمان(عج) می‌کنیم که در نهایت به نفی خود حضرت می‌انجامد. مگر می‌توان حضرت مهدی(عج) را که مظهر خوبی، پاکی، عدل و حیات اخلاقی است، در جهات غیراخلاقی و غیرمعطوف به صداقت و پاکی به کار برد؟ وقتی در جامعه‌ای چنین برداشت و تفکری حاکم شد، مسلم است که جامعه به سمت برداشت‌های نادرست و تفسیرهای غلط از مهدویت پیش می‌رود. بنابراین ما باید در جامعه عقل را در جایگاهی بالا قرار دهیم. این عقل شامل، عقل قبل از اسلام و عقل بعداز اسلام می‌شود. در عقل قبل از اسلام، اصول اعتقادی ما عقلی هستند و تعبدی نیستند. بنابراین یک انسان مسلمان می‌بایست اصول عقاید خود را عقلی پذیرفته باشد. از این‌رو ما نیازمند یک توحید برهانی و استدلالی در جامعه هستیم. همچنین باید جایگاه عقل را در جامعه تعالی دهیم و این را به مردم هم گوشزد کنیم. از این‌رو، به‌جای اینکه بر عواطف انسان‌ها تاکید داشته باشیم، بر عقل آنها تاکید کنیم. از سوی دیگر، عقل را به عنوان یکی از منابع مستحکم استنباط‌های دینی خود لحاظ کنیم. ما باید همواره به عقل عنایت داشته باشیم. عقل به عنوان یک منبع در استنباط احکام دینی آن‌قدر قوی است که آیت‌الله جوادی‌آملی در تفسیر جالب و خوبی که از این مسئله دارند، می‌فرمایند؛ نگویید عقل و شرع، بگویید عقل و نقل. در واقع عقل و نقل، هر دو ابزار شرع هستند. به این معنا که شرع منافاتی با عقل ندارد. بنابراین آن چیزی که عقلی است، شرعی است. در مقولات معرفتی و آموزه‌های دینی نباید عقل تعطیل شود.

کد خبر 176208

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز