چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۸:۳۹
۰ نفر

سنجش‌گرانه اندیشی - مغالطه‌های انتخاباتی

محمدمهدی خسروانی:
این روزها بحث انتخابات در جامعه ما از گرمی زیادی برخوردار است و هرچه به طرف روز رای‌گیری نزدیک‌تر می‌شویم بر شدت آن افزوده می‌شود.

با این حال، رصدکردن رفتارهای انتخاباتی چه از جانب نامزدان انتخابات و چه از جانب طرفداران آنها، معیاری از چگونگی فرهنگی عمومی در اختیار می‌گذارد به‌ویژه آنکه همین فرهنگ عمومی به بسیاری از رفتارهای انتخاباتی ما شکل می‌دهد. نقد و تحلیل این فرهنگ از مهم‌ترین وظایف روشنفکران است. مطلب حاضر از منظری انتقادی و در راستای سلسله مطالب گروه اندیشه در حوزه سنجش‌گرانه اندیشی تلاش دارد تا برخی از این رفتارهای انتخاباتی را به بررسی و تحلیل بگذارد.

سنجش‌گرانه اندیشی یک دانش- مهارت است که هر فرد اندیشنده‌ای را در تحقق هدفی که از اندیشیدن دارد یاری می‌کند؛ اولا فریب‌ها و فنون خطابی و مغالطه‌ها و کژگام‌های  استدلالی را می‌شناساند و از این طریق مانع فریفته شدن ما می‌شود (وجه سلبی سنجش‌گرانه‌اندیشی) و از سوی دیگر راه‌هایی ایجابی برای کوتاه‌تر کردن و آسان‌تر کردن مسیر اندیشیدن عرضه می‌کند (وجه ایجابی سنجش‌گرانه‌اندیشی)، مثلا بر اهمیت نحوه طرح پرسش‌ تأکید می‌کند و روش‌هایی برای طرح صحیح و واضح پرسش پیشنهاد می‌کند.
یکی از نکته‌های مهم در مورد سنجش‌گرانه‌ اندیشی این است که این دانش- مهارت، به عرصه خاصی تعلق ندارد.

تقریبا در تعریف همه صاحب‌نظران از سنجش‌گرانه‌اندیشی این مطلب گنجانده شده است که سنجش‌گرانه‌اندیشی به معیارهای جهانشمول اندیشه می‌پردازد؛ یعنی چنین نیست که فقط در فلسفه یا منطق یا روان‌شناسی یا هر علم خاص دیگری کاربرد داشته باشد. معیارهایی همچون دقت، وضوح، صحت، اهمیت، عمق و... چیزهایی نیستند که مختص حوزه معرفتی خاصی باشند و به همین دلیل است که می‌بینیم دربیشتر کشورهایی که در آموزش و پرورش پیشرو هستند، سنجش‌گرانه‌اندیشی، جزء درس‌های اجباری در همه رشته‌هاست. علاوه بر این، اهمیت سنجش‌گرانه‌اندیشی در عرصه‌های غیرعلمی و غیرآکادمیک، اگر بیشتر نباشد کمتر نیست و باز به همین جهت است که می‌بینیم در این کشورها، به‌منظور رواج سنجش‌گرانه‌اندیشی در بین عامه مردم هم کتاب‌های بسیاری منتشر می‌شود.

این روزها انتخابات در کشور ما روز به روز در حال تشدید است و بازار تبلیغ روز به روز داغ‌تر و داغ‌تر می‌شود. در این میان اما آنچه کمتر به چشم می‌خورد بیان استدلالی در دفاع از مواضع است و حتی آن هنگام که کاندیداها یا طرفدارانشان از موازین اخلاقی عدول نمی‌کنند، به ندرت به موازین منطقی و استدلالی اهمیت می‌دهند. بیش از آنکه «عقل» رأی دهندگان مورد خطاب باشد، ساحت عواطف و احساساتشان است که مخاطب قرار می‌گیرد و کاندیداها و طرفدارانشان تلاش می‌کنند با شگردهای خطابی، نظر مساعد مخاطبان را جلب کنند.

در این میان، هر کدام از کاندیداها شعارهایی را مطرح می‌کنند که طرح این شعارها به‌نحوی نشان‌دهنده اهمیت آن شعارها از دید کاندیداها و طرفدارانشان است. به بیان دیگر، می‌توان گفت که ایشان، شعارهای خود را ملاک و معیار مردم می‌دانند یا به عبارت دیگر اعتقاد دارند که مردم باید این ملاک‌ها و معیارها را در انتخاب خود مد نظر قرار دهند. برای مثال، کسی که شعار «عدالت»می‌دهد، یقینا عقیده دارد که ملاک مردم در انتخاب، باید میزان پایبندی یک کاندیدا به شعار عدالت و تلاش او در جهت تحقق آن باشد. یا کسی که شعار «خردورزی» می‌دهد، مسلما اعتقاد دارد که مردم باید در انتخاب خود بیش از هر چیز به عقلانیت محور بودن کاندیداها توجه داشته باشند.

اما سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که ملاک مردم چه باید باشد؟ از این سؤال 2برداشت می‌توان داشت؛ برداشت نخست این است: «مردم ملاک‌ها و معیارهای کدام کاندیدا را باید قبول کنند؟» می‌دانیم که تلاش در جهت پاسخ گویی به این پرسش ارزش و اهمیت زیادی دارد اما تردیدی نیست که جای چنین بحثی در صفحه «اندیشه» نیست و ارتباط مستقیمی با موضوع «سنجش‌گرانه‌اندیشی» ندارد اما برداشت دیگری هم می‌توان از پرسش فوق داشت؛ چه ملاک‌ها و معیارهایی وجود دارد که هر کسی، با هر زمینه فکری‌ و اعتقادی‌ای، در تصمیم‌گیری خود در این زمینه باید در نظر بگیرد؟

مسلم است که عقلانیت و استدلال، چیزی نیست که  کسی بتواند به صراحت منکرش شود. مسلما، همه افراد و گروه‌ها، بدون استثنا، اصرار دارند که مواضعشان عقلانی و مستدل است اما بیشتر آنان، هنگامی که پای در میدان سخن و استدلال و پاسخگویی می‌گذارند، با اندکی دقت (تاکید می‌کنم؛ فقط با اندکی دقت) می‌توان عدول آنها از موازین ابتدایی استدلال و عقلانیت را به وضوح مشاهده کرد.

از آنجا که بحث بر سر سیاستمداران و فعالان سیاسی است، لازم می‌دانم قبل از ادامه سخن به نکته‌ای مهم اشاره کنم. نکته مهم این است که بسیاری از آنها
«شبه استدلال»های خود را در قالب استدلال عرضه می‌کنند و با استفاده از شگردهایی، کوشش می‌کنند نظر خود را «یقینی» و «انکارناپذیر» جلوه دهند. در چنین وضعیتی بدیهی است که تشخیص استدلال از «شبه استدلال» بر عهده مخاطب است.

یکی از نخستین نشانه‌های کسانی که نظرات و سخنانشان بار منطقی و عقلانی ندارد این است که به تحریک احساسات مخاطب متوسل می‌شوند و گاه حتی در برابر یک پرسش صریح و سرراست، به جای ارائه یک پاسخ سرراست و صریح با توسل به موضوعاتی که می‌دانند مخاطب نسبت به آنها موضع عاطفی (مثبت یا منفی) دارد، می‌کوشند ناتوانی خود را بپوشانند. برای مثال ممکن است از یک کاندیدای انتخابات در مورد مسئله خصوصی‌سازی پرسش کنند اما او در جواب به پایمال شدن آزادی‌های سیاسی و اجتماعی اشاره کند؛ یا ممکن است یک کاندیدا در پاسخ رقیبی که از موضع او درباره آزادی سیاسی سؤال می‌کند، به «تخریب»هایی که علیه او انجام شده اشاره کند و با مظلوم نمایی سعی کند همه «نقد»ها را تخریب جلوه دهد. با کمال تأسف باید گفت که این حربه، خصوصا در کشور ما که  احساساتی‌گری   بر عقلانیت غلبه کرده، کارایی زیادی دارد.

یکی از شیوه‌های دیگری که در مناظره‌ها و بحث‌های سیاسی فراوان رخ می‌دهد، کژگام «عوض کردن بحث»   است. بسیاری اوقات، کسی که می‌داند روشن شدن موضوعی که مطرح شده، به نفع او نخواهد بود، سعی می‌کند بحث را به سمت دیگری سوق دهد.

جالب آن‌که، طرف مقابل آن شخص هم معمولا در این دام گرفتار می‌شود و پس از گذشت چند دقیقه اصلا فراموش می‌کند که چه موضوعی را پیش کشیده، یا چه موضوعی را مطرح کرده است. برای مثال، وقتی یک کاندیدا علاقه ندارد که ضعف‌های سیاست‌های خودش یا حزبش در زمینه مسکن مشخص شود، ابتدا از اهمیت این مسئله سخن می‌گوید و سپس به گام‌های جزئی که در این زمینه برداشته اشاره می‌کند (بدون اینکه استدلال واقعی در دفاع از درست بودن آن گام‌ها ارائه کند) و سپس بر بی‌انصافی رقیب در اشاره نکردن به این دستاورد تأکید می‌کند و بالاخره بحث را به سمت اخلاق انتخاباتی می‌کشاند. به عبارت دیگر؛ در 3 مرحله، موضوع را تغییر می‌دهد. نکته مهم این‌که در این‌گونه مواقع، فرد دیگر نیز برای اینکه اثبات کند ادعاهای این شخص در بحث جدید نادرست است، به راحتی به انحرافی که در بحث ایجاد شده تن می‌دهد.

علتش این است که احساس می‌کند؛ اگر به موضوع انحرافی نپردازد، مخاطبان گمان خواهند کرد که ادعاهای فرد فریبکار در آن زمینه‌ها درست است. این در حالی است که در این‌گونه مواقع پیش و بیش از هر چیز باید در مقابل انحراف موضوع ایستادگی کرد و این نکته را یادآور شد که با چنین رویه‌ای در مورد هیچ موضوعی نمی‌توان با دقت و وضوح بحث کرد و تکلیف آن را روشن کرد. البته رواج این نوع از فریبکاری تا حدود زیادی به عدم‌روحیهٔ سنجش‌گرانه نزد مخاطبان نیز بازمی‌گردد.

بسیاری از ما اگر یک سخن‌گو یا یک مصاحبه شونده، تغییر موضوع بحث را به شیوه‌ای جذاب و با شور و حرارت انجام دهد، ایراد اساسی کارش را نادیده می‌گیریم. در چنین شرایطی، برای مثال، اگر یک کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری صراحتا بگوید که به‌دلیل بی‌ربط بودن موضوع مطرح شده، به‌رغم اهمیت و جذابیت آن، به آن نخواهد پرداخت، این سخن او را حمل بر ضعفش خواهیم کرد و به این ترتیب مقاومت در برابر این کژگام را برای طرف مقابل آن فرد فریبکار دشوار خواهیم کرد.

اما ترفند دیگری که به‌نحوی ناپسند مورد استفاده قرار می‌گیرد، متهم کردن‌های پی در پی طرف مقابل است. قبلا گفتیم که در بسیاری از موارد فردی که نظراتش از بار منطقی و عقلانی اندکی برخوردار است، سعی می‌کند بحث را منحرف کند و بدین وسیله از تمرکز بر موضوعی که در آن ضعف دارد جلوگیری به عمل آورد. متهم کردن‌های پی در پی، یکی از ابزارهایی است که به این منظور مورد استفاده قرار می‌گیرد.

وقتی که فرد فریبکار پی ببرد که درصورت طی شدن مسیر طبیعی بحث، ضعف استدلال‌ها و نظرات او آشکار خواهد شد، برای اینکه از موضع ضعف خارج شود، اتهاماتی را متوجه طرف مقابل می‌کند و او را وا می‌دارد که به دفاع از خودش بپردازد و در نتیجه زمان محدود بحث را به انکار اتهامات مطرح شده اختصاص می‌دهد. این ترفند زمانی آزار دهنده‌تر است که فرد فریبکار نه فقط در قالب کلمات و نه تنها به‌صورت صریح؛ بلکه با استفاده از نشانه‌های غیرزبانی و به‌صورت تلویحی به متهم کردن طرف مقابل بپردازد. برای مثال، اگر یک سیاستمدار در مناظره تلویزیونی، دلیل کم کاری در یک بخش را تمرکز نیرو در بخش‌های دیگر بداند و به‌گونه‌ای سخن بگوید که گویی کارنامه درخشان او در آن بخش‌ها نادیده گرفته شده، به‌طور تلویحی مدعی شده که «درخشان بودن کارنامه او در بخش‌های مورد ادعا» غیرقابل تردید و غیرقابل مناقشه است. در اینجا بخش زیادی از وقت طرف مقابل باید صرف این بشود که اولا این پیش فرض را مشخص کند و ثانیا نادرست بودن آن را اثبات کند.

با توجه به مطالب ذکر شده، 3 مشخصه کسانی که سخنانشان بار منطقی ندارد آشکار می‌شود؛ توسل به احساسات به جای توسل به خرد مخاطب، ملتزم نبودن به مسیر بحث و گریز از مشخص شدن تکلیف یک موضوع، و نهایتا متهم کردن‌های پی در پی طرف مقابل بدون اینکه برای هرکدام از اتهام‌ها به‌طور جداگانه دلیل بیاورند.

کد خبر 82777

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز