سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۹:۲۸
۰ نفر

دکتر اسماعیل کهرم: روزگاری نه‌چندان دور گستره زیستگاه‌های گور ایرانی بیش از دوسوم خاک کشور را در بر می‌گرفت

تا آنجا که بنا بر آمار و شواهد موجود، شمار این‌گونه زیبای حیات‌وحش تا 30سال پیش، بیش از 6 هزار راس برآورد می‌شد اما پس از آن به علت تخریب زیستگاه، شکار غیرمجاز و به ویژه ضعف مدیریت عرصه‌های تحت حفاظت، جمعیت  این گونه کاهش یافت به طوری که اینک با خوش‌بینی شمار گورخر در سراسر کشور 500 راس است.

در این میان آنچه باعث حیرت کارشناسان حیات‌وحش است اینکه سازمان حفاظت محیط‌زیست طرح تکثیر گور در اسارت را با تخصیص 7میلیارد ریال در منطقه خارتوران در دست اجرا دارد طرحی که به اعتقاد کارشناسان جز اتلاف پول فایده‌ای نخواهد داشت. هفته گذشته خبری در همین زمینه در همشهری منتشر شد. گزارشی که در پی می‌آید در واقع بازتاب همان خبر است. در این گزارش، یکی از استادان حیات‌وحش که به‌تازگی بازدیدی از منطقه خارتوران داشته، با به دست دادن تصویری از منطقه، طرح مذکور را بررسی کرده است.

یادش به خیر، انگار همین دیروز بود؛ با لندرورهای قدیمی سازمان حفاظت محیط‌زیست پس از ساعت‌ها و بعد از گذر از سمنان، دامغان، شاهرود و بیارجمند به حوالی خارتوران و بالاخره پاسگاه دلبر می‌رسیدیم. صدای موتور، بو و تکان‌های شدید لندرور و ناکارآمدی بخاری آن در زمستان هنوز در خاطرم هست. 2 بار نیز از لندرورهای واژگون شده سالم بیرون آمدیم! اکنون هرجا که لندروری  قدیمی‌ می‌بینم با اشتیاق به سوی آن می‌روم و یاد و خاطرات را زنده می‌کنم. راه‌های خاکی، دست‌اندازها و سرعت کم لندرور مسافرت را طولانی‌تر می‌کرد ولی خسته‌کننده؟ هرگز! مناظر کویرهای سمنان و شهرهای زیبای سر راه هیچ‌وقت خسته‌کننده نیستند.

خاک‌آلوده و خواب‌آلوده به پاسگاه دلبر می‌رسیدیم. امیرخان آهنی با قد افراشته و چهره آفتاب سوخته همیشه حاضر بود و به استقبالمان می‌آمد. این امیرخان در حفاظت محیط‌زیست ایران، اسطوره‌ای است و اکنون که با سن حدود 85 سال در شاهرود زندگی  می‌کند هنوز دلش برای دلبر و خارتوران می‌تپد. می‌گوید اگر بخواهند باز هم به کار ادامه می‌دهم. چندی قبل او جزو 30چهره محیط‌زیست پس از انقلاب معرفی شد.

پاسگاه دلبر

پاسگاه دلبر یک ساختمان ساده و کوچک بود. بچه‌ها کیسه خواب می‌انداختند و کنار یکدیگر «ساردین وار» می‌خوابیدند. آن شب بعد از صرف شام که به آن پرچم می‌گفتیم (خیار، گوجه‌فرنگی و پنیر)! به خواب رفتیم. ناگهان صدای زنگدار امیرخان در گوشمان نشست؛ «پاشو تنبل ظهر شد». با بی‌میلی از خواب بیدار شدیم؛ ساعت 5/4 صبح بود!

صدای پرندگان دشت را پر کرده بود. از دور کلاته امیرخان دیده می‌شد؛ یک باغ انار در کنار ساختمان قدیمی که چندین  اتاق و حیاط داشت  و محیطی که شما را به خود می‌خواند. امیرخان دوربینش را کشید. بعد با انگشت نقطه‌ای در دور دست را نشان داد و زیر لب گفت «گور!».  طول کشید تا گورها را پیدا کنیم. در نور طلوع سرخ فام، پهلوی گورخر رنگ صورتی به خود گرفته بود. حدود 200 راس کنار هم ایستاده بودند(به اصطلاح شکارچی‌ها بغل داده بودند)، گوش‌ها را افراشته بودند و ما را نگاه می‌کردند. امیرخان نرها و کره‌ها را شمرد.

بیخود به این منطقه دلبر نمی‌گویند! در روزهای بعد یوزپلنگ، زاغ‌بور، جبیر، سینه‌سیاه و... را به‌کرات ملاحظه کردیم. این بار با دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی به دلبر رفتیم. پاسگاه اصلی را وسعت  داده بودند و در کنار آن یک مهمانسرای بزرگ ساخته‌ بودند که پاسخگوی گروه‌هایی مانند 20نفر ما ‌باشد! بامینی‌بوس رفتیم. مجهز به سیستم تهویه مطبوع و سایر وسایل تفریحی، ویدئو، موزیک و... . با لندرور‌های قدیمی کمی متفاوت بود! جلوی پاسگاه که توقف کردیم عموفرهاد به استقبالمان آمد. از سال 53 تا به حال در سازمان خدمت می‌کند.

چهره آفتاب سوخته و موهای نیمه‌سفید؛ خیلی شبیه به امیرخان. سراغ او را گرفتم. کلاته او را نشان داد و گفت «امیرخان 50سال در این  کلاته زندگی کرد. حال بازنشسته شده و به شاهرود رفته». کلاته هنوز سرپا بود با باغ‌کناری و استخر پرآبی که باغ را آبیاری می‌کرد.
یکی از دانشجویان که اصلا امیرخان آهنی را ندیده بود، گفت «صدای او را داخل حیاط خانه‌اش می‌شنوم». راست می‌گفت من هم شنیدم. صدای امیرخان‌ها جاودانه است و برای همیشه شنیده می‌شود. شب، برنامه روز بعد را با عموفرهاد مرور کردیم. ساعت 5صبح بیدارباش بود.

تصویری از زیستگاه گورها

طبیعت شب زود می‌خوابد و صبح زود بیدار می‌شود. ساعت‌5 که به دشت رفتیم صدای چکاوک‌های کاکلی دشت را پر کرده بود. پرنده نر قلمروی را روی زمین تصاحب می‌کند (خانه‌شان) و  در ارتفاع حدود100متری درجا آواز می‌خواند؛ به مدت 20دقیقه؛ بعد روی زمین می‌آید، استراحت می‌کند و مجددا این کار را تکرار می‌کند تا آن هنگام که پرنده ماده‌ای جلب آواز  او شود.

با عموفرهاد به راه افتادیم. به او تلسکوپ خارتوران می‌گویند؛ چه نام با مسمایی. به زودی دلیل این نامگذاری مشخص شد. بعد از چند دقیقه در حالی که رانندگی می‌کرد یک گله گورخر را دید. حرکت آنها خاک به پا کرده بود و او این خاک را  دید. 21 راس بودند با یک کره. جالب آن بود که گورها هراسان نبودند؛ یعنی در خارتوران امنیت وجود دارد و عاملی آنها را نمی‌ترساند.

کمی بعد 4 بال زاغ‌بور را دیدیم که روی شاخه‌ها کنار هم آواز می‌خواندند؛ آن اطراف لانه داشتند و برای فریب ما، از لانه‌شان  دور شده بودند. زاغ‌بور برای فریب انسان یا حیوان  شکارچی، خود را به بیماری یا آسیب‌دیدگی (بال شکسته) می‌زند و به اصطلاح تمارض می‌کند. مشاهده بعد باقرقره‌ بود؛ 5بال که همه با هم پرواز می‌کردند و می‌نشستند. 2بال مرغ حق را مشاهده کردیم؛ هر دوبار برسر یک ساختمان آغل که الان با کوچ ییلاقی گوسفندان خالی و متروکه بود.

به راستی:بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته/ هرکس به قدر همت خود لانه ساخته هربار که عموفرهاد جانوری را مشاهده می‌کرد، می‌کوبید روی ترمز و این بار شدید روی ترمز کوبید، لندرور را نگه داشت و گفت «یوز!». شکاربان‌ها به گورخر می‌گویند گور و به یوزپلنگ هم یوز خطاب می‌کنند؛ فکر نمی‌کنم برای این حیوانات مهم باشد!‌ 2قلاده یوز با هم به سرعت  برق از سمت چپ دشت به طرف راست رفتند و ناپدید شدند. آنها که از کسب معاش و روزی و سختی آن گله‌مند هستند بهتر است زندگی یوز را در نظر آورند. این جانور باید در دشت‌ها به دنبال غذایی برود که ما انسان‌ها حتی آن را نمی‌بینیم. عجب زندگی سختی است زندگی یوز!

تکرار خطا

در گوشه‌ای از دشت، در دامنه یک شیب، عملیات نرده‌کشی برای محصورکردن گورخرها در جریان بود. من مطمئن نیستم که آیا مطالعه کافی برای اجرای این طرح صورت گرفته یا نه ولی به طور کلی هیچ‌گونه توجیه علمی و اقتصادی برای اجرای این طرح وجود ندارد. من در هیچ جای دنیا سراغ ندارم که چنین طرحی موفق اجرا شده باشد. جمعیت محدود داخل فنس در میان خود زادو ولد می‌‌کنند و پدیده همخونی اتفاق می‌افتد. از طرفی نرها به شدت یکدیگر را تعقیب می‌کنند و حتی می‌کشند. نمونه این امر در «گوراب یزد» اتفاق افتاد.

جمعیت داخل حصار را باید به طور دستی تغذیه کرد و بنابراین به انسان خو می‌گیرند و رهاکردن آنان در طبیعت آسان نیست و اگر هدف، حفاظت از گورخر در مقابل شکارچیان است یک سیم‌چین، حصار امن را درهم می‌شکند و کشتار گورها در حصار آسان‌تر است. اگر هزینه کشیدن حصار (گویی 7میلیارد ریال!) را صرف بیرون کردن دام (13آغل در منطقه وجود دارد) و استخدام نیروی علاقه‌مند و ورزیده کنیم در آن صورت خارتوران احیا می‌شود و علاوه بر گور، جبیر، یوز و قوچ، میش، گرگ، روباه و خلاصه حیات وحش و تنوع زیستی پایدار و پابرجا خواهند ماند. این کار در همه دنیا تجربه شده و موفق بوده.  این نظر علم است؛ باور کنیم.

این محیط‌بان‌ها  گروهی خاص از هموطنان ما هستند. با زندگی ساده و پاک، علاقه مفرط به طبیعت از گفتار و رفتار آنها می‌بارد. سال‌های سال است که سر سفره پربرکت آنها مهمان بوده‌ام و از تجارب آنها ‌آموخته‌ام. اگر ما در مناطق حفاظت شده خود امروزه (هنوز هم) حیات را مشاهده می‌کنیم، مرهون همین محیط‌بان‌ها و به انتخاب من «شکاربان‌ها»ی ایرانی هستیم. نانشان گرم و آبشان سرد باشد؛ همیشه.

کد خبر 82699

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار محیط زیست

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز