شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷ - ۰۹:۰۴
۰ نفر

مسعود خشنودزاده : آغازگر راه پر فراز و نشیب فلسفه اسلامی ‌را فارابی دانسته‌اند. همو بود که بعدها با لقب معلم ثانی شایسته این شد تا با رجوع و بهره‌گیری از فیلسوفان یونان، بذر تفکر فلسفی را در عالم اسلام بکارد تا شاهد درخت تنومند فلسفه اسلامی‌باشیم.

از این رو، پربیراهه نیست اگر ریشه بسیاری از مباحث و موضوعات فلسفه اسلامی‌را در آثار و آرای  او جست‌وجو کنیم. البته این به آن معنا نیست که کل فلسفه اسلامی‌در اندیشه‌های فارابی خلاصه می‌شود و بس؛ اما بی‌تردید طرحی که این دومین آموزگار تفکر در قلمرو اسلامی‌ در انداخت، این بنا (فلسفه اسلامی) را هندسه‌ای در خور بخشید. به همین دلیل مباحثی چون وجود، واجب‌الوجود، ماهیت، حادث، قدیم، عقل، مدینه‌فاضله و... برای نخستین بار نزد او مطرح شدند و بعدها توسط دیگر فیلسوفان مسلمان بسط شایسته‌ای داده شدند.  این‌ گونه است که سخن به رسم  مبالغه نگفته‌ایم، اگر او را فیلسوفی در قامت تاریخ (فلسفه اسلامی) بدانیم. مطلب حاضر چشم‌اندازی کلی بر برخی از مباحث فلسفی‌ای که فارابی واضع آن بود، دارد.

معلم ثانی ابونصرفارابی (260- 339) نخستین فیلسوف بزرگ مسلمان و از بزرگ‌ترین متفکران تاریخ تفکر است که تاثیر شگرفی بر عالم اندیشه گذاشته است.  اهمیت فارابی تنها به این نیست که از برجسته‌ترین شارحان آثار ارسطو و افلاطون است بلکه او در بسیاری از مباحث فلسفی موسس یا صاحب‌نظر است. اگر به آرای فلسفی او نگاهی بیندازیم و موضوعات فلسفی‌ای را که فارابی وارد کرده  بررسی کنیم گستره و عمق کارهای فارابی به چشم می‌آید و شخصیت مستقل و ممتاز او از لا‌به‌لای آثارش جلوه‌گر است.

او در فلسفه  غورکرده و در کلیات عالم اندیشیده و دُرَر گرانبهایی را به عالم اندیشه عرضه داشته و اسرار آن را در حد طاقت بشری کشف کرده است. تا قبل از فارابی فلسفه آن مقام و منزلت اصلی خویش را بین مسلمین نداشت. او با تلاش خویش معضلات و مشکلات را از سر راه فلسفه برداشت. فلاسفه یونان دغدغه معارف عقلی داشتند اما فارابی دغدغه دین و عرفان را نیز داشت. معرفت شناسی فارابی به نحوی توسعه دایره شمول فلسفه را به همراه دارد زیرا در سخنان فلاسفه پیشین مهم‌ترین یا به عبارتی تنها مصداق موضوع فلسفه- واجب‌الوجود- چندان جدی گرفته نمی‌شد و مباحث فلسفی از عمق لازم برخوردار نبود. اما فارابی مباحثی چون واجب‌الوجود، عقل، تقسیم موجودات، انواع علل و غیره را به شکل کامل وارد این میدان کرد.

فارابی به وضوح به تمایز منطقی میان وجود و ماهیت و زیادت وجود برماهیت قائل است و این بحث را زیربنای بحث‌های دیگر خویش قرار داده است و در کتاب گرانسنگ «فصوص‌الحکم» خویش بحث را با این موضوع آغاز کرده است. همچنین او در مباحث فلسفی، واجب و ممکن را به جای حادث و قدیم نشانده است که این موضوع در بحث مناط نیاز معلول به‌علت از مباحث کلیدی فلاسفه است و مشکل قدیم زمانی و حادث ذاتی بودن عالم را حل می‌کند. دیگر نکته مهم در بحث وجودوماهیت این است که فارابی معتقد به حدوث ذاتی ماهیت است و اتصال و قرب و بعد آنها به مبدا واجب را از ناحیه وجود شان می‌داند.

عقل نیز از دیگر مباحث مورد توجه فارابی است. مخلوق اول و ویژگی‌های آن از دیگر مباحث کلیدی ورود به اندیشه فارابی است. او در«رسالة فی‌العقل» انواع و مراتب عقل و ویژگی‌های هر مرتبه را با دقت توضیح داده است. او انواع عقل را به اصناف مردم نسبت داده و از عوام تا حکما را دارای انواع و مراتب عقل از بالفعل تا عقل بالمستفاد می‌شمرد.

همچنین عقل بالقوه، بالفعل، بالمستفاد و عقل فعال را توضیح می‌دهد. البته در این سلسله مراتب مرتبه عقل بالملکه در تقسیم فارابی راه ندارد و با تعاریفی که از انواع عقل می‌دهد به‌نظر می‌رسد او بین عقل بالملکه وبالفعل تمایزی قائل نمی‌شود.

فارابی عقل راطریق مطلق رسیدن به سعادت می‌داند به این نحو که عقل به مرتبه عالی صعود کرده و به عقل فعال متصل شود و از تجرد آن بهره‌مند شود. البته رسیدن به این مرحله نیز مستلزم سه نوع عمل عقلانی، ارادی و جسمانی است تا به وسیله این سه نوع عمل فضیلت متناسب با این اعمال که عبارتند از رسیدن به قوه مدرکه کلیه و معرفت به انواع موجودات و مبدا عالم، تعیین وسایل وصول به خیر و تحقق عملی آن وسایل برسد.

فارابی نظریه فیض و صدور را در فلسفه اسلامی‌بسط داده است گرچه پیش از فارابی، فلوطین این نظریه را بیان کرده و در آثار کندی رگه‌هایی از این نظریه به چشم می‌خورد اما فارابی مسائل و مشکلات خاصی را با اتکا به این نظریه حل کرده است که تا پیش از آن برای فلاسفه تا حدود زیادی مجهول بوده است. برای نمونه می‌توان به مسئله غامض چگونگی صدور کثیر از واحد بسیط اشاره کرد. او علت وجود اشیا را علم خالق به آنچه باید بشود می‌داند البته نه از سنخ قصد و اراده‌ای که در کارهای بشر راه می‌یابد بلکه فیضی که از عقل اول جاری می‌شود.

فارابی برای اثبات خداوند دو نوع برهان ارائه می‌دهد یک نوع برهان طبیعی و تأمل در طبیعت و پی بردن از فعل به فاعل که مختص عوام و برای مردمی‌که غور در الهیات ندارند عرضه شده و یک سری براهین عقلی که طریقه حکمای الهی است و این روش را بر سایر روش‌ها ترجیح می‌دهد و آن را مخصوص اهل خرد و اندیشمندان می‌شمرد. برهان اسد و اخصر از این دست براهین است.

در فلسفه فارابی توجه ویژه‌ای به حکمت عملی شده است. او به‌نظریه‌پردازی در مورد سعادت بشر و لذت و الم پرداخته و راه نیل به سعادت را بهره بردن جامعه از حاکم عالمی‌دانسته که خود مصداق انسان کامل است.

نظریه سیاسی فارابی که جزئی از علوم مدنی از نظر اوست مبتنی بر نظریه نبوت است که این بحث از عالی‌ترین مباحث فارابی است. سیاست از نظرفارابی دارای تقدس است به همین جهت در کتاب آرای اهل مدینه فاضله، ابتدا بحث را با موجود اول شروع می‌کند که این نشان دهنده جهت گیری الهی فارابی در بحث اجتماعی و سیاسی است زیرا هدف او ارائه الگویی است که جامعه را به سعادت واقعی برساند نه سعادت موهوم. به همین دلیل او ویژگی‌های انواع مدینه‌ها را ذکر می‌کند و سعی در تطبیق مفهوم سعادت با آنها دارد تا نشان دهد کدام مدینه و حاکم روبه‌سوی سعادت دارد. فارابی برای حاکم مدینه فاضله خویش خصوصیاتی را ذکر می‌کند که تنها قابل انطباق بر پیامبر و امام است.

بعضی از مهم‌ترین این ویژگی‌ها عبارتند از این که خوش‌فهم و خوش‌حافظه و خوش‌سخن باشد و بالفطره و بالطبع، استعداد و توانایی‌هایی داشته باشد و خودش نیز به‌مراتب عالی سعادت نایل شده باشد و با عقل فعال مرتبط باشد و بتواند کلیات را درک کند. به همین دلیل او معتقد است  که حاکم جامعه امام است و امام نیز فیلسوف است و فیلسوف کامل نیز امام. به عبارتی همه اینها شئون امام است که هم حاکم است و هم فیلسوف به معنی واقعی.

وجه دیگر اهمیت فارابی گرایش شدید او به عرفان است به‌طوری که می‌توان او را پیشگام ابن‌سینا دانست که راه را برای تالیف نمط هشت و نه و ده اشارات گشوده و الگوی کاملی ارائه کرده است.

نگاهی به مباحثی چون تجلی، شهود و بیان احوال عارفان در«فصوص‌الحکم» فارابی گواه این مطلب است. او فصل بیست و سوم فصوص را به لطیفه عشق اختصاص داده و در عین ایجاز، مطالب مهمی‌چون معشوق کل بودن حضرت حق، عشق حق به ذات خویش از آن جهت که وجودی فوق تمام است و اتحاد بین عشق و عاشق و معشوق را بیان کرده و خداوند را منبع لایزال این فیض و عشق و بخشش معرفی می‌کند.

درک پیوند میان عرفان و مجموعه نظریات فارابی مشکل نیست. این ارتباط بیان‌کننده یکی از سرچشمه‌های الهام اوست؛ سرچشمه‌ای که میان حکمت او درباره نبوت و پیامبرشناسی شیعی هماهنگی ایجاد می‌کند.

فارابی در منطق نیز دارای تالیف است. او مجرای انتقال منطق صوری ارسطویی به مسلمانان است و در تالیفات منطقی خویش عناوین و ابواب بحث را دقیقا مطابق منطق ارسطو بیان می‌کند و به شرح و بسط آن می‌پردازد.

وجه اهمیت دیگر این فیلسوف بزرگ توجه او به انواع علوم و دسته‌بندی و طبقه‌بندی آنها است. اگرچه ارسطو قبل از فارابی به این کاردست زد ولی فارابی با تالیف کتاب بسیار مهم «احصاءالعلوم» کار مهم ارسطو را کامل کرد. فارابی علوم را به پنج فصل زبان، منطق، ریاضی، مدنی و الهی تقسیم کرده و شعب آن علوم را نیز در ذیل آن بررسی می‌کند. مبنای تفاوت علوم از دیدگاه فارابی تمایز به موضوع است. او پس از تعریف علوم به فواید آنها نیز اشاره می‌کند. ترتیب عقلی این تقسیم که براساس علوم نظری و عملی دسته بندی کرده، از دیگر وجوه اهمیت کار فارابی است.

او در بسیاری مواقع با یک تقسیم ثنایی کار را آغاز می‌کند ولی توجهی به حصرعقلی علوم نشان نمی‌دهد. این کار نشانگر دقت نظر و باریک‌بینی فارابی است که شتاب زده علوم و شعب آن را محدود نمی‌انگارد. او در تقسیم خویش علوم عملی(کاربردی)را از علوم نظری جدا می‌کند و برای علوم کار کرد اجتماعی جهت رشد صناعت نیز قائل است.فارابی در«احصاءالعلوم» اطلاعات دقیقی از انواع علوم و میزان اهمیت آنها و شعب علوم و روش آنها در آن زمان... به ما ارائه می‌دهد.

این کتاب (احصاءالعلوم) از منظر تاریخ علم نیز بسیار حائز اهمیت است و از اولین کتب در نوع خودش است و تاثیر فراوانی در آیندگان که درصدد تالیف چنین کتاب‌هایی بوده‌اند نهاده است به‌طوری که «مفاتیح‌العلوم» خوارزمی، «کشاف اصطلاحات الفنون» تهانوی و رسائل اخوان‌الصفا به وضوح متاثر از کتاب فارابی هستند. این کتاب در مغرب زمین نیز تاثیر خودش را گذاشته است و دانشمندان زیادی آثار خویش را تحت‌ تأثیر احصاءالعلوم نگاشته‌اند. به عنوان نمونه، خاورشناس اسپانیایی گوندیسا لینوس در تالیف کتاب مهم خویش«تقسیم علم» ناظربه کارفارابی است وبیش ازنیمی‌ازکتاب احصاء العلوم را درکتاب خویش آورده است.

کد خبر 59061

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز