دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۹:۳۲
۰ نفر

محمدعلی نجفی: بزرگ‌ترین مشکل امروز جامعه ایران معضل زبان است؛ زبانی که ریشه در فرهنگ دارد و اینکه ما نمی‌دانیم نسلی که متعلق به عصر آنالوگ بوده با نسل فعلی که در روزگار دیجیتال رشد کرده و شکل گرفته چگونه باید گفت‌وگو کند.

محمدعلی نجفی

به تعبير ديگر نسل‌هاي مختلف جامعه ايران زبان يكديگر را نمي‌فهمند و نمي‌توانند با هم ديالوگ كنند. متأسفانه برخي اصلا تصوري از موضوع ندارند و هنوز نمي‌دانند كه فهم زبان نسل تازه مهم است يا خير؟ در مرحله بعد است كه مي‌توان به اين پرسش رسيد كه چگونه بايد ميان نسل‌هاي مختلف فهم مشترك ايجاد كرد؟ آنچه ما اين روزها شاهدش هستيم بيشتر تقابل ميان نسل‌هاي مختلف است تا گفت‌وگوي مبتني بر فهم مشترك. رابطه ميان والدين و فرزندان در درصد زيادي از افراد جامعه بر عدم درك دنياي طرفين استوار است.

پدر، دنيا و عوالمي كاملا متفاوت نسبت به فرزند جوانش دارد. در موارد زيادي كه اتفاقا مربوط به طبقه مرفه و برخوردار است چيزي به نام گفت‌وگو در روابط پدر و فرزندي اساسا وجود خارجي ندارد. به همين دليل است كه والدين متعلق به طبقه برخوردار به واسطه نشناختن دنياي نسل جديد، گاهي به اين راهكار مي‌رسند كه شرايط و امكان مهاجرت فرزندشان را فراهم كنند. يعني خروج از آب و خاك و سرزمين، به عنوان راه‌حل پايان مناقشه و تقابل با نسل نو تعريف مي‌شود كه اقدامي غلط و تصميمي بر اساس جهل است. فقدان فرهنگ گفت‌وگو ميان نسل‌ها بزرگ‌ترين مشكل امروز ما به شمار مي‌آيد.

به نبود ديالوگ ميان والدين و فرزندانشان اشاره كردم؛ اينكه پدري از متولدان دهه 30 يا دهه40 دغدغه‌هاي فرزند دهه 60 يا 70 خود را درك نكند به كنار، الان دهه شصتي‌ها زبان دهه هفتادي‌ها را مي‌فهمند؟ آيا دهه پنجاهي‌ها مي‌توانند عوالم دهه شصتي‌ها را درك كنند؟ دهه پنجاهي‌ها اگر در ابتداي اين دهه هم متولد شده باشند هنگام پيروزي انقلاب، 7ساله‌ بوده‌اند و در واقع پرورش يافته دوران انقلاب هستند. اينها ويژگي‌هايي دارند كه در موارد زيادي به كل متفاوت با متولدان دهه 60 يا 70 است. شايد بتوان گفت تنها جايي كه نمايندگان نسل‌هاي مختلف در آن حضور دارند و با هم گفت‌وگو مي‌كنند همين شبكه‌هاي اجتماعي است. اين روزها همه درگير گوشي‌ موبايلشان شده‌اند. گاهي وقت‌ها همسرم به من مي‌گويد: «حيف وقت نيست كه اينقدر درگير اين شبكه‌هاي اجتماعي شده‌اي؟ به‌جاي اين همه خواندن مطالب در فضاي مجازي، بهتر نيست كتاب بخواني؟»

واقعيت اين است كه اين شبكه‌ها با امكاني كه فراهم كرده‌اند به نوعي همه را درگير خود كرده‌اند. اينكه برآيند و تأثيرات اين ابزارهاي مدرن ارتباطي چيست و اين ابزارها چه تأثيري در روابط انساني مي‌گذارند خود موضوعي جدي است كه بايد به آن پرداخت. هر چند نبايد هنگام نقد پديده‌هاي مدرن دچار گذشته‌گرايي افراطي شد. يكي از معضلات جامعه امروز اما كه به خصوص در مورد آدم‌هاي نسل من به چشم مي‌خورد رجعت مدام به گذشته است. اينكه مدام برمي‌گرديم به گذشته اين وضعيت را تداعي مي‌كند كه داخل اتومبيل نشسته باشيم و به‌جاي اينكه مقابلمان را نگاه كنيم دائم برگرديم و از شيشه عقب مسيري را كه پشت سر گذاشته‌ايم ببينيم. درست است كه گذشته چراغ راه آينده است ولي نبايد نوستالژي روزگار سپري شده مانع درك تحولات تازه شود.

مقصودم نه تأييد آنچه امروز مي‌گذرد كه تحليل درست آن است. به عنوان نمونه، مي‌گويند در دهه60 رمان‌هاي بسيار خوبي منتشر مي‌شد و الان ادبيات داستاني ما دچار ضعف شده و به همين دليل مردم ديگر رمان نمي‌خوانند. در حالي كه به گمان من الان هم رمان خوب منتشر مي‌شود ولي شرايط فرهنگي ما به گونه‌اي است كه مخاطب ترغيب به خواندن رمان نمي‌شود. در واقع انگيزه‌اي براي اين كار وجود ندارد. فاجعه اين نيست كه من و شما رمان نمي‌خوانيم، مشكل اينجاست كه از نظر حسي تمايلي به مطالعه رمان نداريم.
مي‌توان گفت انگيزه‌ها و تعاريف به هم ريخته است. اينكه فرضا ما مشكل آلودگي هوا داريم يا مردم از معضلات اقتصادي رنج مي‌برند مسائل مهمي هستند ولي معضل اصلي ما مسئله‌اي است كه كمتر به آن پرداخته مي‌شود؛ به‌هم‌ريختگي تعاريف و نداشتن ديالوگ. وقتي به طبقه نوكيسه‌اي كه در مدت زمان كوتاهي به شدت پولدار شده‌اند اشاره مي‌كنيم بايد بدانيم كه در مرحله اول با مشكل فرهنگي مواجهيم.

درمورد برخي از افراد طبقه پولدار بايد به اين نكته اشاره كنيم كه اينها به‌جاي بهره گرفتن از عقل بنياني كه موجب تعالي بشر است از عقل ابزاري استفاده مي‌كنند؛ به اين معنا كه فرد از عقل خود صرفا براي پولدار شدن استفاده مي‌كند. صرفا به‌دنبال رفاه بيشتر خودش است و درواقع به‌جاي كيفيت زندگي به دنبال كميت است. درست مثل آدم چاقي كه آنقدر خورده و اضافه وزن پيدا كرده كه هم راه‌رفتن برايش دشوار است، هم خوابيدن. اگر مي‌بينيم در جامعه مادي‌گرايي و گردآوري ثروت آن‌هم از هر راهي تبديل به ارزش شده به همين دليل است. اينكه عقل ابزاري معيار همه چيز و همه كس شده. طرف عاقل است ولي از عقل خود به‌عنوان ابزار استفاده مي‌كند. رواج اين روحيه و دويدن به دنبال كميت، افت كيفيت را به دنبال داشته است.

براي رفع اين مشكل نياز به ريشه‌يابي و آسيب‌شناسي است و بيش از همه، مطبوعات و راديو و تلويزيون مي‌توانند در اين زمينه مؤثر واقع شوند. وقتي ماديات در رأس اولويت‌ها قرار مي‌گيرد و كيفيت، فداي كميت مي‌شود، طبيعي است كه فرهنگ گفت‌وگو نيز تضعيف شود و امكان درك زبان و دنياي نسل‌هاي مختلف به‌صورت امري محال و دست‌نيافتني درآيد. در چنين وضعيتي مونولوگ بر ديالوگ غلبه مي‌كند و آدم‌ها با يك دهه اختلاف سني فاصله‌اي نجومي از يكديگر مي‌گيرند.

  • نويسنده، تهيه‌كننده و كارگردان سينما و تلويزيون
کد خبر 303005

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha