یکشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۰ - ۰۵:۲۵
۰ نفر

زری نعیمی: «جلاد لاغر» آخرین رمانی است که از دارن شان در ایران ترجمه شده. رمانی که در سال 2010 نوشته و منتشر شده است.

هفته‌نامه دوچرخه شماره 617

من غافلگیر شدم. منتظر هیولاهای دموناتا بودم. منتظر شخصیت‌هایی مثل لرد لاس که در حال بیرون آمدن از پنجره است و دلش برای رنج و اندوه مردم لک زده است. منتظر خون‌آشام‌ها بودم و ‌راه رفتن در سرزمین اشباح. «جلاد لاغر» اما مرا پرتاب کرد به سرزمینی دیگر. قرار داد در متن ماجراهایی که هنوز هم باید بخوانمش تا پیچ‌ها و نوساناتش را درک کنم.

همه‌‌ آنچه از دارن شان خوانده‌ایم، در شکل ظاهری‌اش، تخیل محض است. هرچند من اعتقاد دارم که او واقعیت محض را به شکل تخیل محض درمی‌آورد. نگاهی به جهان پیرامون خود بیندازید. یک لحظه مکث کنید. دکمه را به عقب یا جلو ببرید. حرکت‌ها را کُند کنید. واقعاً فکر می‌کنید سرزمین دموناتا و هیولاها و لرد لاس و ارباب سایه‌ها فقط زاییده‌ تخیل دارن شان هستند؟! هیچ ربطی به واقعیت زندگی امروز جهان ندارند؟! اگر خوب سرتان را بچرخانید و همراه با آن بشنوید و ببینید، می‌بینید که همه‌ پنجره‌ها به وسیله‌ لرد لاس باز شده و زندگی انسان‌ها به راحتی زیر پای هیولاها له می‌شود. اگر خوب‌تر نگاه کنید، می‌بینید هیولاهای ریز و درشت، نماهایی کوچک از شخصیت‌های انسان‌اند. پس حتی تخیلات محض و ناب دارن شان هم نمایی از جهان واقعی است،‌ یا جهانی که در پیش رو داریم.

در «جلاد لاغر» خبری از هیولاها نیست. اشباح کنارت راه نمی‌روند. راهی یا پنجره‌ای باز نمی‌شود به سرزمین هیولاها؛ همان چیزهایی که دارن شان همیشه با آنها درگیر بوده. خودش می‌گوید از شش سالگی شیفته‌ خون‌آشام‌ها‌ شده است. می‌گوید: «در کودکی و نوجوانی، هر جایی که فکرش را بکنید می‌گشتم؛‌ توی کتاب‌ها، فیلم‌ها و حتی داستان‌های مصور تا بتوانم ترس را پیدا کنم. تشنه‌ چیزهایی بودم که مو بر تن آدم سیخ می‌کنند.» در «جلاد لاغر» نویسنده به جایی رسیده که از همین شیفتگی‌هایش فاصله می‌گیرد.

چرا؟! چون به مخاطب و به شعور و ذهنیت او احترام می‌گذارد. نمی‌خواهدخودش را تکرار کند. و از این طریق در درجه‌ اول به خودش، به «نویسندگی»، به «نوشتن»‌ و به «داستان» احترام می‌گذارد و ثابت می‌کند که تا چه حد به «هنر»‌ متعهد است. چون «هنر» یعنی خلق جهان تازه و فاصله گرفتن از جهان‌های تازه‌ای که قبلاً خلق کرده‌ایم. «جلاد لاغر» از تمام جهان‌های دیگر دارن شان فاصله می‌گیرد و راهش را از ماجراها و شخصیت‌های تخیلی، به واقعیت زندگی کج می‌کند.

«جیبل» شخصیت اصلی داستان و رؤیایی که به دنبال تحقق آن است، یک افسانه است، اما شخصیت جیبل، رفتارها و روندی که طی می‌کند همراه با «تل‌سانی»، برده‌ای که باید همراه او باشد تا به قدرت جاودانه دست پیدا کند، از متن زندگی واقعی مردم و اقوام عبور می‌کنند. پای هیچ هیولایی در میان نیست. هیچ خون‌آشامی سر راه کمین نکرده است. جیبل پسر یک «جلاد» است به نام «رشن» که سه پسر دارد. ‌جیبل آخرین آنها و ضعیف‌ترینشان است، لاغر و ضعیف.همه او را نادیده گرفته‌اند، به خصوص پدرش، و این بزرگ‌ترین تحقیر است. حالا جیبل می‌خواهد از طریق رفتن به غار «توبیقات» و ملاقات با «سیبادان» به قدرت مطلق دست پیدا کند. داستان در مسیر خود وارد زندگی اقوام مختلف می‌شود و مشکلات و رنج‌های آنها را از نزدیک می‌بیند و با آنها درگیر می‌شود.

این حرکت در گام اول با ورود او به زندگی هولناک برده‌ها آغاز می‌شود. زندگی روزمره از هر هیولا و خون‌آشامی درند‌ه‌تر، خشن‌تر و بی‌رحم‌تر است. گاه واقعیت آن چنان پاره پاره‌ات می‌کند که تحمل دیدن و خواندنش را نداری. یکی از چهره‌های درنده‌ واقعیت فرقه‌ مذهبی «کسمار بینت» است. به این فرقه که رسیدی، بایست. بخوان. برگرد. و خوب تماشا کن. چنان که همه‌ صحنه‌های زندگی واقعی را. وقتی یک جزء کوچک از زندگی روزمره و ضرورت‌های آن را مثل دست‌شویی در زندگی برده‌ها نشان می‌دهد، همین عنصر ساده‌زیست محیطی، بدتر از هر هیولایی می‌تواند ذره ذره زندگی را تبدیل به شکنجه‌ خاموش و سفید یا سیاه کند.

 شاید در برخی قسمت‌ها دارن شان نتوانسته باشد آن مانورهای پرشکوه، قدرتمند و شگفت‌انگیزی را که در جهان تخیل می‌داد، در جهان واقعی هم بدهد، شاید در برخی قسمت‌ها مثل پایان داستان بلنگد، اما با همه‌ عیب‌هایی که احتمالاً دارد، نشان می‌دهد که او به قول خودش وفا کرده و یادش نرفته که برای آدم‌های ساده‌لوح نمی‌نویسد. و لازم است همین جا بگویم، به نظر من، نامأنوس‌ترین بخش «جلاد لاغر»، پایان‌بندی سطحی و بی‌شکوه آن بود، که با همه‌ پایان‌بندی‌های دیگر آثار دارن شان تفاوتی چشمگیر داشت. دارن شان هم در «سرزمین اشباح» و هم در «نبرد با شیاطین»، خالق پایان‌هایی عمیق، تکان‌دهنده، چند لایه و تلخ بود. من هنوز هم وقتی جلد آخر «نبرد با شیاطین» را می‌خوانم، ‌آن جا که کرنل، بک، گروبز، سه قطعه‌ اسلحه‌ کاگاش در کنار هم‌اند تا جهان تازه‌ای را خلق کنند و گفت‌وگوی آنها با لرد لاس وحرف‌های لرد لاس که مثل یک حکیم حرف می‌زند، نفسم بند می‌آید از شکوه هولناک آن پایان، و پایان یگانه‌ او در «سرزمین اشباح» و...

جلاد لاغر/ نویسنده: دارن شان/ مترجم: فرزانه کریمی/ ناشر:قدیانی/ چاپ‌اول: 1389 / صفحات: 584 ص/ قیمت:9800 تومان

کد خبر 145230
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز