همشهری‌آنلاین- هوشنگ سامانی: هوشنگ سامانی،موسیقی‌شناس و منتقد، از جمله حاضران در هفدهمین نشست نقد نغمه بود که بعد از این برنامه یادداشتی را برای پوئم سمفونی حلبچه و خرمشهر به آهنگسازی هوشنگ کامکار نوشت.

اول:روزهای پایانی زمستان 66 به عنوان سربازی کوچک روی قله «تیمور جِنان» در خاک عراق نشسته بودم و گاه به آنسوی دریاچه «دربندی خان» می‏نگریستم و گاه به قفا می‏چرخیدم و دورنمای حلبچه را به نظار می‏نشستم. به ویژه در ساعاتی که جنگنده‏های عراقی بر فراز این شهر کوچک چند ده هزار نفری جولان می‏دادند و بمب‏های سنگین خویش را فرو می‏ریختند. شمارش جنگنده‏ها، تماشای شیرجه‏ زدن‏هایشان و شمارش بمب‏هایی که منفجر می‏شدند، یکی از سرگرمی‏های روزانه من بود. به جز این کاری از دستم بر‏نمی‏آمد، مگر گاهگاهی که جنگنده‏ها به سوی ما نیز یورش می‏آوردند و من ابلهانه رگبار کلاشینکفم را به سوی‏شان نشانه می‏رفتم، نه این که سرنگون‏شان کنم بل از آن رو که آموخته بودم «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل».

در یکی از همین روزها که بعداً دانستم 25 اسفندماه 1366 خورشیدی برابر با ۱۶ مارس ۱۹۸۸ میلادی بوده است، گرگ‏های پرنده و سفید رنگی بر آسمان حلبچه پدیدار شدند. در نور خیره کننده آفتاب بیش از پنج فروند نتوانستم بشمارم. رزمایش آنان این بار کمی به درازا کشید ولی انتظار من برای دیدن انفجار بمب‏های سنگین و یا بمب‏های خوشه‏ای که منظره‏ای تماشایی می‏ساختند، بی‏نتیجه بود. فقط دود سفید رنگی به هوا برخاست و من که پیشتر در شلمچه دیده بودم، در ابتدای حملات، گلوله‏های دودزا برای نشانه‏گیری دقیق واحدهای توپخانه می‏نواختند، گمان بردم این‏ها نیز چنین می‏کنند تا سایر یگان‏های ارتش عراق با استفاده از آن بتوانند نشانه‏های بیشتر و بهتری را با گلوله‏های جنگی بزنند. جنگنده‏ها‏ رفتند و من چیزی نفهمیدم تا پسین هنگام یکی از سربازان با رادیوی کوچکش آمد و خبر از جنایتی بزرگ داد. فرماندهان اجازه نمی‏دادند کسی به سوی شهر برود. ولی جمعی از ایشان رفتند و با خاطراتی تلخ بازگشتند چنان‏که ما هم از نرفتن، خیلی دلخور نشدیم.

دوم:حدود 24 سال بعد یعنی روز یکشنبه ششم آذرماه 1390 خورشیدی (27 نوامبر 2011) در فرهنگسرای شفق (یوسف آباد) پای نقد آلبوم «پوئم سمفونی‏های خرمشهر و حلبچه» ساخته هوشنگ کامکار نشستم که منتقدش کیاوش صاحب نسق بود. ابتدا بخش‏هایی از پوئم سمفونی خرمشهر شنیده شد و بعد به بحث و بررسی درآمد و در ادامه گزیده‏ای از پوئم سمفونی‏ حلبچه را برای‏مان پخش کردند

من ناخواسته دوباره به آن قله پرتاب شدم و این که در آرامش کامل و بدون های و هوی بمب‏های انفجاری، چه فاجعه‏ای رخ داد و اینک موسیقدانی از جنس همان قربانیان، با ملیتی ایرانی، نگاهی جهانی و رویکردی انسانی، تلاش کرده است تاریکی‏های زندگی بشری را با نغمه و نوا نشانه‏گیری کند و سند رسوایی صدام و صدامیان را به شکلی دیگر بر دیدگان جهانیان بنشاند.

پوئم سمفونی‏ حلبچه که به نظرم از پوئم سمفونی‏ خرمشهر، خوش آب و رنگ‏تر درآمده و خیلی با فضای غمبار آن سرزمین جفت و جور می‏نماید، روایتی موسیقایی از یک توطئه برای نسل‏کشی کردها، عملیاتی کردن آن با استفاده از 200 بمب شیمیایی (حمله 50 فروند بمب‏افکن میراژ هر یک با چهار بمب)، مرثیه سرایی برای قربانیان و در پایان امید و آرزوی جاودانگی بازمانگان حادثه است. آدم‏هایی که با شوقی روزافزون به کوته‏نظران حالی کردند، نسل‏کشی را نمی‏تابند و همانگونه که پروردگار اراده کرده است، زمین را به حضور فرزندان خویش خواهند آراست. این کار، دومین اثر موسیقایی برای تصویر کردن جنایت بشری شهر حلبچه است. پیش از این «شهر خاموش» از ساخته‏های کیهان کلهر راشنیدیم که برای یک ساز کمانچه و گروه سازهای غربی نوشته شده بود و البته فرم آن پوئم سمفونیک نبود. آهنگی بی‏کلام و با فرمی آزاد که شاید بتوان در دسته‏بندی موسیقی‏های نوین و تلفیقی آن را گنجاند.

پوئم سمفونی‏ حلبچه با مقدمه‏ای رازآلود آغاز می‏شود که به گفته آهنگساز همان توطئه صدام برای بمباران است. در ادامه، خود بمباران تقریباً با خروش ارکستر صورت می‏گیرد. ای کاش هنرمند گرامی هوشنگ کامکار آن روز کنار من می‏بود و به چشم و گوش خویش می‏دید و می‏شنید که بزرگ‏ترین تراژدی بشری پس از حمله‏ اتمی به شهرهای ژاپن در تابستان 1945 میلادی، هیچ سر و صدایی نداشت و هیچ بمب آنچنانی که غالباً تصور می‏کنیم، نترکید. فقط دود بود و دود و صدای بی‏صدای انسان‏هایی که فقط باید می‏مردند و حق هیچ ناله‏ای را نداشتند. نه ماه پیش از این کشتار خاموش، هموطنان کردزبان ما در شهر مرزی سردشت نیز قربانی جنایت مشابهی شده بودند. 

 تقریباً در همه این پوئم سمفونی یک ملودی هورامی در شکل‏های مختلف سازی و آوازی شنیده می‏شود. بخش‏های کرال این پوئم سمفونی بسیار شبیه به «اورادخوانی» از ساخته‏های پیشین هوشنگ کامکار است. اما بخش سومش که به مرثیه می‏پردازد، در واقع به عنوان نقطه قوت کار شنیده می‏شود. صدای مویه‏گری ایرج رحمان‏پور با زمینه‏هایی از صدای بم پشنگ کامکار، هیچ تردیدی باقی نمی‏گذارد که جغرافیای این جنایت کجاست. چنین نقطه قوتی در پوئم سمفونی خرمشهر چندان برجسته نیست. هوشنگ کامکار موره‏خوانی چند نقطه غرب ایران از جمله گونه لکی آن را به زیبایی در کنار هم نهاده است. گر چه شاید موره‏خوانی ایرج رحمان‏پور برای مردمان کردزبان کشور عراق چندان مأنوس نباشد ولی هر چه هست، ریشه در آهنگ یکتایی دارد. رحمان‏پور پیش از این در آلبوم «بهار باد» ساخته علی‏اکبر شکارچی مور یا موره خوانده ولی در اثر حاضر حجنره توانمند وی در کنار دانش موسیقایی کامکار به آفرینش گونه‏ای دیگر از مور منجر شده است.

هوشنگ کامکار در پوئم سمفونی خرمشهر نیز همانند پوئم سمفونی حلبچه از یک ملودی آشنای منطقه در سرتاسر آهنگ به شکل‏های سازی و آوازی بهره برده است. اجرای این ملودی با فواصل اصلی‏اش بیشتر بر دوش ساز نی و آوازخوانی بیژن کامکار به همراه گرو کر است و اجرای همان ملودی با فواصل تغییر یافته توسط ساز‏های غربی صورت می‏گیرد. دست کم نسل دهه اول و دوم انقلاب نوحه معروف «ممد نبودی» را نیک می‏شناسند که بر اساس یک نوحه موسیقی مذهبی بوشهر و با تغییر اشعار آن متناسب با فقدان محمد جهان‏آرا فرمانده سپاه خرمشهر در آغاز جنگ، شکل گرفت و به سرعت همه ایران را درنوردید. شاید برای نسل حاضر چندان باورپذیر نباشد که روزگاری در همین آب و خاک آهنگ‏هایی همانند «نی‏نوا» ساخته حسین علیزاده، نوحه «ای لشگر صاحب زمان» با صدای صادق آهنگران و همین نوحه ممد نبودی با صدای غلام کویتی‏پور، پرده‏لزران گوش میلیون‏ها ایرانی بودند. آهنگ ممد نبودی گر چه در اصل به شهر خرمشهر تعلق نداشت ولی امروزه دیگر به نوعی می‏توان گفت پرچم صوتی این شهر است. هر چند آهنگساز محترم می‏توانست از دیگر عناصر موسیقایی این سرزمین چند فرهنگی نیز بهره ببرد که برای نمونه می‏توان سازهایی همانند نی‏انبان، دمام با شیوه نواختن خود جنوبی‏ها و دایره و کاسوره عربی اشاره کرد.

 سوم:چنان که خود کامکار در نشست نقد نغمه اشاره کرد، کردهای مقیم دوسلدروف خواهان اجرای زنده پوئم سمفونی حلبچه شده‏اند. امیدوارم استانداری خوزستان و به ویژه فرمانداری و شهرداری خرمشهر و یا یگان‏های نظامی مستقر در منطقه برای اجرای پوئم سمفونی خرمشهر دست کم در سالروز آزادی آن پیشقدم شوند. بدین منظور بودجه بسیاربسیار اندکی لازم است. شاید یک هزارم آن پول‏هایی که به جیب فوتبالیست‏ها می‏ریزیم تا درست روبروی چشم میلیون‏ها بیننده تلویزیونی، حرکات وقیحانه‏ای بروز دهند! و نکته پایانی، پشتیبانی این کار سترگ هنری توسط بانک گردشگری است که به نظرم یک رویداد منحصر به فرد در تاریخ موسیقی ما باشد. پیش از این برخی شرکت‏های تولیدی به عنوان اسپانسر کنسرت‏های پاپ و گاه سنتی پا به میدان نهادند و پر روشن بود که بیش از آن که به فکر فرهنگ باشند، سودای تبلیغات داشتند. به ندرت پیش آمده یک بنگاه مالی قدم در چنین راهی بگذارد و چندان به فکر بیلبورد و تبلیغات جانبی‏اش نباشد ولی حضور بانک گردشگری در این پروژه، به جز یک متن کوتاه و لوگوی بانک، بروزی ندارد و مخاطب برداشت تبلیغی از نوع آنچنانی‏اش را نمی‏کند. امیدوارم کم‏کم سایر بنگاه‏های اقتصادی نه برای معافیت احتمالی از مالیات و نه برای پز فرهنگی، گاهگاهی بتوانند پشتیبان هنرمندان بشوند تا زمینه تولید آثار گرانمایه و پر هزینه بیشتر فراهم شود.

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها