تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۱

یاسمن رضائیان : الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی‌ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به‌عنوان] آیین برگزیدم. (سوره‌ی مائده، آیه‌ی ۳)

چه کسی دوست دارد مسیری را که رفته بازگردد؟ چه کسی دوست دارد برای رسیدن به مقصد عجله کند؟ همه دوست دارند همه‌ی کارها در آرامش انجام شود، اما گاهی این‌طور نیست. گاهی برگشتن مسیر رفته و گاهی عجله‌کردن برای رسیدن به مقصد خوب است. اگر به سال دهم هجری برگردیم، اگر پیغام پیامبر(ص) را شنیده باشیم، دیگر سخت نخواهد بود که مسیر را بازگردیم و یا عجله کنیم. بی‌شک خودمان را به پیام‌آور می‌رسانیم تا از شنیدن پیام مهم عقب نمانیم.

گاهی بازگشت به عقب، نه عقب‌گرد که راه رسیدن به حقیقت است. ما برای شنیدن حقیقت به عقب بازمی‌گشتیم. همان‌طور که این روزها برای یادآوری آن حقیقت مهم در ذهنمان به عقب برمی‌گردیم.

  • آماده برای شنیدن حقیقت

ما به غدیر خم رسیده‌ایم. حتی آفتاب را حس می‌کنیم. بیابان است و کویر. دل‌هایمان پر از شوق عبادت است. با دل‌هایی سرشار از عبادت به خانه بازمی‌گشتیم که پیغام فرستادی. قلب ما برای پذیرفتن حقیقت آماده شده بود. اصلاً شاید یکی از ما دعا کرده بود که تو حقیقت را برایمان روشن کنی. ما روشنای حقیقت را دریافت کردیم؛ روشنایی که نامش علی‌(ع) است.

  • نگاه‌هایمان به محمدص است

همه، نگاه‌هایمان به محمد(ص) است. او چه پیغام مهمی برایمان دارد؟ شاید خورشید توی چشم‌هایمان می‌زد و دست‌هایمان را نقاب صورت کرده بودیم. به اندازه‌ی گرمای خورشید قلبمان گرم بود. گرم از پیغام مهمی که قرار بود به ما برسد. محمدص که دست علی‌(ع) را بالا برد، از خودمان پرسیدیم «چه می‌خواهد بگوید؟»

«هرکس که من مولای اویم، علی‌(ع) مولای اوست.»

ما آدم‌های آن روز هیچ می‌دانستیم این لحظه در تاریخ ثبت می‌شود؟ می‌دانستیم دست بالارفته‌ی علی‌(ع) نزدیک‌ترین تصویر از غدیرخم می‌شود؟ آن دست سند حقیقت بود. حقیقتی که نامش علی‌(ع) است.

  • علی‌(ع) کافی است

آمده بودیم به علی‌(ع) تبریک بگوییم. آمده بودیم بگوییم از این‌که امامت او را داریم خوش‌حالیم. آمده بودیم بگوییم هستیم و خواهیم ماند. حتی اگر آسمان حقیقت پر از ابرهای تیره شود، ما دلگرم به آفتاب حضور علی‌(ع) خواهیم بود. آمده بودیم به علی‌(ع) بگوییم همین که تو هستی برایمان کافی است.

هنوز که هنوز است، ما مقصدی داریم که راه رسیدن به او را گم نمی‌کنیم؛ مقصدی که نامش علی‌(ع) است.

  • علیع نعمتی شگرف بود

آن روز نعمت را بر ما تمام کردی. وقتی که خوب فکر می‌کنیم می‌بینم هر چیز که داریم نعمت است. کوه، باران، سرسبزی، پرنده، سیب همه نعمت‌اند. اما ولایت علی‌(ع) چه نعمتی شگرف بود که گفتی با آن نعمت را بر ما تمام کرده‌ای؟

 راستش شاعرانه که فکر می‌کنم می‌بینم علی‌(ع) کوه و باران، سرسبزی و پرنده، علی‌(ع) سیب بود. همین‌قدر مهربان، همین‌قدر ساده، همین‌قدر صبور. اصلاً انگار همه‌ی نعمت‌های دنیا را در یک وجود جمع کردی؛ وجودی که نامش علی‌(ع) است.

  • سراپا گوش می‌شویم

چه کسی دوست دارد مسیری را که رفته برگردد؟ چه کسی دوست دارد برای رسیدن به مقصد عجله کند؟

 اگر پای علی(ع)، درمیان باشد، اگر پای پذیرفتن ولایت او و پایبندی به او در میان باشد، همه می‌توانیم مسیر رفته را با دل و جان برگردیم. همه برای بازگشتن سر از پا نمی‌شناسیم. همه سراپا گوش می‌شویم برای شنیدن پیغامی که تو به محمد(ص) دادی تا به ما برساند. پیغامی که نامش علی‌(ع) است.

برچسب‌ها