یاسمن رضائیان: چیزی در مورد قانون برنامه‌های تابستانی شنیده‌اید؟ این قانون می‌گوید خیلی از برنامه‌ها انجام نمی‌شوند و فقط از تابستانی به تابستان دیگر منتقل می‌شوند! (حالا کاری نداریم که بعد‌ها علم فیزیک این قانون را تغییر داد و به‌نام خودش ثبت کرد!)

تابستان سال گذشته «همه‌فن‌حريف» دچار همين قانون موذي شد و نتوانست برنامه‌هايش را به سر انجام برساند. حالا امسال قرص و محكم اين‌جا‌ست تا مچ اين برنامه‌ها را بگيرد، اجرايشان كند و تابستان را بتركاند.

 

  • سه‌شنبه 30 خرداد:

از نظر من تابستان از اول تير شروع نمي‌شود، بلكه درست از لحظه‌اي كه كارنامه را گرفته‌اي و پايت را در خانه گذاشته‌اي، يك ليوان آب يخ خورده‌اي و گوشي به‌دست، بي‌خيال جلوي تلويزيون دراز كشيده‌اي شروع مي‌شود. به خودم كه اين لحظه‌ي باشكوه را ديده‌ام تبريك مي‌گويم!

 

  • بعد‌‌از‌ظهر روز گرفتن كارنامه:

هم‌چنان جلوي تلويزيون دراز كشيده‌ام. فكري به ريزي يك مورچه در ذهنم مي‌چرخد كه مي‌گويد «بلند شو و شروع كن.» از كجا؟ نمي‌دانم.

اشكالي ندارد. فقط سه ‌چهار روز تا شنبه مانده. اين چند روز را به كار‌هايي كه بايد انجام بدهم فكر مي‌كنم و از شنبه، پر‌انرژی شروع مي‌كنم.

 

  • شنبه 3 تير:

خب‌خب‌خب. امروز همان شنبه‌ي موعود است. مي‌خواهم خواندن آن كتاب 900‌صفحه‌اي را شروع كنم. (این اولین قدم پروژه‌ی خواندن 30 کتاب است.) يك ساعتي هم زل بزنم به يك نقطه و فكر كنم (اين يكي خيلي خوب است، تازه كشف‌اش كرده‌ام.)

ساعت پنج هم تلويزيون يك فيلم سينمايي خوب پخش مي‌كند كه بايد ببينم. آهان، كوله‌پشتي را هم باید بشورم كه گرد و غبار امتحانات از آن‌ پاک شود. راستي يك بازي جديد نصب كرده‌ام كه حسابي دلي از عزا در‌‌آورم.

يه چي بگم؟ حواست باشه با يه دست چندتا هندونه بر‌مي‌داري. كارات‌ رو بنويس و به‌ترتيب اهميت، اولويت‌بنديشون كن تا از اصلي‌ها جا نموني.

 

  • يك‌شنبه 18 تير:

از صبح بي‌خودي دور خودم چرخيدم كه عصر بشود و برويم موزه، ولي دقيقه‌ي نود يكي از بچه‌ها برنامه را به فردا موكول كرد. برنامه‌ي گردش هم كه به‌هم مي‌خورد ديگر آدم دل ‌و ‌دماغ هيچ‌كاري را ندارد. امروز روز سوم است كه اين فاجعه‌ي منتفي‌شدن برنامه تكرار مي‌شود.

 

  • شب همان روز:

يكي از بچه‌ها در گروه پيام داد كه برنامه را بگذاريم براي شنبه. خب از اول همين كار را مي‌كرديم! اين سه روز من هم به باد نمي‌رفت.

يه چي بگم؟ از بزرگ‌ترين حال‌گيري‌هاي دنيا، به‌هم خوردن برنامه‌ي گردشه. ولي نبايد بذاري حس‌و‌حال بدش همه‌ي روزت ‌رو درسته قورت بده! از اين حالت بيرون بيا، به برنامه‌هاي عاديت برس و وقت‌ رو از دست نده.

 

  • دوشنبه 2 مرداد:

مامان مي‌گويد: زير پايمان علف سبز شد، بجنب. الآن همه‌ي مهمان‌ها رسيده‌اند.

اين‌روز‌ها وحشتناك درگير نوشتنم. مي‌خواهم خبرنگار افتخاري دوچرخه بشوم. اما خبرنگار آینده یک مسئله‌ی اساسی دارد؛ يك روز‌هايي يك‌سره مي‌نويسد و يك روز‌هايي حس نوشتنش نمي‌آيد. ولي از شانس نداشته‌ي من، امروز كه حس ‌نوشتن دارم بايد بروم مهماني. از يونيسف مي‌خواهم به اين مسئله رسيدگي كند!

يه چي بگم؟ درسته كه آدم يه روزايي خيلي حس نوشتن داره، اما ممكنه لازم باشه كاراي مهم ديگه‌اي هم انجام بده. مثل همين مهموني‌رفتن؛ مي‌شه نرفت؟ نه. پس يه استراحتي به خودت بده.

راستي، اگه گوش‌به‌زنگ باشي از توي مهموني هم مي‌توني كلي سوژه براي نوشتن جمع كني.

 


  • شنبه 14 مرداد:

وضعيت حال حاضر من: مستقر در نقطه‌ي صفر خانه (چسبيده به ديوار اتاق)، متصل به شارژر، بي‌هدف در حال چرخيدن در اينستاگرام.

هشدار: باتري گوشي شما در حال انفجار است.

ياد‌آوري اول: سه ساعت و 20 دقيقه است كه گوشي‌به‌دستي. يادآوري دوم: داري تابستان را مي‌تركاني (البته به احتمال 99درصد باتري گوشي زود‌تر از تابستان مي‌تركد!)


يه چي بگم؟ بي‌هدف گوشي‌دست‌گرفتن تله است! يه‌دفعه به خودت مي‌آي و مي‌بيني كلي زمان گذشته. براي استفاده ازگوشي زمان مشخص كن. مثلا چهار‌بار در روز؛ هر‌بار 10 دقیقه. اين‌جوري ديگه وقتت هدر نمي‌ره.


  • پنج‌شنبه 16 شهريور:

روز‌هاي آخر شهريور دست‌و‌دل آدم به هيچ‌كاري نمي‌رود چون بوي مهر مي‌آيد! ولی تابستان خوبي بود. خوب خوابيدم، باشگاه رفتم، كلاس زبان را ادامه دادم و مسافرت رفتيم. يك‌سري از برنامه‌هايم را هم انجام دادم؛ البته يك‌سري نيمه‌كاره ماند و بعضي‌هايشان هم اصلاً شروع نشدند.

يه چي بگم؟ روزاي باقي مونده رو از دست نده. ببين كدوم كارا هنوز تموم نشدن، برو سراغشون و تمومشون كن. يه‌بار ديگه فهرست برنامه‌هاي تابستوني‌ات ‌رو  نگاه كن. از بين كاراي انجام‌نشده اونايي ‌رو كه به زمان كم‌تري نياز دارن، انتخاب كن و انجامشون بده.

راستي، با رسيدن پاييز پرونده‌ي برنامه‌هاي تابستوني بسته نمي‌شن. بعضي از اونا رو مي‌توني توي اوقات فراغت سال تحصيلي هم اجرا كني. اونايي رو هم كه نمي‌شه انجام داد يادداشت كن كه يادت نره؛ براي سال آينده حتماً به‌دردت مي‌خوره.