تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۵ - ۰۶:۲۰

همیشه همین‌طور شروع می‌شود؛ خوش‌خط و خوانا، با خودکاری که تازه اولین سطرهایش را می‌نویسد، دفتری که تمام برگه‌هایش سفید است و کلی ایده.

صفحه‌ی اول عالی است، صفحه‌ی بعد و بعد و بعد و بعد می‌رسد به قابل قبول، تقریباً خوب، به نه چندان بد و...

بعد تو می‌مانی و ایده‌های نصفه‌نیمه و حرف‌هایی که می‌مانند برای چند سال یا چند دفتر بعد. شاید اگر از همان اول کامل مي‌نوشتي و بی‌خیال فکرهایت نشده بودی، فکرها خسته نمی‌شدند از توی ذهن خاک‌خوردن و تنه‌زدن به ایده‌های بعدی و خسته‌کردن تو و حسودی به بقيه‌ي فکرها و انجام‌دادن کاری که دفترها هم نصفه بمانند.

همیشه همین‌طور شروع می‌شود؛ بيت اول شعر جذاب، داستان پر از گره و معما با شخصیت‌های دوست‌داشتنی... اما در نهایت خسته می‌شوم و می‌گذارم برای بعد. مثل همین حالا که بعد از ده، یازده خط دیگر یادم رفته فکرم چه بوده و خمیازه اجازه‌ي باز گذاشتن چشم‌هایم را نمی‌دهد. شاید فردا...

 

سيده‌زينب حسيني

خبرنگار جوان از پاكدشت

برچسب‌ها