جلال آل‌احمد در بخشی از مقاله‌ «پیرمرد چشم ما بود» می‌آورد: «دیگر او را ندیدم تا به خانه شمیران رفتند. شاید در حدود سال ۲۹ و ۳۰ که یکی دو بار با زنم سراغ‌شان رفتیم. همان نزدیکی‌های خانه آنها زمینی وقفی از وزارت فرهنگ گرفته بودیم و خیال داشتیم لانه‌ای بسازیم...

همشهری آنلاین - صابر محمدی: محل هنوز بیابان بود و خانه‌ها درست از سینه خاک درآمده بودند و در چنان بیغوله‌ای آشنایی غنیمتی بود، آن هم با نیما». درست سرکوچه رهبری، در خیابان دزاشیب، کوچه آتش‌نشانی، خانه‌ای است از دوره پهلوی دوم، بی‌معماری چشمگیری که زندگی و خانه نیما را از همه خانه‌ها و زندگی‌های دیگر جدا کند. خانه‌ای با سقف شیروانی و ایوانی که با ۸ ستون فلزی، نمای اصلی را ساخته است.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

خانه‌ شعر در تملک یک ورزشکار

نیما با همسرش عالیه ‌خانم، خواهرزاده جهانگیرخان صوراسرافیل، و پسرش شراگیم، در آن خانه زندگی می‌کردند. خانه‌ای نزدیک خانه سیمین دانشور و جلال آل‌احمد و در همسایگی دو نویسنده. خانه نیما نبش کوچه رهبری است و شناختنش در میان آپارتمان‌های بلند دور و برش کار دشواری نیست. خانه‌ای که قرار بود یک بار توسط مالکان امروزش کوبیده و نو شود، اما چون بنایی ملی بود، اجازه ندادند و دیوارهای خراب حیاط را دوباره بنا کردند. این خانه هم به روایت همسر آقای شریفی‌نیا موروثی است و صاحبانش همسرش و سه برادر و خواهرشریفی‌نیا هستند. مردی که از نیکان محله است و به بسیاری از پسران محله کشتی یاد داده. خانه را قرار است شهرداری منطقه یک خریداری کند، اما هنوز با مالکان فعلی به توافق نرسیده است. این است که نه خانواده شریفی‌نیا حق تخریب و ساخت خانه را دارند و نه می‌توانند آن را به قیمت واقعی به فروش رسانند، در خانه زندگی می‌کنند و کسی به خانه نیما راه ندارد.  

چراغ خانه روشن است

خانه، هنوزنمای قدیمی‌اش را حفظ کرده و به نظر می‌رسد تغییرات زیادی در آن انجام نشده است. ایوانی دایره‌ای‌شکل با چهارستون بلند و سقفی شیروانی که ستون‌ها را آبی کرده‌اند. خانه یک اتاق جدا دارد که اتاق شخصی نیما بوده و چهار اتاق تو در تو و یک حیاط پردرخت بزرگ که اکنون منزل مسکونی مالکش محسوب می‌شود. دری که محل ورود ماشین بوده، هنوز هم‌محل رفت و آمدهاست و درِ کوچک‌تر مشخص است سال‌ها بسته مانده است. روزهایی ماشینی در حیاط پارک است که امید این را می‌دهد چراغ خانه نیما هنوز خاموش نشده. خانم عابدی، یکی از همسایگان کوچه نیما درباره این خانه به ما می‌گوید: «این خانواده که در خانه نیما ساکن هستند، پدرشان پیشکار نیما بوده و می‌گویند خانه را از نیما خریده‌اند. این شاعر بزرگ را که ما ندیدیم ولی دخترم با خانم دانشور رفت ‌و آمد داشتند».

او می‌گوید پسر نیما در این مدت که آنان در این محله ساکن بوده‌اند هیچ‌گاه به این خانه نیامده است. خانواده چیذری از قدیمی‌های آن کوچه هستند، زنگ‌شان را که فشار می‌دهیم، پسرشان در را باز می‌کند. او درباره این خانه می‌گوید: «یک‌بار دیوار حیاط را خراب کردند که خانه را بسازند، اما میراث فرهنگی جلوگیری کرد. مادرم می‌گوید: آن زمان بیشتر پسر نیما را می‌شناخته چون شراگیم همیشه در کوچه بازی می‌کرده، او نیما را هم دیده، اما امروز دیگر چیز زیادی به خاطر نمی‌آورد.» تنها همسایه که نیما را دیده نیز دچار نسیان شده است. پسر خانواده چیذری ادامه می‌دهد: «صاحبان امروز این خانه، خانواده آقای شریفی‌نیا هستند که به نام دکتر می‌شناسیمشان. او زمانی به ما بچه‌های محله کشتی یاد می‌داد. از وقتی به خاطر دارم، آنان ساکنان این خانه بوده‌اند». باز هم به در خانه نیما رفتیم و چند بار زنگ زدیم. کسی در را باز نکرد. به در خانه دیگری رفتیم، این همسایه نیز می‌گفت قدیمی‌هایی که بخواهند نیما را بشناسند همه فوت کرده‌اند.  

ترا من چشم در راهم

«او ناله‌های گمشده ترکیب می‌کند/ از رشته‌های پاره‌ی صدها صدای دور/ در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه/ دیواری که بنای خیالی می‌سازد/... از آن مکان که جای گزیده است می‌پرد/ دربین چیزها که گره خورده می‌شود/ می‌گذرد». زندگی نیما نیز مانند شعرهای او در کوچه کوچه شمیران می‌چرخد و در لابه‌لای درختان آن لانه می‌کند. خیلی‌ها که می‌شناسند و آنانی که نمی‌شناسندش؛ چه به نام، چه شعر و چه خانه، از ندیده‌هایی حرف می‌زنند که انگار بارهای بار دیده شده است. از خانه‌ای که فقط نیما می‌تواند این‌گونه بنایش کند، از شعری که تنها او می‌تواند پدرش باشد و از نامی که تنها برازنده اوست. خودش در جایی می‌گوید دنیا خانه من است و اینجا خانه دنیاست.

سیمین دانشور در گفت‌وگویی درباره خانه نیما پس از مرگش گفته بود: «من نگذاشتم خانه نیما را خراب کنند. داشتم می‌رفتم «سلمونی. دیدم بنای اصلی را دارند خراب می‌کنند. فوری آمدم خانه. تلفن کردم به شهردار تجریش و رئیس میراث فرهنگی، آقای بهشتی. فوری آمدند. گفتم اینها دارند خانه اصلی را خراب می‌کنند، این میراث فرهنگیه. با هم رفتیم. عروس خانواده آمد گفت که می‌خواهیم اینجا را خراب کنیم و آپارتمان بسازیم. اینها نگذاشتند، رفتند قولنامه کردند. اماخونه من را هم قولنامه کردند که این دوتا میراث فرهنگی شد». حالا که خانه سیمین موزه شده، چشم مردم به خانه‌ای است که سر کوچه رهبری هر عابری را به خود می‌خواند و راه نمی‌دهد. عابرانی که از دور و نزدیک برای دیدن خانه نیمای‌شان آمده‌اند. شاید هنوز انتظارها برای دیدن این خانه به پایان نرسیده باشد، آن‌چنان که چشم در راه گشایش درهای این خانه‌ایم.  

 *منتشر شده در همشهری محله  منطقه یک در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۱۷

پی‌نوشت: نیما در سال ۱۳۳۸ در همین خانه چشم از دنیا فرو بست. بعدها صاحبان جدید در آن زندگی می‌کردند و سپس خانه متروکه شد تا اینکه شهرداری آن را خرید و بازسازی کرد. معماری بنا مربوط به دوره پهلوی دوم است و در سال۱۳۸۰ توسط سازمان میراث فرهنگی در فهرست آثار ملی ثبت شده و سازمان زیباسازی سال ۱۳۹۶ آن را خریده و برای خانه‌موزه شدنش برنامه داشته: در نخستین گام از روند بازسازی، خانه نیما در سال۱۳۹۸ تملک شد و طرح مرمت و بازسازی این ملک در دستور کار معاونت فنی سازمان زیباسازی قرار گرفت، سپس اقدام‌های اضطراری لازم برای آن انجام و خانه نیما به موزه شعر نوین ایران تبدیل شد و بازدید از این خانه برای عموم مردم آزاد است.

برچسب‌ها