تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۰

بالأخره یک صندلی خالی می‌شود. روی آن می‌نشینم. جلویم پنجره است و گذر آدم‌ها از پشت پنجره مثل یک فیلم بی‌صداست. خیلی وقت است منتظرم تا نوبتم شود.

صداي وسيله‌ي دندا‌ن‌پزشكي مي‌آيد. كمي دلهره دارم. بعضي‌ها در حال چرت‌زدن هستند. شايد آن‌ها نمي‌خواهند دندان عقلشان را جراحي كنند كه اين‌طور راحت مي‌خوابند.

دستم را روي لپم مي‌گذارم. اين دندان به لثه‌ام فشار مي‌آورد. منشي تلويزيون را روشن مي‌كند. صداي موسيقي تيتراژ يك فيلم در سكوت مطب مي‌پيچد. همه‌ي آدم‌ها رويشان را به‌طرف تلويزيون مي‌كنند.

مردي كه دو صندلي آن‌طرف‌تر نشسته، در همان حال كه با گوشي‌اش ورمي‌رود، با پايش ريتم مي‌گيرد. صداي تلفن بلند مي‌شود. منشي جواب مي‌دهد. يك نفر از اتاق دندان‌پزشك خارج مي‌شود. دهانش بادكرده.

منشي تلفن را قطع مي‌كند. به شماره‌ام نگاه مي‌كنم. نوزده. همين لحظه شماره‌ام خوانده مي‌شود و من با اضطراب به اتاق پا مي‌گذارم. روي صندلي مي‌نشينم و منتظر مي‌شوم تا دندان‌پزشك وسايلش را آماده كند.

 

مريم خالقي‌هرسيني، 15 ساله

خبرنگار افتخاري از تهران

برچسب‌ها