قبل‌ترها که هفته‌نامه‌ی دوچرخه می‌خواندم و صرفاً یک «خواننده» به‌حساب می‌آمدم، به ارتباطی که بین خبرنگار افتخاری‌ها بود، حسودی می‌کردم!

اسم هم‌دیگر را می‌شناختند و مطالب هم را می‌خواندند و با معرفی‌کردن کتاب به هم، با هم کتاب رد و بدل می کردند و با این‌که (احتمالاً) خیلی‌هايشان هم‌دیگر را از نزدیک ندیده بودند، با هم یک‌جور تیم خوب و صمیمی تشکیل می‌دادند.

بعد که خودم خبرنگار شدم، فهمیدم هروقت چیزی می نویسی، روی صحبتت بیش‌تر با همان خبرنگارهای هم‌سن و سال خودت است که می‌دانی دارند نوشته‌هایت را می‌خوانند و عکس‌ها و نقاشی‌هایت را نگاه می‌کنند.

اسم بیش‌ترشان را یاد گرفتم و فهمیدم شعرها و عکس‌های کدامشان را بیش‌تر دوست دارم. فهمیدم که آن‌ها هم مرا می‌خوانند و خوشحال‌ترین بودم وقتی یک بار یکی از نوشته‌هایم را به‌عنوان بهترین مطلب انتخاب کردند.

حالا احساس می‌کنم ماها هم یک تیم داریم، یک جور انجمن سری مخصوص خودمان، پر از رنگ و کلمه و فکرهای شاعرانه که خوش‌بختانه هیچ آدم عاقل و باغل* یا بزرگ‌سالی به آن راه ندارد.

پي‌نوشت: *می‌دانم که «بالغ» درست است، اما راستش را بخواهید ترکیب «عاقل و بالغ» چندان خوش‌آهنگ نيست!

 

شكيبا معين، 16 ساله از تهران

 

ناهيد سليميان از شهرري

 

  • درست مثل ماهي قرمز توي حوض

تازگي ذهنم مشغول این سؤال شده که امتحانات پیش‌آزمون چه لزومی برامون داره؟ نیم‌کره‌ی راست مغزم که هیچی، نیم‌کره‌ی چپ مغزم هم داره از کار می‌افته!

اصلاً بگذریم و برسیم به هوای خوب، به آسمون زیبا و زندگی قشنگ!

این‌جا کلی بارون اومد، بعد کلی آفتاب شد، بعد باد و توفان شد، بعد ابری شد و الآن دوباره آفتاب شده. گیلان همینه دیگه، آسمونش پنج دقیقه به پنج دقیقه تغییر می‌کنه! الآن دوباره ابری شد!

می‌دونی الآن چی خوبه؟ جیم‌شدن از کلاس به مدت دو دقیقه و با آب سرد دست‌ها رو شستن و چرخیدن و چرخیدن و چرخیدن اون هم با چشم‌های بسته.

راستی! دارم دوچرخه‌سواری یاد می گیرم! خوش‌بختانه این‌هفته زخمی نشدم، ولی چه‌قدر حفظ تعادل سخته! درست مثل رعایت‌کردن وزن و قافیه!

یادته گفته بودم نوجوونی بعضی وقت‌ها آبیه بعضی وقت‌ها قرمز؟ من الآن قرمز قرمزم. درست مثل ماهی‌قرمز هفت‌سین امسال که داره زیر نور هفت‌رنگ خورشید توی حوض شنا می کنه.

دوچرخه جونم، بهار امسال خیلی قشنگه، یک بهار قشنگ دوچرخه‌ای. آرزو می‌کنم این بهار برات مثل یک چرخ‌فلک بزرگ بزرگ بزرگ باشه. بچرخه و بچرخه و بچرخه و تو از اون بالا تمام آسمون و زمین رو تماشا کنی و بخندی و بخندی و بخندی.

 

دوست ماهی‌قرمز سوار چرخ‌فلک تو

هلیا معیری فارسی، 15 ساله از لاهيجان