یادداشت طنز > عبدالله مقدمی: درس و مشق که ما صدایش می‌کنیم درس و مقش (!) خیلی مهم است. البته خود ما که می‌گوییم خیلی مهم نیست ولی عالم و آدم می‌گویند؛ مهم است.

حالا عالم که هیچی ولی وقتی آدم بر اهمیت درس تأکید می‌کند، آدم می‌فهمد که برای آدم‌شدن درس چه‌قدر مهم است. (خودمانیم، چی گفتیم!)

پس وقتی که بچه‌ای یا نوجوانی می‌خواهد درس بخواند، همین‌طوری الکی نیست. باید همه‌چیز فراهم باشد. مثلاً آدم تا کی فقط توی تلویزیون ببیند که مامان مردم، موقع درس‌خواندن مردم، آب‌میوه و کیک خوش‌مزه برایش می‌آورد ولی مامان آدم تا دفتر و کتابش پهن می‌شود، با دسته‌ي جاروبرقی سر می‌رسد که چی؟ «جمع کن بند و بساطت رو، می‌خوام جارو بکشم!»

خب مادر من! آن جارویی که می‌کشی جارو نیست که، پارو است! پارو می‌کشی روی مخ آدم، همه‌ي تمرکزش به هم می‌ریزد و نمی‌تواند درست درس بخواند و مقش! بنویسد و آخرش سرِ امتحان عین همان موجودِ بی‌آزارِ چهارپای درازگوشِ زحمتکش، توی گِل می‌ماند. مگر شما دوست داری که نوجوانت عین همان چیزی که گفتم بشود؟ دوست نداری دیگر!

توجه: همه این‌ها را گفتیم که گفته باشیم. فردا اگر کارنامه دادند از آدم سؤال نکنید که این چه نمره‌هایی است که گرفتی؟ از خودتان سؤال کنید. جوابش را هم به ما برسانید لطفاً!

از همه‌ي این‌ها گذشته، مثلاً این یعنی چی که هیچ‌کس برای موفقیت آدم، کمک نمی‌کند؟ خب همه باید کمک کنند. مثلاً وقتی بابای آدم انشایش خوب است، مامان آدم ریاضی‌اش خوب است، داداش آدم فیزیکش خوب است (چون باشگاه بدن‌سازی‌ رفته) چه کاری‌ است که تقسیم کار نکنیم و همه‌ي کارها را آدم بدبخت انجام بدهد؟

تازه همه‌ي این‌ها یک طرف، آخرش هم به‌خاطر یک نمره‌ي کم، همه‌شان بریزند سر آدم که چی؟ که «تو آدم نمی‌شوی!»

 

ای درس، همه بهانه از توست

هر جا که روم نشانه از توست

هی من ز تو می‌گریزم و باز

این آتش من زبانه از توست

گر من شده‌ام تک‌آور، ای درس

تقصیر در این میانه از توست

در لحظه‌ي امتحان، ببین که

این گریه‌ي عارفانه از توست

 

تصويرگري: مجيد صالحي