تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۷

آن‌وقت‌ها که من از دریا می‌ترسیدم

دريا آبي بود و تميز

شوخي مي‌كرد و موج‌هايش را به پايم مي‌كشيد

درست كه دريا خطر دارد

اما...

حواسش به من بود

...

حالا

درياست كه مي‌ترسد

از من

وقتي چوب بستني‌ام را به سويش پرتاب مي‌كنم

با نگراني موج‌هايش را عقب مي‌كشد

...

راستي

چه كرده‌ام

كه درياي به آن بزرگي را

اين‌طور از خودم ترساندم؟!

صبا افراه

14 ساله از تهران

  • دليل

شايد

دليل نبودنت اين است:

هميشه

من چشم مي‌گذاشتم و

تو

قايم مي‌شدي!

ليلا موسي‌پور

17 ساله از تهران

  • درخت

درخت

بهترين نشانه‌ي خداست در زمين

به‌خاطر همين

بهار مي‌زند به برگ‌هاش

مُهر صدهزارآفرين!

فاطمه فرزانه 15ساله از خرامه  (استان فارس)

  • انتظار

چشمم به راه و...

مي‌بيني!

زمان هم

 پشت پنجره

ايستاده

و نمي‌گذرد...

مباركه مرتضوي، 16 ساله از تهران