«امروز مامان مرد. شاید هم دیروز. نمی‌دانم.» مورسو، قهرمان رمان «بیگانه» مردی فرانسوی ساکن الجزایر است که یک روز به وسیله تلگراف، از مرگ مادرش در خانه سالمندان مطلع می‌شود. بیگانه برای نخستین بار در سال ۱۹۴۲ در دوره جنگ جهانی دوم منتشر شد.

به گزارش همشهری آنلاین، آلبر کامو، نویسنده رمان بیگانه، در یادداشتی در سال ۱۹۵۵ نوشت: «مدت‌ها پیش بیگانه را در یک جمله خلاصه کردم که می‌دانم بسیار پارادوکسی بود: «در جامعه ما، هر کسی که در مراسم تدفین مادرش گریه نکند می‌تواند محکوم به مرگ شود.» منظور من ساده بود. منظورم این بود که قهرمان این کتاب برای این محکوم به مرگ می‌شود که حاضر نیست در بازی شرکت کند.»

مورسو، قهرمان داستان بیگانه، کارمند است و وقتی برای رفتن به مراسم تدفین مادرش دو روز مرخصی می‌خواهد، رئیس بدخلقی می‌کند. مورسو می‌گوید: تقصیر من که نبوده. بعد به یاد می‌آورد که نباید عذرخواهی می‌کرد و رئیس بود که باید به او تسلیت می‌گفت. او برای شرکت در مراسم تشییع مادرش به خانه سالمندان می‌رود، در مراسم شرکت می‌کند، اما گریه نمی‌کند. شب بعد، همراه دختری که قبلا از او خوشش آمده سینما می‌رود و فیلمی خنده‌دار می‌بیند. برای دیگران توضیح می‌دهد که مادرش هم‌صحبتی نداشته و او برای ساعت‌هایی که سر کار بوده، پول استخدام پرستار را نداشته و برای همین او را به خانه سالمندان سپرده است.

مورسو، مردی است که زندگی را دوست دارد، اما از جنبه‌هایی بی‌تفاوت است. برایش فرقی نمی‌کند که با دختری که با او قرار می‌گذارد، ازدواج کند یا نه. برایش تفاوتی ندارد که با همسایه رفاقت کند یا نه. کارش را مرتب انجام می‌دهد و در جای ثابتی غذا می‌خورد و عاشق ساعت‌های آخر روز در تابستان است. او مردی ساکن مدیترانه است که به سختی سنت‌های فرهنگ مدیترانه را به جا می‌آورد. چند هفته بعد از مرگ مادرش، جوانی عرب را که با همسایه‌اش دشمنی داشت، در ساحل و زیر تیغ آفتاب با شلیک چند گلوله می‌کشد. مورسو می‌گوید تابش مستقیم آفتاب و بازتابش روی چاقوی مرد عرب او را به شلیک گلوله واداشته است. او به اعدام محکوم می‌شود، نه فقط به دلیل قتل چون می‌توانست مجازاتی دیگر داشته باشد، بلکه به این دلیل که مردی قسی‌القلب است که مادرش را به خانه سالمندان فرستاده، در مراسم خاکسپاری گریه نکرده و شب بعد دختری را به سینما برده است. او قادر نیست همدلی هیئت منصفه و هیچ کس دیگر را برانگیزد. 

مارچلو ماسترویانی در نقش مورسو در اقتباس لوکینو ویسکونتی از رمان بیگانه (۱۹۶۷)

بی‌تفاوتی او در مراسم تشییع و خاکسپاری مادرش، او را مردی نشان می‌دهد که به لحاظ عاطفی از محیط جدا شده است. مورسو فردی صادق است که بدون توجه به دیگران نظرش را بیان می‌کند. مردی بی‌تفاوت که از جامعه بیگانه شده و به این دلیل محکوم به مرگ است. مورسو در «بازی» شرکت نمی‌کند. شرکت نکردن او در بازی یعنی این‌که او حاضر نیست دروغ بگوید. کامو، نویسنده برنده جایزه ادبی نوبل، در یادداشتی بر بیگانه، دروغ گفتن را نه فقط نگفتن حرف راست، بلکه گفتن چیزی بیش از راست می‌داند. مورسو نمی‌خواست چیزی بیش از آن بگوید که حقیقت دارد. برای همین وقتی از او می‌پرسند که آیا از قتل آن مرد پشیمان است، می‌گوید بیش از آن‌که پشیمان باشد، از کاری که انجام داده اعصابش خرد است. این جوابی نیست که دیگران دوست داشته باشند بشنوند. 

کامو می‌گوید دروغ گفتن، در مورد قلب آدمی، می‌تواند گفتن چیزی باشد بیش از آنچه فرد واقعا احساس می‌کند: «ما همه‌مان هر روز این کار را می‌کنیم تا زندگی را ساده‌تر کنیم. اما، بر خلاف ظواهر، مورسو نمی‌خواهد زندگی را ساده‌تر کند. هر چه هست همان را می‌گوید و حاضر نیست احساساتش را پنهان کند و جامعه فورا احساس تهدید می‌کند...پس برای من مورسو مطرود نیست، بلکه آدم بیچاره عریانی است که عاشق آفتابی است که هیچ سایه‌ای به جا نمی‌گذارد. نه تنها بی‌احساس نیست، بلکه به عکس شوری قوی و برای همین عمیق دارد، شور مطلق، شور حقیقت. این حقیقت اما حقیقتی منفی است، حقیقتی زاده از زیستن و احساس کردن، اما بی این حقیقت منفی هرگز نه می‌توان بر خود چیره شد نه بر جهان.» کامو بیگانه را داستان مردی معرفی می‌کند که بی‌ هیچ تظاهر قهرمانانه، حاضر است برای حقیقت جان دهد. 

او مورسو را تنها مسیحی می‌داند که ما شایستگی‌اش را داریم: «...پس از این توضیحات باید روشن شده باشد که قصدم اصلا کفرگویی نبوده. بلکه صرفا ابراز محبتی طعنه‌آمیز بود که هر هنرمندی حق دارد نسبت به شخصیت‌هایی که خلق کرده است داشته باشد.» 

چاپ اول بیگانه (L'Étranger) تنها ۴۴۰۰ نسخه بود و کمتر از آن که بتواند پرفروش باشد. از آن‌جا که این رمان در زمان اشغال فرانسه توسط نازی‌ها منتشر شد، گمان می‌رفت که سانسور شود، اما نماینده مقامات نازی به این نتیجه رسید که این رمان ضرری برای اهداف آن‌ها ندارد و رمان بدون حذف و سانسور منتشر شد. با این حال، با مقاله‌ای که ژان‌ پل سارتر درباره آن نوشت، مشهور شد و در محافل ضدنازی مورد استقبال قرار گرفت. 

بیگانه را خشایار دیهیمی به فارسی ترجمه و نشر ماهی منتشر کرده است. البته این کتاب در طول سال‌ها توسط مترجمان دیگری هم ترجمه شده که از میان آن‌ها می‌توان به جلال آل‌احمد و امیر جلال‌الدین اعلم اشاره کرد.