تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۲ - ۱۹:۴۶

نفیسه مجیدی‌زاده: برای من پرچم معنای دیگری دارد.

اول

به خودم قول داده‌ام

همیشه دلم دنبال دست گرفتن آن پرچمِ سیاهِ بزرگ بوده است.

همان که دست ما نمی‌دهند! 

همان که نمادی از هیئت ماست.

همان که وقتی روز عاشورا جلوی دسته‌ی عزاداری می‌چرخانند، مردم خیابان را خلوت می‌کنند و پارسا سه ضرب می‌زند و علی همتی و امیررضا دوتایی دسته‌ی چوبی و بزرگ پرچم را می‌گیرند و روی زمین می‌چرخانند؛ همان پرچم سیاه...

بزرگ‌تر که بشوم، حتماً پرچم سیاه یا سرخ را جلوی دسته‌ی عزاداری می‌چرخانم. خودم به تنهایی، البته شاید کمک هم بگیرم. این را به خودم قول داده‌ام.

پرچم زرد!

روزی که قرار بود دسته‌ی عزاداری در خیابان راه بیفتد، پرچم‌ها را قسمت کردند و یک پرچم زرد نصیب من شد! باز زرد از سفید بهتر  است! پرچم سفید به محمد رسید.

 محمد گفت: «سفید؟ این‌که پرچم صلح است، اما امام حسین‌ع که پرچم صلح بالا نبرد! و سر حرفش ایستاد، من این را نمی‌خواهم.» و پرچم سفید را پس داد.

پرچم سفید ماند روی زمین و آقای معینی که مدیر هیئت است آمد و پرچم سفید را برداشت و برد.

*

دوم

مهم مثل پرچم‌داری!

ما که پرچم داشتیم جلوی دسته حرکت کردیم و بقیه‌ی دسته پشت سرمان بودند.

حس خوبی دارد وقتی پرچم دست می‌گیری، انگار در آن لحظه حرکت افراد پشت سر به تو مربوط است، انگار علمداری!

جایی خوانده‌ام که از دیرباز در جنگ‌ها، پرچم نشانه‌ی همبستگی لشکر بوده، و به همین دلیل همیشه یکی از اهداف دشمن، از بین بردن پرچم‏دار و به زمین انداختن پرچم بوده است.

چون افتادن پرچم بر زمین، موجب تضعیف روحیه‌ی جنگ‌آوری لشکر مقابل می‌شده است. به گونه‌ای که هرگاه پرچم از دست پرچم‌دار می‌افتاده، نوعی شکست و از هم گسیختگی برای لشکر به حساب می‌آمده و دشمن با روحیه‌ی بهتری حمله می‌کرده است.  برای همین در بسیاری از جنگ‌ها یکی از منصب‌های مهم، «پرچم‏داری» بوده‌است و پرچم‌داران از قوی‌ترین مردان جنگ و معتمدترین آن‌ها بوده‌اند مثلاً برادرها...

*

سوم

وقتی برگشتیم

نمی‌دانم این سفارش آقای معینی بود یا فقط یک اتفاق بود که آن‌شب آقای سخنران درباره‌ی صلح صحبت می‌کرد. صدایش را می‌شنیدم نه این که توی هیئت باشم، نه.

ما آن بیرون، دور طبل‌ها و سنج‌ها جمع شده بودیم و در هوای سرد چای می‌خوردیم و منتظر بودیم تا عزاداری شروع شود و بپریم تو.

اما آقای معینی آمد و به ما گفت: «بیایید پای سخنرانی بنشینید، اول امام حسین‌ع را بشناسید بعد عزاداری کنید.»

ما گفتیم: «حرف‌ها تکراری است.» او جواب داد: «اگر این‌قدر ظاهر بین باشیم ممکن است کسی فکر کند خود امام حسین‌ع هم تکراری است و این واقعه بیش از ۱۴۰۰ سال است که مرتب روایت می‌شود.

در ضمن حرف‌ها هم باید تکرار شوند وگرنه شما همان روز اول پیام عاشورا را می گرفتید و امام حسین‌ع را می‌شناختید. هزاربار هم که گفته شود کم است»

و بالأخره ما رفتیم و روی فرش‌های گرم و زیر چادر نشستیم. بله حالا که فکر می‌کنم کار خود آقای معینی بوده. او از سخنران خواسته تا در این زمینه صحبت کند. او حتماً گفته که امروز پرچم سفید روی زمین مانده است.

*

آخر

نه برای جنگ

وقتی رسیدیم سخنران شروع کرده بود و من از این‌جا به بعدش را شنیدم.

او داشت می‌گفت: «امام حسین‌ع برای جنگ حرکت نکرد. او قصد جنگ نداشت، اما نمی‌خواست زیر بار زور و ستم برود. خود امام حسین‌ع در روز عاشورا می‌گوید: «من‌ خانه‌ و کاشانه‌ام‌ را رها نکردم‌ و تک‌ و تنها در مقابل‌ ظلم‌ نایستادم‌، مگر برای‌ آن‌ که‌ انسان‌ها را ارشاد کنم‌ و از بدبختی‌ و انحراف‌ نجاتشان‌ دهم‌. من‌ برای‌ اصلاح‌ امور مسلمان‌ها قیام کرده‌ام‌، نه‌ برای‌ به‌ دست‌آوردن‌ قدرت‌ و مقام‌ و نه‌ برای‌ ظلم‌ و طغیان‌.»

بعد آقای سخنران به ما گفت برویم و تاریخ را بخوانیم و ببینیم که امام حسین‌ع برای چه به سوی کوفه حرکت کرد و قصدش از ابتدا جنگ نبود، اما وقتی باید انتخاب می‌کرد، ایستادگی را انتخاب کرد.

آن شب علی همتی گفت که در یک سایت متنی را از یک مورخ‌ آمریکایی خوانده است. نمی‌دانم نام مورخ درست بود یا نه. اما هرکسی که این متن زیبا را نوشته باشد امام حسین‌ع را شناخته است: «برای‌ امام‌ حسین‌ع ممکن‌ بود که‌ زندگی‌ خود را با تسلیم‌ شدن‌ به‌ اراده‌ی یزید نجات‌ بخشد، اما مسئولیت‌ پیشوایی‌ و نهضت‌بخش‌ اسلام‌، اجازه‌ نمی‌داد که‌ او یزید را به‌عنوان‌ خلیفه‌ی مسلمین‌ بشناسد. او به‌ زودی‌ خود را برای‌ قبول‌ هر ناراحتی‌ و پافشاری ‌به‌ منظور رها ساختن‌ اسلام‌  آماده‌ کرد‌. در زیر آفتاب‌ سوزان‌ سرزمین‌ خشک‌ و در روی‌ ریگ‌های‌ تفتیده‌ روح‌ حسین‌ع فنا ناپذیر، برپاست‌.»

حالا من هر پرچمی را دوست دارم فقط نام حسین‌ع روی آن باشد کافی است.

 

عکس‌ها: خبرگزاری مهر

منبع: همشهری آنلاین