همشهری آنلاین: اگر شما هم جزو این خیلیها هستید، خوب است قبل از اینکه دیر شود و فرصت وارد دنیای خیال شدن را از دست بدهید، از روشهایی که در ادامه نوشتهایم برای انتخاب کتاب و مطالعهی آن استفاده کنید. عجله کنید که غفلت موجب پشیمانی است!
کدام کتاب را بخوانم؟
شاید اولین و مهمترین قدم برای کتابخوان شدن، انتخاب کتاب درست باشد. برای این کار روشی به اسم پنجانگشتی وجود دارد که معمولاً برای انتخاب کتاب کودک معرفی میشود اما واقعیت این است که آدمبزرگها هم میتوانند از آن استفاده کنند.
کافی است موقع حضور در کتابفروشی، کتابی که عنوانش چشمتان را گرفته بردارید و بهصورت اتفاقی یکی از صفحاتش را باز کنید. بعد شروع کنید به خواندن آن صفحه. قاعده در مورد کتاب بچهها این است که هرچقدر تعداد کلماتی که بلد نیستند، به تعداد انگشتان یکدستشان نزدیکتر باشد آن کتاب برایشان مناسب نیست و هرچقدر کمتر باشد کتاب خوبی را انتخاب کردهاند؛ اما در مورد بزرگسالان قضیه کمی متفاوت است.
برای مثال، وقتی به کلمهای برمیخورید که معنیاش را نمیدانید یک انگشتتان را ببندید. وقتی احساس میکنید سرعت خواندنتان از همیشه پایینتر آمده یک انگشت دیگر را ببندید و اگر کلاً نتوانستید کلمهای را بخوانید و اصلاً به چشمتان آشنا نبود، یک انگشت دیگر را ببندید.
در نهایت اگر متوجه شدید در یک صفحهی کتاب، پنج موقعیت ناآشنا، سخت یا نامفهوم پیشآمده و تمام انگشتان دستتان بسته شده، بدانید که آن کتاب برای شما شبیه مشت بسته است و بهتر است خواندنش را کنار بگذارید؛ اما هرچقدر تعداد انگشتان باز مانده بیشتر باشد، انتخابتان درستتر است. چهار انگشت بسته یعنی کتاب سخت است، سه انگشت یعنی وقتت را میگیرد و نخوانیاش بهتر است، دو انگشت یعنی باید تلاش کنی و آن را بخوانی و یک انگشت یعنی با کتابی روبهرو هستید که خواندنش آسان است.
خط اول، خط کلیدی
در عالم سینما چند دقیقهی اول فیلم مهم است، در روابط سی ثانیهی اولین ملاقات مهم است و موقع خواندن کتاب، خط اول، خطی است که سرنوشت شما و کتاب را مشخص میکند.
اگر کتابی که قصد انتخابش را دارید، در خط اولش قلابی برای کشاندن ذهن کنجکاوتان داشت که چهبهتر اما اگر نداشت احتمال دارد که نتوانید با کتاب ارتباط لازم را برقرار کنید. البته بعضی مواقع هم هست که تکلیف بعضی کتابها بعد از چندین صفحهی آغازین مشخص میشود اما حواستان باشد فرق است بین کتابهایی که دارند ذهن شما را با کلماتشان آماده میکنند و کتابهایی که صرفاً چون برایشان هزینهی زمانی یا مادی کردهاید و بدهکارتان شدهاند، به مطالعهشان ادامه میدهید.
گروه اول میتوانند کتابهایی خوبی باشند اما به گروه دوم اجازه ندهید شما را نسبت به کتابخوانی بدبین کنند.
چطور انتخاب کنم؟
بعد از مدتی که شروع به کتاب خواندن کنید، علاوه بر اینکه دنیا برایتان رنگیتر از همیشه میشود متوجه میشوید که میتوانید برای انتخاب کتابهای تازه از روشهای تازهای استفاده کنید.
توجه به نویسنده و مترجم یکی از این روشهاست. برای مثال، شما ترجمهی کتابی از ریچارد براتیگان را خواندهاید و از آن خوشتان آمده است، یا پرندهی آبی فریبا وفی را دوست داشتهاید. با این اوصاف احتمال اینکه کتاب بعدی براتیگان با ترجمهی همان نویسنده و داستان جدید فریبا وفی را هم دوست داشته باشید، زیاد است.
همینطور ممکن است متوجه شوید که سلیقهی اسدالله امرایی را در ترجمهها میپسندید یا با نثر بهمن فرزانه خوب ارتباط برقرار میکنید. این نکتهها یعنی نویسنده و مترجمهایی که امتحانشان را پس دادهاند، احتمالاً در آینده هم بهاندازهی قبل کتابهای خوبی به دستتان میرسانند.
جغرافی، تاریخ یا سبک؟
نکتهی بعدی در مورد انتخاب کتاب، توجه به مثلث حوزهی جغرافیایی، دورهی تاریخی و سبک نوشتاری است. اگر دقت کرده باشید خیلی از کتابفروشیها قفسههای کتابهایشان را بر اساس کشورها تقسیمبندی کردهاند، مثلاً ادبیات آلمان، ادبیات آمریکای لاتین یا فرانسه. دلیلش این است که یکی از راههایی که به انتخاب کتاب کمک میکند، تقسیمبندی آنها بر اساس حوزهی جغرافیایی است. برای مثال، شما کتابی از هرتا مولر خواندهاید و دوستش داشتهاید، کافی است بدانید این نویسنده آلمانی است تا احساس کنید شاید بقیهی کتابهای نویسندههای آلمانی هم موردپسندتان واقع شوند.
ممکن است به ادبیات جنگ علاقه داشته باشید، در این صورت میتوانید سراغ بازهی زمانی نوشته شدن داستانها بروید و کتابهای همدوره را انتخاب کنید و در نهایت ممکن است با خواندن یکی از کتابهای مارکز فهمیده باشید از سبک رئالیسم جادویی خوشتان میآید، آنوقت است که بقیهی کتابهایی که این سبک را دارند هم برایتان کنجکاویبرانگیز خواهند شد.
همخوان من چه کسی است؟
حتماً هستند دوستان و آشنایانی که سلیقهشان در انتخاب کتاب به سلیقهی شما نزدیک باشد. این آدمها را بههیچوجه از دست ندهید و سعی کنید یک انجمن همخوانی کتاب برای خودتان راه بیندازید! معمولاً اینطور است که این آدمها کتابی را نمیپسندند مگر اینکه آن کتاب را شما هم دوست داشته باشید و با آن ارتباط برقرار کنید.
این انجمن همخوانها حتی میتواند در خانواده و بین اعضای فامیل به وجود بیاید. درهرحال عضویت در این گروهها (متشکل از هرکسی که باشد) هم شوق مطالعه را بالا میبرد، هم احتمال انتخاب کتاب نادرست را کم میکند و هم امکان معاوضهی کتاب را به اعضای انجمن خواهد داد. تازه خیلی وقتها میتوانید کنار هم بنشینید و بلندبلند داستان بخوانید، آن هم درحالیکه مطمئن هستید بقیه هم این داستان را دوست دارند.
چرا میخواهم بخوانم؟
یکی از چیزهایی که باید بهخصوص قبل از انتخاب کتابهای روانشناسی، موفقیت، تاریخی و حتی آموزشی به آن توجه داشت، شفاف کردن سؤالی است که در ذهن داریم. ما باید قبل از انتخاب کتاب، تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم و بدانیم چه نیازی است که باعث میشود بخواهیم این کتاب را بخوانیم، به چه اطلاعاتی نیاز داریم، چه سؤال واضحی در ذهنمان است و این سؤال چه کلیدواژههای اساسی دارد. آنوقت است که معنی فهرست اول کتاب و نمایهی آخرش برایمان عوض خواهد شد. کافی است دنبال کلیدواژهی موردنظرمان بگردیم و ببینیم چند بار در نمایه تکرار شده است. تعداد این تکرارها اهمیت موضوع را در کتاب انتخابی ما نشان میدهد.
ناشرها را چطور بشناسیم؟
معمولاً در هر زمینهای یک ناشر هست که خیلی خوب عمل میکند. مثلاً ممکن است اسم انتشارات چشمه در رابطه با انتشار داستانهای کوتاه خوب در رفته باشد یا نشر مرکز به انتخاب رمانهایش معروف باشد. کافی است ناشرهای خوب را شناسایی کنید و ببینید انتخابهایشان تا چه اندازه با ذهنیت شما مطابقت دارند. اینجاست که مسئلهی ناشر جایی بین همخوان و مثلث حوزه، سبک، تاریخ قرار میگیرد. چون سلیقهی ناشر میتواند شبیه همخوان عمل کند و نوع کتابها زیرمجموعهی مثلث بالا باشد.
چطور کتاب بخوانم؟
بعد از انتخاب کتاب نوبت به خواندن آن میرسد و راستش برای کتابخوان شدن این مرحله نقش حساسی ایفا میکند و اگر اهمیتش بیشتر از انتخاب کتاب نباشد، کمتر از آن نیست. اسم این روش را روش «دهدهی» میگذاریم.
شاید شما هم دوستانی داشته باشید که مدتهاست هر بار از آنها میپرسید چه کتابی میخوانی، اسم یک کتاب را تکرار میکنند. این آدمها معمولاً همانهایی هستند که روش «دهدهی» ما را بلد نیستند و حسابی به خودشان ضرر میزنند!
برای کتابخوان شدن قرار نیست یک کتاب را در دست بگیرید و آنقدر به خواندنش ادامه دهید تا تمام شود بلکه قرار است به جای یک کتاب چند کتاب انتخاب کنید و هرروز را با خواندن آنها سپری کنید. برای مثال، اگر به مطالعهی قرآن و کتب مذهبی علاقه دارید، میتوانید هرروز بخشهایی از این کتابها را در دستور کار مطالعهتان قرار دهید و همینجوری دو کتاب از مجموع ده کتابی را که ما برای یک روز در نظر گرفتهایم، به دست بیاورید.
مطالعهی قرآن را بهخصوص میتوانید به صبحها اختصاص دهید و روزتان را با آن شروع کنید؛ اما برای شبها یا وقتهایی که ذهنتان خسته شده و نیاز به استراحت دارید، داشتن یک کتاب شعر و یک کتاب داستان فکر خوبی است. شعر را با توجه به علاقهتان انتخاب کنید؛ شعر کلاسیک دوست دارید یا مدرن؟ غزل میپسندید یا چهارپاره؟ برای داستان هم ببینید ذهنتان آمادگی خواندن رمان دارد یا داستان کوتاه. تا اینجای کار چهار کتاب برای خواندن دارید. علاوه بر این چهار کتاب بهتر است کتابهایی را که برای پیشرفت در کار و شغلتان به درد میخورند، هم بگنجانید.
این کتابها باعث پیشرفت میشوند و نکات آموزندهای دارند. کتابهای باقیمانده را هم به آنهایی اختصاص دهید که دربارهشان کنجکاو هستید. مثلاً شنیدهاید هاروکی موراکامی داستان تازهای منتشر کرده و سروصدا به پا کرده یا کتابی دربارهی نسبیت منتشر شده و در دنیای علم تحولی به پا کرده، کافی است علاقهمند باشید تا بتوانید برای ارضا کردن حس کنجکاویتان هم که شده، کتابهای تازهای بخوانید.
چقدر زمان بگذارم؟
در روش دهدهی، توجه به زمانی که برای مطالعه اختصاص میدهید، نکتهای اساسی است. یادتان باشد ذهن دربارهی هر موضوع تازهای معمولاً تا ۲۰ دقیقه میتواند خیلی خوب مباحث را جذب کند. از این قانون به نحو احسن استفاده کنید و برای خواندن هرکدام از کتابهای دهگانه فقط ۲۰ دقیقه در نظر بگیرید؛ یعنی اینطور نباشد که در یک ساعت بیشتر از سه کتاب بخوانید.
با استفاده از این روش به کتابها و فکرهای مختلف ناخنک زدهاید و درعینحال، همین ناخنک زدن کلی به داشتن اطلاعات تازه و ذهنی که خسته نیست، کمک کرده است.