ایام شهادت امیرسپهبد صیاد شیرزای فرصت خوبی بود تا سراغ خانواده‌اش برویم تا از سبک زندگی پدر و همسر مبارز برایمان بگویند.

همشهری آنلاین - لیلا به طلب: دکتر «مریم صیاد شیرازی»، ‌«‌فرزند شهید صیاد شیرازی» با حس و حالی از پدر شهیدش صحبت می‌کند که مطمئن می‌شوی تمام خاطرات را با جزییاتش از بر است. با آنکه چشم‌هایش هوای گریه دارند، قدرتی را که در زندگی از پدر آموخته از یاد نمی‌برد و با صلابت از روزهای با پدر بودن می‌گوید. او که اکنون دکترای روان‌شناسی دارد می‌گوید: «زمان شهادت پدر، در منزل خودم بودم که مادرم موضوع را به من اطلاع داد. وقتی به آنجا رسیدیم پدر را برده بودند. روز قبل پدرم از مشهد و از دیدار با مادربزرگم که از مکه بازگشته بود، به تهران رسیده بود. او همیشه قبل از دیدار اقوامی که در مشهد داریم، شب تا صبح را در حرم می‌ماند و نخستین باری که به دلیل بستری بودن مادربزرگم در بیمارستان ابتدا به حرم نرفت و بالای سر مادربزرگم ماند، همان سفر آخرش به مشهد بود.‌»

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

خاطره چهره خندان پدر 

 وقتی از «مریم» در مورد نامگذاری بزرگراه صیاد شیرازی و احساسش را درباره این کار شهرداری می‌پرسم، می‌گوید: «باعث افتخار است که مردم تا این حد قدرشناسند و یاد شهدا را زنده نگه می‌دارند و قدر خدمتگزاران خالص کشور را می‌دانند. شهدا مایه افتخار و مباهات همه ما هستند.‌» آخرین خاطره‌ای که او از پدر به یاد دارد این است: «یک هفته قبل از شهادت پدرم را دیدم؛ عید غدیر بود و ایشان به دیدار رهبر معظم انقلاب رفته بود. هنگامی‌که بازگشت گلدانی برای مادرم آورده بود که به پاس زحمات مادرم به او تقدیم کرد. قرار بود ایشان به دست مقام معظم رهبری به درجه سرلشگری نایل بیایند و ما با نگاه زمینی خودمان پرسیدیم از درجه گرفتن چه حسی دارید و پدرم در جواب ما گفت خوشحالی من برای آن است که وقتی آقا درجه را بر دوش من می‌گذارند، می‌دانم که رهبر معظم انقلاب و امام زمان از من راضی هستند و این به معنای آن است که خداوند از من راضی است. آن چهره خندان پدرم هنوز هم در ذهنم مانده است.‌» 

آرزوی شهادت کرد و یک هفته بعد شهید شد 

«عفت شجاع» همسر شهید صیاد شیرازی است که در کمال آرامش و متانت خاطرات روزهایی را که با همسرش سپری کرده بازگو می‌کند. هر چند کلام او نشان می‌دهد که پس از گذشت ۱۵ سال غمی بزرگ در سینه دارد: «روزهای آخر با شهید صیاد به جمکران رفته بودیم؛ آنجا خیلی دعا کردم تا دیدار امام زمان نصیبم شود. بعد از بازگشت از زیارت، خواب بزرگی نورانی را دیدم که می‌دانستم امام عصر است. خوابم را برای شهید صیاد تعریف کرده و گفتم هر آرزویی‌داری بگو چون امام زمان آرزویت را برآورده می‌کند؛ در همان لحظه بود که شهید صیاد، شهادت را آرزو کرد. روزی که ایشان شهید شد، پسرم آمد و گفت بابا را ترور کردند. من فکر نمی‌کردم شهید شده باشد اما وقتی ایشان را به بیمارستان رساندیم و خبر شهادتش را شنیدیم؛ حال بدی پیدا کردم. امروز وقتی برنامه‌های گرامیداشت را می‌بینم، احساس غرور می‌کنم که زحمات همسرم هدر نرفته است. شهید صیاد برای خدا کار کرد و در دل‌های مردم جای گرفت.‌» 

برنامه ‌کاری شهید صیاد بر مبنای اذان بود 

دکتر «محمد صیاد شیرازی» پسر کوچک شهید صیاد شیرازی است که هنگام شهادت پدرش در حیاط و چند قدمی محل شهادت ایشان حضور داشته آن زمان ۱۵ ساله و در حال رفتن به مدرسه بوده و حالا دندانپزشک است: «روز شهادت پدرم صبح شنبه بود و او برای روز اول بعد از تعطیلات تصمیم داشت من و برادرم را با وسیله شخصی به مدرسه برساند. مهدی، برادر بزرگم جلو در ِحیاط بود. من هم در حیاط بودم که صدای تیر را شنیدم. ابتدا تصور کردم صدای‌ ترقه است اما چند ثانیه بعد برادر بزرگم را حیرت زده جلو در دیدم. کمی که جلو رفتم پدر را دیدم که سرش افتاده و صورتش پر از خون است. با کمک همسایه‌ها و برادر بزرگم پدر را به بیمارستان رساندیم و...‌»‌

وقتی از فرزند کوچک شهید، از ویژگی بارز پدرش می‌پرسم، بی‌درنگ می‌گوید: «ویژگی مهم شهید احساس مسئولیت به خانواده بود. شب شهادت ایشان تا ساعت ۱۲ بیدار بود چون ما امتحان داشتیم و تمام ساعاتی که درس می‌خواندیم، پدر کنارمان بود. علاوه بر این حواس پدر همیشه به برنامه‌ریزی درسی ما بود و حتی اگر شب‌ها دیر به خانه می‌آمد، ما را راهنمایی می‌کرد تا خلایی حس نکنیم. برنامه‌کاری و سفر ایشان برنامه‌ریزی دقیقی داشت. نماز اول وقت و جماعت ایشان هم کمتر ترک می‌شد.‌»

----------------------------------------

منتشر شده در همشهری محله منطقه ۷ به تاریخ ۱۳۹۳/۱/۳۱

برچسب‌ها