همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی:رامبد خانلری (١٣۶٢، تهران) فارق التحصیل مهندسی شیمی صنایع پتروشیمی است. او داستان نویسی را از سال ۱۳۸۶ آغاز کرد و اولین مجموعه داستانش به نام سرطان جن را در سال ۱۳۹۲ منتشر کرد. این مجموعه نامزد نهایی دریافت جایزه جلال شد و جایزه مهرگان بهترین مجموعه داستان دو سالانه ۹۲-۹۳ را از آن خود کرد. دومین مجموعه داستان او با نام آقای هاویشام در سال ۱۳۹۵ منتشر شد.
رامبد خانلری هم جوان است و هم پر است از ایده و نظریه. نگاه منتقدانه او نسبت به داستان ها و رمان ها محل اعتناست. با او درباره جایگاه نوروز در ادبیات داستانی فارسی حرف زدیم. از او خواستیم تا این جشن باستانی را در بطن ادبیات داستانی ما مورد تجربه و تحلیل قرار دهد و رد پای این جشن را در ادبیات داستانی ایران به شکل مختصر توضیح دهد. این گفت وگوی کوتاه را در ادامه میخوانید:
کدام نویسندگان ما در آثارشان به نوروز پرداخته اند؟
غیر از «ساربان سرگردان» و «دید و بازدید» دانشور و آل احمد، «کباب غاز» جمالزاده هم به نوروز پرداخته است. در این دو داستان هم اتفاق اصلی اتفاق دید و بازدید است. واقعیتش این است که در این حوزه دست و بال ما خالی است و غیر از این چند اثر، اثر شاخص دیگری نداریم. یک داستان هم خانم گلی ترقی در «خواب زمستانی» دارد که در آن به نوروز پرداخته است.
نوروز یکی از مهم ترین و بزرگ ترین جشن های ملی ماست. چرا در ادبیات ما به نوروز چنانچه باید و شاید نپرداخته اند؟
چون جشن روشنفکر پسند نیست و خیلی ها به آن نپرداختند. البته یک داستان هم هوشنگ مرادی کرمانی دارد. در قصه های مجید، جایی مجید می خواهد برای عید کت و شلوار بخرد.
این آثار از چه کیفیتی برخوردارند؟
داستان جلال آل احمد، چون نخستین مجموعه داستانش است، مجموعه ضعیفی است و ارزش پرداختن به آن را ندارد.
کار سیمین دانشور چه طور؟
آن تکه ای که خانم دانشور در اثرش یعنی «ساربان سرگردان» به جشن نوروز می پردازد، نسبت به داستان خیلی بی ربط است. یعنی به اصطلاح به خورد ساختار و صناعت داستان نرفته. بیشتر شبیه به خرده روایتی جداگانه است. به گمانم همچنان بهترین نمونه ظهور نوروز در قصه های مجید و آن قسمت است که مجید می خواهد کت و شلوار بخرد. البته در کباب غاز چون یک سلسله از مهمانان می روند و یک سلسله دیگر می آیند، باز قدری توجیه پذیر است که چه اتفاقی در داسستان می خواهد بیفتد.
به ویژه در چند دهه اخیر مردم به جشن های ملی بیشتر اهمیت می دهند. اما چرا به قول شما نوروز هlچنان جشن روشنفکر پسندی نیست؟ از قضا اگر قرار باشد روشنفکران ما جهت گیری ای داشته باشند، قاعدتاً روی آنها بیشتر به ملی گرایی باید باشد. اما چرا نوروز همچنان مغفول مانده است؟
یک بخشی از آن به روشنفکران ما بازمی گردد و بخش دیگرش این است که نوروز در زندگی ما کجا قرار دارد؟ نسبت به زمان بچگی من و شما تا امروز آن اتمسفری که در نوروز داشتیم کاملاً از بین رفته. به فرض سلسله ای برنامه نوروزی داشتیم که برای ما خیلی جذاب بود و می خواستیم بدانیم که این ویژه برنامه ها چیست. سلسله ای محتوای کودک و نوجوان هم داشتیم که صرفاً با مختصات نوروز شکل می گرفت. اما مدت هاست که این اتفاق نمی افتد و فرهنگسازی برای نوروز انجام نمی شود.
چون فرهنگسازی ای برای نوروز انجام نمی شود، در بهترین حالت، اتفاقات همان اتفاقاتی است که در دهه ۵۰ و ۶۰ می افتاد. نوروز عملاً به قدری از زندگی روزمره ما جدا افتاده که از دغدغه نویسندگانمان هم جداست. یعنی گویی ما تربیت می شویم که بگوییم یک سال خیلی زود گذشت و یک سال دیگر با مصائبش پیش روست. نوروز گویی آن ماهیتش را برای ما از دست داده است. به همین دلیل اصلاً دغدغه ما نیست و باور کنید نمی دانم جزو دغدغه ما هست و می توان آن را به طور جزئی و کلان تجزیه و بررسی کرد یا خیر. پس نوروز دیگر جزو دغدغه های روزمره ما نیست. ما بیشتر معطوف به زندگی روزمره اییم و یاد گرفته ایم که از نوروز فقط عبور کنیم.
ساربان سرگردان چه ویژگی ای در روایت نوروز دارد؟
نوروز خرده روایت جدا افتاده ای از تنه اصلی داستان است. این خرده روایت به گونه ای است که اگر از بطن رمان هم خارج شود هیچ آسیبی به رمان نمی زد.