شاید قلب‌شان از سنگ باشد و ظاهر زمخت و سنگی آنها هم غلط‌انداز، اما قصه دوقلوهای سنگی گلابدره، قصه شعر معروف «دو کاج» نیست که یکی شانه خالی کرد تا دیگری نقش زمین شود.

همشهری آنلاین – حسن حسن‌زاده: داستان این دوقلوهای سنگی که حالا دیگر به یکی از نمادهای هویتی گلابدره تبدیل شده‌اند، انگار روایت وفاداری و دلبستگی است. سال‌هاست این دو سنگ غول‌پیکر مثل دوقلوهای به هم چسبیده در میانه محله گلابدره جا خوش کرده‌اند. روزگاری از کیلومترها دورتر، روی تپه‌ای برهوت خودنمایی می‌کردند و حالا مثل صندوقچه‌ای سنگی، اما پر از خاطره در محاصره آپارتمان‌ها و خانه‌های فرسوده اطراف می‌درخشند. در این گزارش، پای روایت‌های جالب همسایه‌ها از دوقلوهای سنگی گلابدره و خاطره‌بازی آنها با این نماد عجیب و غریب نشستیم.

               

تهران از نگاه دوقلوهای سنگی

مثل دو غول‌ سنگی در محاصره آپارتمان‌ها به خواب رفته‌اند. چنان هیبت باورنکردنی‌ای دارند که اگر از فرط خستگی کش و قوسی به تنشان بدهند، هر آن ساختمان‌های اطراف فرو می‌ریزند. دوقلوهای سنگی گلابدره، دو تخته سنگ گرد به ارتفاع یک ساختمان سه طبقه و با محیطی بیش از 30‌متر هستند. این دو غول سنگی آرام، از فراز تپه‌ای که به نام آنها معروف شده، تمام این سال‌ها نظاره‌گر رشد و توسعه محله گلابدره بوده‌اند؛ قلب سنگی‌شان انگار پر است از خاطرات چند نسل از اهالی گلابدره.

سکوت کوچه نسترن را صدای خنده بی‌امان بچه‌ها در هم می‌شکند؛ بچه‌هایی که هر روز روی سطح صاف سنگ‌ها به تماشای دورنمای شهر می‌نشینند. تهران از فراز سنگ‌دوقلو به فرشی دودگرفته می‌ماند با نقش برجسته‌ای از برج و آپارتمان؛ منظره‌ای سوررئال که تماشای آن سرگرمی چند نسل از گلابدره‌ای‌ها بوده. میان همهمه بچه‌ها، پنجره‌ یکی از آپارتمان‌های اطراف باز می‌شود؛ پنجره چنان به سنگ نزدیک است که می‌شود از لبه آن جستی زد و روی سطح صاف سنگ نشست.

صدای خش‌دار مردی میانسال از آن بالا به گوش می‌رسد: «من صاحب سنگم.» بچه‌ها به این شوخی می‌خندند و عمو سلام‌الله که پای سنگ‌ها را گلکاری کرده و حسابی به آنها می‌رسد، ادامه می‌دهد: «در همین خانه و کنار همین سنگ به دنیا آمدم. ما هم وقتی بچه بودیم تفریحمان این بود که روی سنگ بایستیم و غروب‌ها چراغ‌های روشن شهر را از این بالا تماشا کنیم.» بچه‌ها از شیب تخته‌سنگ پایین می‌آیند تا در کوچه‌های تودرتوی اطراف و شکاف‌های میان سنگ‌ها قایم‌باشک بازی کنند.

 همه راه‌ها به سنگ‌ دوقلو می‌رسد

تاریخچه گلابدره انگار با دوقلوهای سنگی گره خورده. قدیمی‌های محله، آنهایی که در کوچه‌های تودرتو و پلکانی گلابدره مویی سفید کرده‌اند، روزگاری را به خاطر دارند که سنگ‌دوقلو از هر نقطه گلابدره پیدا بود. همان روزها که دوقلوهای سنگی ساکن تپه‌ای برهوت بر فراز محله بودند و اقوام مهاجر با خانه‌سازی روی شیب دیگر تپه‌های گلابدره، محله را آباد کردند.

«محمدرضا ترابی گودرزی» یکی از ساکنان قدیمی گلابدره می‌گوید: «روزگاری گلابدره فقط 50 خانوار جمعیت داشت. این محدوده که آن روزها از مشاعات محله امامزاده قاسم(ع) به شمار می‌رفت پر از تپه‌های شیب‌دار بود. اقوام مهاجر که به گلابدره آمدند هرکدام روی یکی از همین تپه‌ها خانه‌ ساختند و به تدریج گلابدره هویتی مستقل پیدا کرد. هر تپه هم برای خود نامی داشت. مثل تپه لرها که محل زندگی اقوام لر بود یا تپه آبک که ساوه‌ای‌ها و اهالی بوئین‌زهرا نخستین ساکنان آن بودند. از تپه وزیری، تپه باغ‌پشت و... که می‌گذشتیم به تپه سنگ‌دوقلو می‌رسیدیم که در بالاترین نقطه گلابدره از هر جایی پیدا بود.»

 راز جاودانگی دوقلوها

کسی زمان تولد این غول‌های سنگی را یادش نیست، اما همه در گلابدره راز ماندگاری این سنگ‌ها را می‌دانند. در سال‌های دهه‌های 50 و 60 بود که با ورود اقوام مهاجر از چهارگوشه کشور، ساخت‌وساز روی تپه‌های شیب‌دار گلابدره شروع شد. با وجود این، سنگ‌دوقلو از مسابقه ساخت‌وساز در گلابدره جان سالم به در برد و حالا در محاصره خانه‌های اطراف به نمادی برای محله تبدیل شده.

گودرزی از راز این ماندگاری می‌گوید: «روی تپه‌های گلابدره هرجا که تخته سنگی وجود داشت، تراشیدندش و خانه ساختند. قدیمی‌ترها می‌گویند هیچ ابزاری روی سنگ‌دوقلو کار نمی‌کرد؛ نه تیشه‌ای آن را می‌تراشید و نه دستگاهی از مسیر شیب‌دار به آن بالا می‌رسید که سنگ‌ها را خرد کند. سنگ دوقلو ماند و نخستین ساکنان این محدوده دورتادورش خانه ساختند.از مهر سال 1357 بود که به‌تدریج ساخت‌وساز در اطراف سنگ دوقلو و بالادست محله رونق گرفت و سنگ در میان خانه‌های اطراف پنهان شد.»

سنگ دیگری هم در گلابدره وجود داشت که اکنون فقط بخشی از آن باقی مانده و ظاهری عجیب به یکی از مساجد قدیمی محله داده است. گودرزی ادامه می‌دهد: «تخته سنگ دیگری در گلابدره وجود داشت که از سنگ دوقلو کوچک‌تر بود. وقتی قرار شد مسجد صاحب‌الزمان(عج) ساخته شود، اهالی محله شروع کردند به تراشیدن سنگ. اما بخشی از آن سنگ باقی ماند و در دل دیوار مسجد جا گرفت.»