این صدا میگوید که خط پایان سفرهای یک سال دیگر نزدیک است. در این پرده پایانی نمایش، داستانی تعریف میشود از یادآوری کارهای انجام شده و نشده.
در این داستان صدای زنگهای زمان آنقدر بلند است که دیگر نمیتوان صدایش را نشنید. در این روزها، چه بخواهی و چه نخواهی، باید با این باور همراه شوی که یک ورق دیگر از کتاب زندگی نوشته شده است.
این ماه خیلیها را وادار میکند که به ارزش زمان فکر کنند و به نتیجهای که در مسابقه با زمان داشتهاند و یا در تصویری واقعیتر در مسابقه با خود.
اسفند، ماه نگاه کردن به کارنامه ماهها و فصلهای گذشته است. فصلی که به لحاظ رسمی یک فصل مستقل است، اما در پشت پرده نمایش زمان، به شکل ترکیبی از تمامی فصلها وجود دارد.
در این ماه آینهای پدیدار میشود از سالی که پشت سر گذاشتهایم. اسفند موقعیتهایی مخصوص به خود دارد، اما تصویر اصلیاش بررسی تمامی موقعیتهاست. عجلهای که در آخرین ماه سال خیلیها را به زحمت میاندازد، زنگی است که از حالا برای فصل بعدی، که آغاز سال بعدی است، به صدا درآمده و پیغامی از آینده را به همراه میآورد.
پیغام میگوید: در روزهایی که برای فرصتهای از دست رفته سال گذشته افسوس میخوری، این را فراموش نکن که سال آینده هم به همان سرعتی میآید و میرود که سال گذشته آمد و رفت.
اسفند، نیمی گذشته است و نیمی آینده. حکایت این ماه، حکایت آموختن از عمر رفته است و رفتن به پیشواز فرصتهای جدید.
اسفند همیشه یادمان میاندازد که نگاهی دقیقتر به چوب خط عمرمان داشته باشیم.