همشهری آنلاین: آیت‌الله مظاهری درباره نقش برجسته امام سجّاد (ع) در احیای تشیع گفت: پس از واقعه جانگداز عاشورا حدود سی و چهار سال عهده‌دار امامت شیعیان بوند. در این مدّت، در اثر مجاهدت، تلاش و تدبیر آن امام بزرگوار، اهداف کلّی قیام عاشورا محقّق شد؛ از یک‌سو ریشه شجره خبیثه بنی‌امیّه خشکید و مسلمین نسبت به آن سلسلۀ شوم، انزجار قلبی پیدا کردند.

به گزارش خبرگزاری مهر متن سخنان آیت الله مظاهری درباره نقش برجسته امام سجّاد«ع» در احیای تشیع در پی می‌آید:

آن امام بزرگوار به خواست خداوند متعال و برای آنکه امامت باقی بماند، در روز عاشورا بیمار بودند و در آن زمان شهید نشدند. اما باید دانست که وجود ایشان ذخیره شد و در مدّت امامت، عامل بقاى اسلام و احیای تشیّع گردید. در واقع می‌توان گفت: قیام امام حسین«ع» درختى بود که در کربلا کاشته شد، امّا آبیارى و به‏ ثمر رساندن و نگاهدارى از آن به دست امام سجاد«ع» و حضرت زینب‏ کبرى«س» انجام گرفت. پس از آن هم حرارت و گرمی شهادت شهدای کربلا، با عزاداری شیعیان باقی ماند و تا قیامت، عامل زنده ماندن و طراوت تشیّع خواهد بود.

همچنین باید دانست که امام سجاد«ع» در مدت عمر و به خصوص در دوران امامت، پاسدار تشیّع بودند. مورّخین معتقدند که تدبیر و درایت امام سجاد، مدینه و بلکه تشیّع و شیعیان را از خطر نابودی به دست کسانى چون یزید و عبدالملک مروان نجات داد.

جهاد غیر مستقیم امام سجاد«ع»

از آنجا که آغاز دوران امامت امام سجاد«ع» با اختناق و سرکوب شدید شیعیان همراه بود، آن حضرت صلاح نبود که به طور مستقیم به مبارزه با بنی‌امیّه بپردازند. از این جهت به مبارزۀ غیر مستقیم روی آوردند که نتایج و آثار بسیار مفیدی داشت. در واقع، تدابیر امام«ع» در اسارت، گریه‏ هاى ایشان در مدینه و روضه خواندن مکرّر آن حضرت، به مثابۀ جهادى مفید و ثمر بخش بود که در تحریک غیر مستقیم مردم بر علیه بنی امیّه و رسوایی آنان تأثیر به سزایی داشت. مهم‌تر اینکه محبّت اهل بیت«ع» در دوران امامت آن امام بزرگوار و در اثر اقدامات و تدبیرهای ایشان، به قلوب مسلیمن بازگشت و مردم در اواخر دوران حیات آن حضرت، قدر ایشان را بهتر از قبل می‌شناختند و احترام عجیبی برای اهل بیت«ع» قائل می‌شدند. این، در حالی بود که بنی‌امیّه در آن دوران، از هیچ محبوبیّتی در بین مردم برخوردار نبودند و با سرکوب و کشتار شیعیان نیز روز به روز منفورتر از قبل می‌شدند تا اینکه سلسلۀ آنها منقرض شد و به کلی نابود شدند.

حرکت فرهنگی امام سجاد«ع»

اقدام مهمّ دیگری که از سوی امام سجاد«ع» و به عنوان کار فرهنگی صورت گرفت، عرضۀ صحیفۀ سجادیّه به بشریّت بود. ایشان در آن صحیفه که از سوی محقّقان، خواهر قرآن یا انجیل اهل بیت یا زبور آل محمد«ع» نام گرفته است، در ضمن دعا، معارف اسلام، سیاست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعیّات اسلام، حقانیّت شیعه، حقانیّت اهل بیت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت و بالاخره یک دوره معارف اسلامى را نه تنها به مسلمین، بلکه به بشریّت آموختند. این کتاب گران‌بها، پس از قرآن مجید و نهج البلاغه، بزرگترین گنجینۀ معارف اسلامی است که نظیر آن نیامده و نخواهد آمد.

در واقع می‌توان گفت: امام سجاد«ع» در دوران امامت خویش، با ریشه کن کردن بنی امیّه و با رسوخ دادن محبّت اهل بیت«ع» در قلوب مسلمین و با دفاع از حقانیّت تشیّع، زمینه ساز حرکت علمی و فرهنگی امام باقر(ع) و امام صادق«ع» شدند. به بیان دیگر، اقدامات مؤثر صادقین«ع» در تشکیل حوزۀ درسی و علمی و آموختن فقه آل محمّد«ص» به شاگردان فراوان و در پی آن، ترویج تشیّع، مرهون زحمات و زمینه‌سازی امام سجاد«ع» است.

تأثیر شگرف قیام عاشورا و اقدامات امام سجاد«ع» بر اوضاع شیعیان

حکومت بنی‌امیّه، تا پیش از قیام کربلا، از نظر ظاهر ریشه‌دار بود و در مدّت پنجاه سال تلاش معاویه، پایه‌های محکمی پیدا کرده بود. حمایت افراد شاخص سقیفۀ بنی‌ساعده از معاویه، از یک سو و سیاست‌بازی و نیرنگ خود او و اشخاصی نظیر عمروعاص که گرد او را گرفته بودند، از سوی دیگر، باعث شده بود حکومت بنی‌امیّه در بین مسلمین ریشه بدواند و پذیرفته شود.

همچنین مردم در آن دوران، در اثر تبلیغات شوم بنی‌امیّه، نسبت به حقانیّت شجرۀ طیّبۀ تشیّع، غافل بودند و جایگاه اهل‌بیت«ع» را به درستی نمی‌شناختند. در آن زمان، جایگاه والای اهل‌بیت «ع» و حتّی نام آنان می‌رفت که به فراموشی سپرده شود و به گواهی تاریخ، مردم در اثر تاریکی ظلم بنی‌امیّه و جهل خود، قادر به دیدن نور اهل‌بیت«ع» نبودند و از برکات وجود آن ذوات مقدّس محروم شده بودند. کار به جایی رسیده بود که راوی می‌گوید: یک عرب در خانۀ خدا از ابن‌عبّاس سؤالی پرسید. ابن‌عبّاس که در محضر امام حسن و امام حسین«ع» بود، خجالت کشید در حضور ایشان آن سؤال را پاسخ دهد. پس، رو کرد به امام دوم و پاسخ سؤال را از ایشان خواست. امّا آن عرب حاضر به شنیدن پاسخ ایشان نشد و از ابن‌عبّاس پاسخ خود را طلب کرد.

به هر حال، شیعیان در انزوای عجیبی بودند و حقّ اظهار عقیده نداشتند. امّا، قیام عاشورا، شهادت امام حسین«ع» و پس از آن اقدامات مؤثّر حضرت زین‌العابدین«ع» باعث شد مردم متوجّه نعمت عظیم اهل بیت«ع» شوند و به شجرۀ طیبۀ تشیّع که همان شجرۀ طیبۀ قرآن کریم است، روی آورند و از ثمرات و میوه‌های روح‌بخش آن بهره‌مند گردند: «مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ»[1]

به عبارت دیگر، محبّت اهل‌بیت«ع» در دوران امامت امام سجّاد«ع» همگانی شد و انتظار قرآن کریم از مردم که فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏»[2] تا حدّی جامۀ عمل پوشید. این آیۀ شریفه در آن دوران نورانی، ظهور و بروز عجیبی در بین مردم پیدا کرد. علاوه بر آن، درخت بنی‌امیّه که مصداق همان شجره‌ای است که قران کریم از آن به عنوان شجرۀ خبیثه نام می‌برد، نابود شد: «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»[3]

در واقع شجرۀ خبیثه‌ای که توانسته بود با اقدامات و تبلیغات سوء خود، مردم را از اهل‌بیت جدا کند و قلوب آنها را بمیراند، به واسطۀ انقلاب همین مردم، مزمحل و نابود شد. قیام امام حسین«ع» و شهادت مظلومانۀ ایشان، قلوب مردم را زنده و آنها را از خواب غفلت بیدار کرد و روحیّۀ مجاهدت، ایثار و شهادت‌طلبی را در شیعیان به وجود آورد و در واقع محرّکی شد تا آنان، در مدّت کوتاهی، حدود بیست انقلاب و قیام بر علیه بنی‌امیّه پدید آورند. قیام توّابین و قیام مختار ثقفی، دو انقلاب از بیست انقلابی بود که پس از عاشورا به وقوع پیوست و ضمن انتقام از ظالمان و قاتلان شهدای کربلا، بنی‌امیّه را نابود ساخت.

نمونه‌ای از محبّت مردم به اهل بیت«ع» در دوران امام سجاد«ع»

هشام بن عبدالملک یکی از مروانیان بود که در بخشی از دوران امامت امام سجاد«ع» به خلافت رسید. طبق نقل تاریخ، در سالی برای حج به مکه رفته بود و با اینکه خلیفه بود، کثرت جمعیت مانع استلام حجر توسط او شد. پس، در گوش‌ه‏اى براى او فرشى انداختند و نشست. در آن هنگام مشاهده کرد که امام سجاد«ع» وارد مطاف شدند و وقتى به حجرالاسود رسیدند، مردم کنار رفتند و آن حضرت مکرّر استلام حجر نمودند. هشام که با بی‌اعتنایی مردم مواجه شده بود، با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد. یکى از اطرافیان پرسید: این مرد کیست که مردم چنین به او احترام می‌گذارند؟! هشام خود را به نفهمیدن زد و گفت: نمی ‏دانم! فرزدق شاعر که از محبّین اهل بیت«ع» به شمار می‌رفت، آنجا بود و گفت: من او را می‌شناسم. سپس قصیدۀ مفصّلى در مدح اهل بیت«ع» و امام سجاد سرود و قرائت کرد. در بخشی از آن قصیده می‌گوید:

هذَا الَّذِى تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْأتَهُ‏

وَالْبَیتُ یعْرِفُهُ‏وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ‏

مَا قَالَ لَاقَطُّ الَّا فِى تَشَهُّدِهِ‏

لَوْلَا التَّشَهُّدُ کَانَتْ لَائُهُ نَعَمُ‏

یغْضِى حَیاءً وَبُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ‏

فَمَا یکَلَّمُ الَّاحِینَ یبْتَسِمُ‏

مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دِینٌ وَبُغْضُهُم‏

کُفْرٌ وَقُرْبُهُمْ مُنْجى وَمُعْتَصَمُ‏

مُقَدَّمٌ بَعْدَ ذِکْرَ اللّهِ ذِکْرُهُمْ‏

فِى کُلِ‏فَرْضِ وَمَخْتُومٌ بِهِ الْکَلِمُ‏

هشام از شنیدن این قصیده، به شدت عصبانی شد و بعد به تلافی آن، دستور داد فرزدق را در راه مکه و مدینه به زندان بیندازند و سرانجام او را به شهادت رسانیدند.[4]

عبدالرحمن جامی، شاعر معروف که سنّی مذهب بوده، قصیدۀ فرزدق را به نظم فارسی در آورده است. در بخشی از شعر مفصّل جامی چنین آمده است:

آن کس است این که مکه بطحاء

زمزم و بو قبیس و خیف و منی

هر یک آمد به قدر او عارف

بر علوّ مقام او واقف

قرة العین سید الشهداست

زهره شاخ دوحه زهراست

حب ایشان دلیل صدق و وفاق

بغض ایشان نشان کیفر و نفاق

قربشان پایه علو و جلال

بعدشان مایه عتو و ظلال

ذکرشان سابق است در افواه

بر همه خلق بعد ذکر الله

سر هر نامه را رواج افزای

نامشان هست بعد نام خدای

ختم هر نظم و نثر را الحق

باشد از یمن نامشان رونق

همچنین جامی نقل می‌کند که پس از مرگ فرزدق، در خواب از او پرسیدند: خداوند با تو چه کرد؟ پاسخ داد: خداوند مرا به واسطۀ همان قصیده که در مدح علی بن الحسین سرودم، آمرزید. سپس، جامی اضافه می‌کند: اگر خداوند همۀ مردم را به خاطر این قصیده بیامرزد، عجیب نیست. در اثنای شعر خود هم با ذکر زندانی شدن فرزدق توسط هشام، خطاب به هشام گفته است:

اگرش چشم راست بین بودى راست کردار و راست‏دین بودى‏

دست بیداد و ظلم نگشادى جاى آن حبس، خلعتش دادى

تأثیر محبّت اهل بیت«ع» در رستگاری آدمیان

قرآن شریف به پیامبر اکرم«ص» می‌فرماید: بگو من اجر رسالت نمی‌خواهم؛ اجر زحمات من با خداست، ولی یک چیز می‌خواهم و آن، مودّت دربارۀ نزدیکان من است: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[5] در آیۀ‌ دیگری می‌فرماید: این مزد رسالت هم به‌خودتان بر می‌گردد: «قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»[6]

یعنی نتیجۀ این دوستی و مودّتی که دارید، به خود شما برمی‌گردد و سپس در آیۀ دیگری تبیین می‌فرماید که چگونه برگشت پاداش رسالت به خود شماست: «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبیلاً»[7] یعنی اگر کسی بخواهد به خدا برسد، اگر کسی بخواهد سعادت دنیـا و آخـرت را پیدا کند، بایـد این درجـات را از راه مـودّت اهل‌بیت«ع» به دست آورد.

بنی‌امیّه، با گرفتن محبّت و مودّت اهل بیت«ع» از مردم، آنها را بدبخت و شقاوتمند کردند و تا آنجا پیش بردند که امام معصوم خود را مظلومانه به شهادت رساندند. در واقع، زندگی بدون اهل بیت«ع» و عاری از محبّت و مودّت ایشان، شیطان انسی و شیطان جنّی را بر سر انسان مسلّط می‌کند و به جای حسن عاقبت، او را به عاقبت سوء دچار می‌سازد.

امام سجاد«ع» توانستند با احیای محبّت اهل بیت«ع» در قلوب مسلمین، آنها را از گمراهی نجات بخشیده، به راه حق هدایت کنند. البته برخی از مردم، خود لیاقت هدایت نداشتند و همچنان به سوی گمراهی شتافتند؛ امّا ما باید افتخار کنیم که ایرانی‌ها همیشه با نبوغ خاص خود، درّ تشیّع را در دریای متلاطم روزگار یافته‌اند و تحت تأثیر نفوذ عاطفی ائمۀ طاهرین«ع» در تاریخ سربلند شده‌اند. چراکه طبق گواهی تاریخ، ایرانی‌ها در نابودی و انقراض بنی امیّه و بنی عبّاس نقش ویژه و تأثیر گذار داشته‌اند. همچنین از قرآن کریم استفاده می‌شود که بالأخره همین ایرانی‌ها به رهبری حضرت ولیّ عصر«ارواحنافداه» ظلم جهانی را نابود می‌کنند و پرچم اسلام را روی کرۀ زمین برافراشته می‌سازند.[8]

تحلیل تاریخی، سیاسیِ انقراض سلسلۀ بنی امیّه

همان‌طور که بیان شد، معاویه در طول حدود پنجاه سال، سلطنت مستحکمی برای خود و نسل آیندۀ بنی امیّه پایه ریزی کرد. امّا باید توجّه داشت که همین حکومت بنی‌امیّه با پایه‌های محکمی که برای خود ایجاد کرده بود؛ بعد از قیام حضرت سید‌الشّهداء«ع» در مدّت کوتاهی در هم کوبیده شد.

تحلیل سیاسی این واقعیّت چنین است که قیام امام حسین«ع» و شهادت ایشان و نیز مجاهدت و تدبیر سیاسی و روشن‌گری امام سجّاد«ع» باعث شد بنی‌امیّه پس از عاشورا، قدرت سیاسی و موقعیّت اجتماعی خود را از دست بدهد.

افزون بر این، با سپری شدن حدود دو سال از واقعۀ عاشورا و با مرگ یزید و نیز با کاره‌گیری فرزند یزید از حکومت، اساس حکومت بنی‌امیّه برچیده شد، امّا چون سران بنی‌امیّه علیرغم آشفتگی اوضاع، هنوز دوست‌دار قدرت بودند، به سرعت مروان را به حکومت رساندند و حکومت بنی‌امیّه را از حیث ظاهری حفظ کردند؛ حکومتی که از ریشه و پایۀ سابق برخوردار نبود و به قول قرآن کریم از روی زمین کنده شده بود و ریشه و قرار نداشت: «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»[9]

در حقیقت، حکومت بنی امیّه حدود دو سال پس از عاشورا، نابود شد و از آن به بعد، مروانیان حکومت کردند و اینکه بعضی اوقات گفته می‌شود: بنی امیّه بعد از عاشورا هفتاد سال حکومت کردند، باعث تعجب است. حکومت مروانیان هم، ظاهری، بی‌قدرت و بی‌ریشه بود و چندین سال ادامه پیدا کرد، امّا با زور و قلدری و قتل و جنایت، توسّط افرادی نظیر حجاج‌بن‌یوسف به حیات خود ادامه داد، وگرنه آنها هیچ‌گونه محبوبیّتی بین مردم نداشتند و جنایات آنان نیز برخاسته از موضع ضعف، ذلّت و زبونی در برابر بیداری شیعیان و ناشی از اضطراب و دستپاچگی بود. در واقع، حکومت آنها، یکی از شاخه‌های شجرۀ خبیثۀ بنی‌امیّه بود و آن هم پس از چندی به طور کلّی، با ذلّت و خواری مضمحل شد.

سرانجام یزید

یزید که وارث سلطنت معاویه و عامل اصلی شهادت شهدای کربلا بود، حدود دو سال با بحران‌های عجیبی روبرو شد تا اینکه با خفّت و خواری مرد. اقدامات زشت و ننگ‌آور او هم در مدّت کوتاه پس از قیام عاشورا تا مرگ او، حاکی از حرکت مردم و شورش همگانی بر ضدّ او و نفرت عمومی نسبت به او بود. مثلاً او در یک تهاجم، مدینه را قتل عام کرد یا خانۀ خدا را به آتش کشید. این اقدامات، ناشی از ذلّت و ضعف او در برابر مردم بود. در خصوص نحوۀ مرگ او هم نقل می‌کنند: روزی به شکار رفته بود و اسب او رم کرد و در حالی که یک پای او در رکاب اسب مانده بود، اسب به سرعت حرکت می‌کرد و او را در بیابان بر روی زمین می‌کوبید تا قطعه قطعه شد و فقط ساق پای او در رکاب اسب باقی ماند.

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند

کناره‌گیری فرزند یزید از خلافت

پس از یزید، فرزند او که معاویه نام داشت را به خلافت رساندند. او که از تربیت یک معلّم خوب برخودار بود، می‌دانست که نه می‌تواند حکومت کند و نه باید حکومت کند. از این‌رو در یک جلسۀ عمومی بر فراز منبر رفت و گفت: من راغب به خلافت نیستم و این خلافت و حکومت، متعلّق به اهل بیت رسول خدا است. جدّ من معاویه با على بن ابیطالب(ع) جنگید و حق با على بود. پدرم یزید هم با حسین بن على جنگید و حق با حسین بود. سپس از پدر و جد خود اعلام بیزاری کرد و گفت: من لیاقت خلافت ندارم و براى اینکه گناهان جدّ و پدرم را مرتکب نشوم، از خلافت کناره گیرى می کنم.

مادرش برخاست و گفت: ای کاش خون بسته‌ای مانده بودی و به دنیا نمی‌آمدی! او نیز پاسخ داد: ای کاش به دنیا نیامده بودم تا در قیامت و در تاریخ، مرا به ننگ پسر یزید نخوانند.[10]

او با این حرکت خود، علاوه بر ممانعت از ادامۀ حکومت در آل ابوسفیان و بنی امیّه، مردم را به سوی امام سجاد«ع» سوق داد. یعنی تزلزل پایه‌های حکومت پنجاه سالۀ معاویه در درون درباری که او ساخته بود و از زبان جانشین او آشکار شد.

عاقبت مروانیان

طبق نقل تاریخ، آخرین خلیفه از آل مروان، شخصی بود که به او مروان حمار لقب داده بودند. مروان حمار، پس از قیام گروهی از ایرانیان فرار کرد، ولی در هیچ شهری او را راه ندادند. سرانجام در اثر فشار ادرار به خرابه‌ای رفت و هنگامی که مشغول ادرار کردن بود، دستگیر شد و حکومت آنها منقرض شد. آنجا بود که عربى گفت: «ذهبت الدولة بالبولة‏».

در برخی کتب تاریخی نوشته‌اند که مروان را نزد فرماندۀ لشکر بردند و به خاطر جسارتی که کرد، زبان او را بریدند و گربه‏‌ای زبان را برداشت و خورد. شخصی که نظاره‌گر ماجرا بود، گفت: «لا اله الا الله». حاضرین تعجب کردند و علّت آن را جویا شدند. آن شخص گفت: از عبرت روزگار در عجبم. یادم آمد که همین مروان‏ حمار روى تخت نشسته بود و دستور داد زبان کسی را ببرند؛ زبان را بریدند و گربه‏ آن زبان را خورد. طولی نکشید که دیدم زبان مروان حمار هم به همان صورت بریده و خوراک گربه شد.[11]

نتیجه‌گیری اخلاقی از حکایت مروان

مروان حمار، تجسّم عمل خود را دید. از قرآن کریم استفاده می‌شود که عمل انسان، دست و پا پیچ او خوهد شد. به بیان دیگر، انسان، صرف‌نظر از آخرت، در همین دنیا تجسّم عمل خود را خواهد دید.[12]

از مکافات عمل غافل نشو گندم از گندم بروید جو ز جو

بنابراین تقاضا دارم تهمت به دیگران نزنید، غیبت نکنید، به تحقیر دیگران نپردازید و مواظب باشید اهانت و توهین در رفتار و گفتار شما نباشد، عیب جویی از دیگران، در مجالس و در زندگی شما نباشد و از ظلم به دیگران و اذیّت و آزار مردم خودداری کنید؛ زیرا هر رفتاری از شما سر بزند، همان رفتار به سر شما خواهد آمد. اگر غیبت کنید یا تهمت بزنید، خود دچار غیبت و تهمت می‌شوید. اگر در کمک به دیگران کوتاهی کنید، در وقت نیاز، کسی به فریاد شما نمی‌رسد. چنان‌که اگر به خلق خدا خدمت کنید، دیگران از خودتان یا از اولادتان دستگیری خواهند کرد.

--------------------
پی‌نوشت‌ها:

1. ابراهیم / 24

2. شوری / 23

3. ابراهیم / 26

4. المناقب، ج4، ص169

5. شوری / 23

6. سبأ / 47

7. فرقان / 57

8. ر.ک. مظهرحق، از تألیفات معظّم‌له صص 63-60

9. ابراهیم / 26

10. بحار الأنوار، ج‏46، ص 118 و با اندکی اختلاف در جواهر العقدین، ج ‏3، ص 396 و ینابیع الموده، ج 3، ص 36، از منابع اهل سنّت

11. الکامل فی التاریخ، ج ‏5، ص 426و427؛ با اندکی اختلاف

12. نحل/ 97، نحل/ 112، اعراف/ 96، رعد/ 31

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها