تاریخ انتشار: ۵ خرداد ۱۳۸۶ - ۱۶:۱۵

عباس رضایی: صبح زود دست مادر را گرفت و به سوی جلسه امتحان رفتند.

جلوی مدرسه با مادر خداحافظی کرد و رفت داخل اما مادر خیلی نگران بود و جلوی در مدرسه مثل خیلی از مادرها ایستاد تا امتحان تمام شود.

بعد از یک ساعت، پسر بچه با قیافه‌ای درهم و ناراحت بیرون آمد. مادر نگران شد و با خود گفت: وای، پسرم امتحانش را خراب کرد.

با پاهایی لرزان جلو آمد و پرسید: چه کار کردی؟

پسر گفت: چیزی نشده، بیا بریم مامان.

مادر با حالتی عصبانی پرسید: چه طور چیزی نشده؟

پسر به آرامی‌پاسخ داد: مامان عیبی نداره، ناراحت نشو، خوردم زمین، پایم کمی‌درد گرفت.
اما مادر که نگران امتحان بود گفت: امتحان چی شد؟

پسر گفت: 20 می‌گیرم مامان.