فرشته اسماعیل‌بگى: داستان‌ها همیشه یک جایی شروع می‌شوند و یک‌جایی تمام. یک جاهایی به ماجرا و دردسر می‌افتند و یک جاهایی گره‌‌های بزرگشان باز می‌شود.

ما وقتی کتابی را به دست می‌گیریم از همان اول در مورد چه‌طور تمام شدن قصه‌ها حدس‌هایی می‌زنیم. به نقطه‌ای که دوست داریم داستان برسد فکر می‌کنیم و مشتاقانه صفحه‌ها را ورق می‌زنیم و می‌بینیم آخرو  عاقبت داستان با آن چیزی که فکرش را می‌کردیم چه‌قدر فرق دارد.

کتاب‌های «شن‌های زمان» و «معبد نگهبانان» از مجموعه‌ی شاهزاده‌ی ایرانی دو کتابند که بیست پایان متفاوت دارند. پشت این دو کتاب هم نوشته: این‌بار نوبت توست و سرنوشت سرزمینت در دستان توست. این‌دفعه به جای این که نویسنده‌ی کتاب داستان را از جایی شروع کند و جایی به پایان برساند از خواننده‌های کتابش کمک گرفته تا داستان را با حدس‌هایی که می‌زنند به پایان
 برسانند.

شن‌های زمان داستان شاهزاده «دستان» است که خنجر شگفت‌انگیزی دارد. خنجری که به صاحبش کمک می‌کند تا در زمان سفر کند و به گذشته برود. اما همیشه بخت با شاهزاده دستان یار نیست و او به جنایتی متهم می‌شود که باید برای این‌که بی‌گناهی‌اش ثابت شود با سپاه پارس وارد جنگ شود. از این جا به بعدش نوبت توست؛ تو باید داستان را پیش ببری.

معبد نگهبانان داستان تهمینه است و شاهزاده دستان. سپاه پارس آرام آرام به الموت نزدیک می‌شوند و می‌خواهند خنجر شگفت‌انگیز را به دست بیاورند. تهمینه هم مجبور می‌شود با شاهزاده دستان قدم به راه خطرناکی بگذارد. راهی که در آن اتفاق‌های هولناکی پیش رویشان می‌گذارد.

این دو کتاب را که کارلا جابلونسکی نوشته، حسین شهرابی به فارسی برگردانده و انتشارات افق (66413367) آن‌ را منتشر کرده است.

 

«بی‌آن‌که کلمه‌ای دیگر بر زبان آورند، سر ِ اسب‌هایشان را برمی‌گردانند و در افق ناپدید می‌شوند. مارها هم غیبشان می‌زند. چه کسانی بودند؟ هیچ نمی‌دانی. چگونه تو را پیدا کردند؟ هرگز نخواهی فهمید. زهر افعی به زودی تمام بدنت را آلوده می‌کند. و این یعنی...»

(بخشی از داستان)

 

منبع: همشهری آنلاین