گروه بین‌الملل: هفته گذشته، انتخابات آمریکا با پیروزی مجدد باراک اوباما و ادامه کار او برای چهار سال دیگر، به پایان رسید.

درحالی‌که جهان هنوز مشغول تحلیل نتایج و پیش‌بینی سیاست‌های آمریکا در دولت دوم اوباماست، این هفته باید منتظر تغییر و جابه‌جایی در قطب دیگر قدرت جهان یعنی چین باشد. کنگره حزب کمونیست آغاز شده و این هفته نام رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر جدید را اعلام می‌کند که براساس رسم معمول این کشور هر ده سال یک‌بار به همین شیوه انتخاب شده و تغییر می‌کنند.

اما در میانه این تحولات سیاسی، مشکلات داخلی و سیاست خارجی آمریکا و چین زیر ذره‌بین قرار گرفته‌است. در سال‌های اخیر درباره افول آمریکا حرف‌های زیادی گفته شده‌است. ترجیع‌بند این حرف‌ها این است که با افول آمریکا چین جایش را می‌گیرد. اما درحالی‌که آمریکا واقعا با مشکلاتی روبه‌روست که باید هر چه زودتر مورد توجه قرار گیرد و حل شود، اگر چین بیشتر از این رشد کند، قبل از آنکه به فکر گرفتن جای آمریکا در عرصه جهانی باشد، باید در داخل خودش به مرتب کردن اوضاع بپردازد.

آنها که می‌گویند آمریکا در مسیر افول قرار گرفته از نظر اقتصادی استدلال‌هایی دارند. اگرچه آمریکا همچنان از نظر صنعت و نوآوری فعال و پیشتاز است اما آمار و ارقام ناامیدکننده‌ای هم وجود دارد. آنچه موقعیت آمریکا در جایگاه رهبری جهان را تهدید می‌کند مشکلات سیاسی داخلی این کشور است که به شکل بی‌سابقه‌ای وخیم است و این کشور را دچار تفرقه زیادی کرده‌است. کشوری که مردمش از دیرباز به سودمندی خود می‌بالیدند اکنون با وضعیتی روبه‌رو هستند که در آن فقط مشغول تئوری پردازی و تشریح و توجیه ایدئولوژی هستند و از افکار جدید، فقط حرف می‌زنند.

در این شرایط دیگر از ایده‌های عملی که از تعامل سازنده با مخالفان سیاسی به‌دست می‌آمد هم خبری نیست. دیگر مانند گذشته از سازش و تعامل در سیاست داخلی خبری نیست و این مسئله چالش جدیدی در تعامل آمریکا با دیگران ایجاد کرده‌است. بحث درباره سیاست خارجی در آمریکا اکنون به رقابت بر سر این تبدیل شده‌است که چه‌کسی سختگیرتر و افراطی‌تر است، نه اینکه چه‌کسی عاقل‌تر است.

هنر آمریکایی تعامل دیپلماتیک یعنی توانایی حرف زدن با طرف‌های مختلف در عین حفظ نظرات خود، جایش را به فریاد زدن، اتهام زدن، خودپسندی و خودنمایی و جرم تراشیدن برای دیگران داده‌است. کشورهایی که تا پیش از این، این شیوه تعامل آمریکایی را تحسین می‌کردند و همچون الگویی به آن نگاه می‌کردند، اکنون از سیاست جدید آمریکا وحشت دارند به‌ویژه اگر قرار باشد برای توجیه سختگیری‌ها و افراط‌ها، به قانون اساسی آمریکا متوسل شوند.

اما قبل از آنکه آمریکا رهبری جهان را به چین تحویل بدهد، بهتر است که به اختلافات و نواقص سیاسی داخلی خود چین هم نگاهی کنیم. در شرایطی که مسئولیت‌های جهانی چین هر روز بیشتر می‌شود، نگاه دقیق به این مسائل داخلی چین مهم است. مشکلات چین در مقابل مشکلات آمریکا چندان هم کم نیست.

در سال‌های اخیر چین با چند کشور همسایه خود در جنوب شرق آسیا بر سر مناقشات دریایی و ارضی، دچار اختلافات قرن نوزدهمی شده‌است. چین هم مانند آمریکا نمی‌خواهد کتاب تاریخ اختلافات ارضی و غیرارضی‌اش را با جهان ببندد. این اختلافات به‌صورت سیستماتیک رابطه با اهمیت این کشور را در منطقه و جهان دچار مشکلات جدی می‌کند. ادعای چین درباره دریای چین جنوبی و 9جزیره‌ مهم آن، بازتاب میراث امپراتوری چیانگ کای شک است. چین می‌گوید که این آب‌ها هزار سال است که آب چین است.

چین که فرهنگ و دستاوردهایش مایه غبطه دنیاست، اکنون وارد جنگ لفظی با بسیاری از کشورهای همسایه‌اش شده‌ که در مواردی فقط به جنگ لفظی محدود نمانده و برای دفاع از ادعایش به مناطقی کشتی هم فرستاده‌است. این مناقشه‌ای است که اگر از راه مذاکرات بین‌المللی پیش می‌رفت، بهتر قابل حل بود. اکنون چین به‌خاطر این مناقشه با همه همسایگان جنوبی‌اش درگیر است.
در چنین شرایطی معمولا ملاحظات مختلفی، سیاست‌های خاص کشورها را مشخص می‌کند.

اما درباره چین فقط ملاحظات داخلی و بیم از ضعیف به‌نظر نرسیدن از سوی افکار عمومی و گروه‌های مختلف داخل چین است که این کشور را به موضعگیری چنین سخت درباره دریای جنوب چین وامی‌دارد. چون همیشه در داخل چین همه از رهبران چین انتظار داشته‌اند که قدرتمند باشند، اکنون آنها بیم آن را دارند که اندکی از این انتظار کم شود. در میان 500میلیون کاربر اینترنت در داخل چین، احساسات ملی‌گرایان هر روز شدت و قوت بیشتری می‌گیرد. همه انتظار دارند که مقامات مسئول از منافع چین دفاع کنند. دولت چین به چنین انتظاراتی بسیار حساس است. اگر یک بلاگر چینی از دولت به‌خاطر سرکوب جنبش فالون‌گنگ انتقاد کند یا از مخالفان تبتی حمایت کند، پلیس اینترنتی در چین به سرعت وارد صحنه جرم می‌شود. اما اگر بلاگری از کاهش تولید مواد خام در کارخانه‌های چین انتقاد کند، دولت ضمن تشکر از این تذکر، به سرعت سعی می‌کند این وضعیت مورد رسیدگی قرار گیرد.

فشارهای داخلی، چین را در مسائل دیگر هم تحت فشار گذاشته‌است. بسیاری از ناظران بین‌المللی ممکن است چین را به‌خاطر رفتارش در دریای جنوب چین ببخشند زیرا بسیاری از کشورهای بزرگ و کوچک با همسایگان خود اختلافات مرزی و ارضی دارند؛ اما مردم داخل کشور چین نسبت به وجهه جهانی کشورشان بسیار حساس هستند و انتظار دارند که دولت دربرابر هیچ همسایه کوچکی کوتاه نیاید.

دغدغه دولت و حاکمان چین نسبت به افکار عمومی داخل خود چنان زیاد است که مانع می‌شود هزینه کارها و سیاست‌های بین‌المللی‌شان را ببینند. وقتی چین در هر شرایطی از کره‌شمالی حمایت می‌کند، درواقع مهم‌ترین همسایه خود یعنی کره‌جنوبی را از خود می‌رنجاند. ریشه این سیاست‌های چین ناکامی رهبری این کشور در شکل‌دادن به سیاست داخلی است. بسیاری از چینی‌ها هنوز کره‌شمالی را شریک و هم‌پیمان خوبی برای خود می‌دانند. نگاه چین به کره‌شمالی با نگاه جهان به این کشور کاملا متفاوت است. فهرست سیاست‌هایی مشابه این در کارنامه دولت چین فهرستی طولانی است. البته هیچ کدام از این موارد به‌معنای کوچک شمردن وضعیت وخیم تفرقه و قطب‌بندی سیاسی در جامعه آمریکا نیست. در هر دو کشور آمریکا و چین، فشار داخلی باعث افراط در سیاست خارجی شده‌است.

کریستوفر هیل
استراتفور

منبع: همشهری آنلاین