مریم هاشم‌پور: در قطار مترو بودم، ناگهان

تیره شد در پیش چشمانم جهان

یک نفر با مشت زد بر شانه‌ام

دیگری هل داد من را هم‌زمان

میله را محکم گرفتم گفتم: «آخ!

واقعاً زشت است خانم کارتان»

دست من لرزید و افتادم... چکید

روی مغزم خنده‌های دیگران

دست‌هایم زخم شد... پایم کبود

جایتان بسیار خالی دوستان!

شخصاً از مترو تشکر می‌کنم

چون که یک ماشین خریدم بعد از آن!

منبع: همشهری آنلاین