امروز از کوچه شاه غلامان که در اصطلاح عمومی «شاه غلامون» خوانده می‌شود؛ تنها حدود۳۰۰ خانه با قدمت بالای ۱۵۰سال باقی مانده است؛ نام این کوچه یادگاری از دوران ناصرالدین‌شاه قاجار است.

همشهری آنلاین-سودابه رنجبر:  کوچه شاه غلامان یکی از کوچه‌های طویل در شهرری بود که در سال‌های گذشته تغییرات زیادی داشته است و با اجرای طرح توسعه حرم حضرت عبدالعظیم(ع) بافت این کوچه قدیمی از بین رفته است. اما یاد و خاطره انسان‌های بزرگی که در این کوچه زندگی کرده‌اند در گوشه گوشه این شهر شنیده می‌شود و آوازه‌شان هنوز نقل محفل‌های ادبی و ورزشی این دیار است. نام محمدرضا عطارنژاد و برادرانش در تمام عطاری‌های شهرری و چه بسا کشورمان معروف است، همچنین «مرشد علی» و «مرشد نعمت‌ کاوه» که زورخانه‌های قدیم ری را مدیریت می‌کردند و ده‌ها انسان نام‌آشنا که برخاسته از این کوچه بودند دلیلی بر ماندگاری نام این کوچه است.

شاید خیلی از اهالی جدید محله استخر و سرتخت ندانند که کوچه شاه غلامون دقیقاً کجاست. اما به حتم اهالی نفرآباد موقعیت آن را به خوبی می‌شناسند. اکنون نام این کوچه بر هیچ جای کوچه و خیابان درج نشده و فقط حسینیه شاه غلامان است که این نام را به‌صورت مکتوب حفظ کرده است. سررشته خاطرات بسیاری از اهالی قدیمی ری به کوچه شاه غلامون گره خورده است. به همین دلیل بهتر دیدیم خوانندگان را با موقعیت مکانی گذشته این کوچه و شرایط امروزی آن بیشتر آشنا کنیم. این کوچه از انتهای میدان کوچک، از در شمالی حرم (شماره ۹) شروع می‌شد و حدود ۷ کوچه کوچک‌تر را در دل خود جای داده بود تا به ابتدای محله سه‌دختران می‌رسد.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

کوچه مرشد کاوه

از کوچه شاه غلامان قسمتی به نام کوچه کاوه دست نخورده‌تر باقی مانده است. یکی از پلاک‌های کوچه کاوه، به منزل مرشد علی کاوه تعلق دارد. خانه‌ای بزرگ به مساحت هزار مترمربع که ۲ در دارد، یکی از درها در انتهای یک کوچه باریک بن‌بست است که بیشتر محل رفت و آمد خانم‌های این خانه بوده است. حجت‌الله کلاهدوز از ساکنان کوچه شاه غلامون می‌گوید: «ما خیلی بچه بودیم. شاید هم از بزرگ‌ترها شنیدیم که به دلیل بزرگی خانه مرشد کاوه و مردم‌داری‌اش، خانه او مکان برگزاری مراسم ازدواج جوان‌های محل بوده است. ورودی خانم‌ها و آقایان در مراسم جشن‌ها از هم جدا بود.» او می‌گوید: «زورخانه مرشد علی در ورودی کوچه شاه غلامان بود و زورخانه برادرش مرشد نعمت در کوچه زنگنه قرار داشت. آنها آداب زورخانه و پهلوانی را رعایت می‌کردند و مورد احترام اهالی بودند.»

شاه غلامان در دربار قاجار


امروز تنها ابتدا و انتهای کوچه «شاه غلامون» به شکل قدیم باقی مانده و بخش میانی کوچه از بافت مسکونی خارج شده و به پارکینگ دارالشفای حرم حضرت عبدالعظیم(ع) اختصاص یافته است. اما هنوز نام این کوچه در اذهان مردم باقی است و با همین نام به یکدیگر نشانی این محل را می‌دهند؛ حتی محلی‌ها به این قسمت از پارکینگ، پارکینگ شاه غلامون می‌گویند. «علی‌اکبر کاوه» از جمله کسانی است که اجداد او حدود ۵۰۰ سال در این کوچه زندگی کرده‌اند و به دلیل عرقی که به این کوچه دارد هنوز خانه پدری را ترک نکرده است.

او می‌گوید: «نامگذاری کوچه به دلیل سکونت یکی از وزرای دوران قاجار در این کوچه بوده است. این شخص مسئولیت تمام غلامان دربار را برعهده داشت. در دوران قاجار، شهرری به دلیل وجود آب و هوای مناسب، محل ییلاق دربار بوده است و حتی بسیاری از نزدیکان دربار به‌صورت ثابت در شهرری مستقر می‌شدند و از همین‌جا امور مملکتی را اداره می‌کردند. کوچه شاه غلامون خود از چندین کوچه دیگر به نام‌های درخت توتی، سقاخانه، فراش‌باشی، آقا، صالحی، شیخ‌ها، باغ و کوچه کاوه تشکیل شده بود که این نام‌ها برمبنای بزرگانی که در این کوچه‌ها زندگی می‌کردند انتخاب شده بود.»  

کوچه درخت توتی


هنوز چند قدمی از میدان کوچک فاصله نگرفته‌ایم که درخت توت با تنه‌ای مجروح در برابر دیدگان‌مان ظاهر می‌شود. بالای تنه درخت توت که حالا نشانه‌های کهن سالی خود را به رخ پیرمردهای این کوچه می‌کشد میخ‌کاری شده است، حتی هنوز جای ساتور آن‌چنان برتنه آن نقش بسته که طی این سال‌ها هنوز گودی آن پر نشده است. درخت توت سال‌ها محل آویختن لاشه شترهایی بوده است که پای همین درخت ذبح می‌شدند.

علی قربانی در کنار درخت توت مغازه «روی ‌فروشی» دارد. او شاهدی بر این ماجرا و قصابی شتر بوده است، می‌گوید: «لاشه هر شتر حدود یک هفته به درخت آویزان بود تا به فروش برسد و جالب اینکه در این مدت گوشت شتر فاسد نمی‌شد.» او همان‌طور که میخ‌های روی درخت توت را نشانمان می‌دهد می‌گوید: «اینجا محل رفت و آمد شترها بود. میدان کوچک محل خالی کردن بار شتر بود و هرگاه شتری پایش می‌شکست به‌طوری‌که امیدی به خوب شدنش نبود ذبح می‌شد و گوشتش به این درخت آویزان می‌شد.»

علی قربانی در جوانی حصیربافی می‌کرده و آن‌گونه که خودش می‌گوید این شغل یکی از هنرها و کاسبی‌های پر رونق آن روزگار بوده است. قربانی می‌گوید: «در قدیم همه مردم توان استفاده از قالی را نداشتند. کسانی که دستشان به دهانشان می‌رسید فرش زیر پای خود پهن می‌کردند و بقیه از حصیر استفاده می‌کردند. مغازه ما هم حصیربافی و حصیرفروشی بود. شغلی که امروز صنایع‌دستی محسوب می‌شود.»

کوچه آقا

از کوچه سقاخانه و کوچه فراش‌باشی (فردی در کوچه فراش‌باشی زندگی می‌کرده که فراش دربار بوده است) که بگذریم به کوچه «آقا» می‌رسیم یک طرف کوچه «حمام آقا» بوده که روزها خانم‌ها از آن استفاده می‌کردند و با تاریک شدن هوا حمام مردانه می‌شده. «حمام آقا» گود بوده است و داخل آن ستون‌های سنگی قرار داشت. در حال حاضر حمام آقا دارالرحمه زیر زمین حرم حضرت عبدالعظیم(ع) است. در طرف دیگر کوچه آقا «قبرستان آقا» قرار داشت که تنها در گذشتگان کوچه شاه غلامان در آن دفن می‌شدند. کوچه صالحی نیز محل زندگی یکی از خادمان سید الکریم(ع) بوده که به نام او معروف شده است. بعد از آن کوچه شیخ‌ها بوده که اکنون هیچ آثاری از آن باقی نمانده و به پارکینگ تبدیل شده است. در کوچه شیخ‌ها انسان‌های مؤمن مثل عطارنژادها، خانواده عظیمی، پورامینی و معماری‌ها زندگی می‌کردند.

عطارنژاد از نواده‌های عطار نیشابوری

 بیش از ۳۰۰ سال است که نام عطارنژادها بر سر در یکی از عطاری‌های بازار قدیم حرم نقش بسته است. زمانی که «حاج ملاعلی‌جان عطارنژاد» در همین مغازه طبابت می‌کرد کمتر کسی از علم پزشکی جدید آگاهی و یا حتی به آن اعتماد داشت. باغچه «علی جان» در ضلع شرقی حرم به واسطه زمین‌های شخصی به نام وی معروف بود تا اینکه صحن مصلای حرم ساخته و زمین‌ها به مصلای حرم هدیه شد. قبر ملاعلی جان و همسرش در بارگاه امامزاده طاهر(ع) واقع است. امیرمحمدعطارنژاد، پسرمحمدرضا عطارنژاد معروف، در عطاری اجدادش مشغول طبابت با گیاهان دارویی است.

او نیز از کسانی است که در کوچه شاه غلامان پرورش یافته و منزل اجدادش را خوب به خاطر دارد می‌گوید: «پدربزرگم کربلایی محمدحسن، پسر ملاعلی جان بود و پدرم محمدرضا که عطار بودند البته نسل ملاعلی با ۱۵ واسطه به شیخ عطار نیشابوری می‌رسد. پدرم گذشته از مهارتی که در طب سنتی داشت شعر هم می‌گفت.»امیرمحمد عطارنژاد می‌گوید: «محمدرضا عطارنژاد در دوره پهلوی اول از اعضای انجمن شاعران ایران بود. زمانی‌که «ناصح» وزیر آموزش و پرورش وقت، عضو انجمن بود همیشه از پدرم می‌خواست ۲ تا از اشعار خودش را در انجمن قرائت کند درحالی‌ که سایر شعرا فقط حق داشتند یک شعر بخوانند.»

او می‌گوید: «سبک شعری محمدرضا عطارنژاد، سبک صائب تبریزی (هندی) بود. سرودن به این سبک بسیار سخت است چراکه مصرع دوم پاسخ مصرع اول است، پدرم عارف بود و تمام شعرهای او در مدح خدای باری تعالی بوده است. کتاب شعر او در زمان حیاتشان به دلیل اخلاق خاصی که داشت به چاپ نرسید اما بعد از در گذشت او، کتابشان به نام «گوهرمعرفت» انتشار یافت. کتاب طب پدرم هم در ابتدا به نام «نسخه عطار» به‌صورت دست‌نویس بود که بعدها به نام «ارمغان تندرستی» تغییر نام داد، امیدوارم که بتوانم کتاب پدرم را در فرصت مناسب به چاپ برسانم.»

هیئت کودکان شاه غلامان


هیئت مسلم‌بن عقیل(ع) در حسینیه شاه‌غلامان است. این هیئت توسط کودکان کوچه شاه غلامان در سال ۱۳۳۰ شکل گرفت. از این‌رو به نام هیئت کودکان شاه غلامان معروف شد. تا مدت‌ها چون اداره‌کنندگان هیئت کودک بودند این نام را با خودش داشت، حتی وقتی بچه‌ها بزرگ شدند و هیئت به جوانان شاه غلامان تغییر کرد، اما امروز اهالی آن را به نام هیئت شاه غلامان و مسلم بن عقیل می‌شناسند.

علی‌اکبر کاوه از اعضای هیئت امنای این حسینیه می‌گوید: «وقتی این هیئت شکل گرفت در شهرری تنها ۳ هیئت بزرگ وجود داشت. یکی تکیه بزرگ، تکیه نفرآباد و تکیه «مد هاشم». هیئت ما جزو نخستین هیئت‌های کودکان بود و هنوز بر اساس پاکی دل کودکان مؤسسش اداره می‌شود. درست مثل نخستین نامی که بر آن گذاشته شد؛ حسینیه با کمترین هزینه و با کمک‌های مردمی ساخته شد. به دلیل کمبود منابع مالی تیرآهن‌ها را خودمان با کمان اره برش می‌زدیم و این جزو خاطرات بچه‌های این محل است که امروز پیرمرد شده‌اند. مافقط یک بنا داشتیم و بقیه کارها را خودمان انجام می‌دادیم.» 

خاطرات کودکی پیرمردها

بچه‌های دیروز این کوچه که حالا گرد پیری بر سرشان نشسته از خاطرات سال‌ها پیش می‌گویند که به مدرسه ابتدایی می‌رفتند. وقتی ۴۰ نفر در یک کلاس درس از سال اول تا ششم می‌نشستند و مدرسه‌شان در منزل معینی‌ها بود. منزل معینی‌ها حالا بخشی از فضای پیرامونی دانشگاه علوم حدیث است. ۲ نفر از اجداد معینی‌ها هم در همان خانه به خاک سپرده شده بودند. معلم آنها به نام «آقا سیدهاشم موسوی» به درس همه بچه‌ها رسیدگی می‌کرد.

علی‌اکبر کاوه لبخندی می‌زند و می‌گوید: «آقا معلم مهارتی هم در تعمیر ساعت داشت. در طول کلاس درس دعا می‌کردیم که خانمی برای تعمیر ساعت زنگدار به آقای معلم مراجعه کند تا چند دقیقه‌ایی کلاس تعطیل شود. داستان هر روز ما این بود همان‌طور که در حال درس خواندن بودیم در کلاس باز می‌شد و خانمی با ساعت زنگدار وارد می‌شد و تا ساعتش درست نمی‌شد کلاس را ترک نمی‌کرد. در بین همین دانش‌آموزان بچه‌های نخبه‌ای مثل آقای کریمی و احمد فیاضی بودند که  اکنون  در پرتاب ماهواره تخصص پیدا کردند. آنها همکلاسی ما بودند و در همین کوچه شاه غلامان رشد کردند و امروز از افتخارات کشورمان محسوب می‌شوند.»

بابابزرگ‌ها همان‌طور که کنار هم ایستاده و خاطراتشان را ورق می‌زنند برای فاطمه خانم، بقال محله‌شان هم فاتحه‌ایی می‌فرستند که در مغازه‌اش می‌ایستاد و از هر غریبه‌ایی که وارد کوچه می‌شد می‌پرسید با چه کسی کار دارید؟ اگر آن فرد به دنبال منزل شخص خاصی می‌گشت راهنمایی‌اش می‌کرد در غیر ‌این صورت باید حضورش را در آن حوالی توضیح می‌داد. حاج اکبر که گویا حافظه‌اش از بقیه دوستانش فعال‌تر است می‌گوید: «در شهرری برق نبود اما کوچه شاه غلامون برای ساعت‌هایی از شب از برق خانم استفاده می‌کرد، خانم شخصی بود که موتور برقی را از روسیه وارد کرده بود و برق را به اهالی می‌فروخت. هرگاه که برق در حال قطع شدن بود با ۳ بار خاموش و روشن شدن به اهالی اعلام می‌کرد، پدر خدا بیامرزم چراغ روشنایی که با نفت کار می‌کرد خریده بود و برای روشن کردنش باید تلمبه می‌زدیم؛ هروقت که پدرم می‌خواست چراغ را روشن کنند همسایه‌ها جمع می‌شدند و تمام اتاق را دود می‌گرفت و همسایه‌ها همچنان که دود وارد چشم و حلقشان می‌شد نشسته بودند و هیجان روشن شدن چراغ را از دست نمی‌دادند.» 
 

دیواری نیست اما طاقچه‌ها هستند


خانه‌ها تخریب شده‌اند. حالا نگاه هر رهگذری به داخل خانه‌ها می‌افتد؛ خانه‌هایی که شاید روزی دیدن داخل آن برای خیلی‌ها آرزو بوده و حالا چنان رها شده است که انگار نه انگار ساکنان این خانه‌ها چه احترامی بین اهالی داشتند. این را کسانی درک می‌کنند که متوجه می‌شوند خانه معینی‌ها کدام بوده، خانه عظیمی‌ها کدام و... نگاهمان به پیش بخاری‌هایی می‌افتد که هر روز خدمتکار خانه با وسواس گرد و خاکش را می‌گرفت و امروز تمام گچبری‌هایش زیر خروارها گرد و خاک پنهان شده است.

شومینه‌های سنتی کوچک و دست ساز که توسط دودکش باریک دود هیزمش روانه پشت‌بام می‌شد. طاقچه‌ها همچنان ایستاده‌اند. طاقچه‌هایی که روزی با پارچه‌های گلدوزی شده و قاب عکس‌های اجداد خانواده، تزیین می‌شدند. وقتی از ساکنان قدیم سؤال می‌کنم که چطور بخش‌هایی از دیوار خانه‌ها باقی مانده است می‌گویند آن قسمت‌ها دیوار مشترک همسایه است و با تخریب آنها ممکن است خانه‌هایی که هنوز در آنها زندگی جریان دارد تخریب شود.  
 

-----------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰در تاریخ ۱۳۹۴/۰۴/۰۸