۲ برادر جوان همسایه را به قتل رساندند و به عراق گریختند، اما برادر بزرگ‌تر بی‌خبر به اروپا گریخت و دیگری به ایران بازگشت و دستگیر شد.

به گزارش همشهری آنلاین، شروع این پرونده جنایی به بیست و هشتم بهمن سال ۱۴۰۰ برمی‌گردد. آن روز گزارش قتل مردی جوان به بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران اعلام شد. مقتول در جریان درگیری با ضربات چاقو زخمی شده و پس از انتقال به بیمارستان جان باخته بود. شواهد نشان می‌داد که مقتول با ۲ برادر که در همسایگی آنها زندگی می‌کردند، ‌بر سر جای پارک خودرو درگیر شده بود.

عاملان این درگیری مرگبار فراری شده بودند که نام آنها در لیست افراد تحت تعقیب قرار گرفت و تحقیقات برای دستگیری آنها آغاز شد. بررسی‌ها نشان می‌داد که متهمان پس از جنایت به غرب کشور گریخته و به‌صورت غیرقانونی وارد عراق شده‌اند.

به این ترتیب مشخصات آنها در اختیار اینترپل عراق قرار گرفت و در این مدت تلاش برای دستگیری‌شان ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل مشخص شد که یکی از برادرها به ایران برگشته است. این مرد که در سواحل رامسر مخفی شده بود چهارشنبه سیزدهم اردیبهشت‌ماه داخل یک چادر مسافرتی دستگیر شد اما پس از انتقال به دادسرای جنایی تهران خودش را بی‌گناه دانست و گفت برادرش عامل اصلی جنایت است.

وی به دستور قاضی وحید ناصری، بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران، برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و تلاش برای دستگیری برادر او ادامه دارد.

فرار پردردسر قاتل‌ها

متهم دستگیر شده ۲۸ساله است و می‌گوید که برادرش در عراق او را قال گذاشته و خودش به ایتالیا گریخته است. او در گفت‌وگو با همشهری از جزئیات فرار پر دردسرشان می‌گوید.

نقشه فرار را تو کشیدی یا برادرت؟

صفر تا۱۰۰ برنامه‌ریزی‌ها با برادرم بود. او ۶سال از من بزرگ‌تر است و من خیلی به او وابستگی داشتم اما برادرم در حقم نامردی کرد؛ در غربت مرا قال گذاشت و رفت.

چرا تو را قال گذاشت؟

چون همه‌چیز را از چشم من می‌دید. مرا سرزنش می‌کرد و می‌گفت که باعث شده‌ام او دست به جنایت بزند.

روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

برادرم زندگی خوبی داشت. در کار خرید و فروش لوازم خانگی بود. من ۳روز بود که با او همخانه شده بودم، چون برادرم تنها در آپارتمانش زندگی می‌کرد. قدم من برای او خوب نبود. روز حادثه، برادرم به محل کارش رفته بود و من در آپارتمانش بودم، وقتی به خانه برگشت، قصد داشت به باشگاه ورزشی برود؛ او ماشینش را مقابل پارکینگ، پارک کرد و آمد بالا تا از خانه کیف ورزشی‌اش را بردارد.

ظاهرا مقتول که در همسایگی برادرم زندگی می‌کرد در حال جابه‌جایی اثاثیه‌اش بود و به برادرم اعتراض کرد که چرا ماشین را مقابل پارکینگ گذاشته است. همین موجب شد تا درگیری اول میان آنها شکل بگیرد.

من وقتی صدای درگیری شنیدم به خیابان رفتم و به مقتول اعتراض کردم و درگیری دوم شروع شد. ‌مقتول و دوستانش با شمشیر، قمه، چوب و چاقو ریختند بر سر ما. من و برادرم را زخمی کردند و برادرم هم با چاقو ضربه‌ای به مقتول زد اما قصد کشتن نداشت.

ما می‌خواستیم خودمان را نجات بدهیم. حتی پس از درگیری راهی کلانتری شدیم تا از مقتول و دوستانش شکایت کنیم اما در آنجا شنیدیم که مرد جوان با ضربه چاقوی برادرم فوت شده و همان لحظه برادرم گفت که باید فرار کنیم. این ماجرا زندگی‌اش را نابود کرد.

برادرم با دختری آشنا شده و می‌خواست با او ازدواج کند اما آن دختر وقتی شنید که خواستگارش مرتکب قتل شده با پسر دیگری ازدواج کرد و این شکست بزرگی برای برادرم بود. او می‌گفت دخالت من باعث شکل‌گیری درگیری دوم و نهایتا قتل شده است. می‌گفت اگر من حرفی نمی‌زدم او هم هرگز دست به چاقو نمی‌شد.

خلاصه همه‌چیز را از چشم من می‌دید. شب‌ها کابوس می‌دید و با من بحث می‌کرد، در خیابان حالش بد می‌شد و انگشت اتهام را به سمت من نشانه می‌گرفت.

از ماجرای فرارتان بگو.

اتفاقات بدی برایمان رخ داد. رفتیم کردستان تا قاچاقی برویم شهر سلیمانیه عراق. در آنجا برادرم می‌خواست دلار بخرد. چون تحت‌ تعقیب بودیم نمی‌توانستیم از صرافی دلار بخریم. در آنجا فردی را به ما معرفی کردند و برادرم ۵هزار دلار از او خرید. لب مرز متوجه شدیم دلارها تقلبی است. به‌دنبال فروشنده رفتیم اما از محلی‌ها شنیدیم که او یک جاعل و کلاهبردار و تحت تعقیب پلیس است.

پس از آن هر طوری بود خودمان را به عراق رساندیم. خانه‌ای اجاره کرده و به کناف کاری ساختمان مشغول شدیم. تا اینکه برادرم بی‌آنکه مرا در جریان قرار بدهد، بخشی از پول‌هایش را به یک قاچاقچی انسان داد و به ایتالیا رفت. من هم مدتی در عراق ماندم اما چون تنها بودم، از ترس دستگیری به ایران برگشتم.

مدتی در ارومیه با هویت جعلی کار کردم و بعد به گمان اینکه آب‌ها از آسیاب افتاده با خانواده‌ام در رامسر قرار گذاشتیم تا آنها را ببینم که دستگیر شدم. من نقشی در قتل ندارم، برادرم مرتکب جنایت شده است اما چون از زندان رفتن می‌ترسیدم، تصمیم به فرار گرفتم.

منبع: روزنامه همشهری

برچسب‌ها