نوجوان ۱۷ساله که برای دیدن دوست اینستاگرامی خود به پایتخت سفر کرده بود، به دام سارقی گرفتار شد و اموالش را از دست داد. همین باعث شد که برای جبران خسارت تصمیم به سرقت بگیرد اما نخستین سرقت او همراه با جنایتی هولناک بود.

به گزارش همشهری آنلاین، این جنایت شامگاه یکی از روزهای اسفند سال گذشته رخ داد. آن شب پسری کم سن و سال در یکی از خیابان‌های باقرشهر تهران با مردی جوان گلاویز شد تا گوشی او را سرقت کند. او زمانی که با مقاومت مرد جوان روبه‌رو شد، با چاقو ضربه‌ای به قلب او زد و پس از سرقت گوشی وی پا به فرار گذاشت.

شاهدان با دیدن این صحنه پلیس و اورژانس را خبر کردند و مرد جوان به بیمارستان منتقل شد اما جانش را از دست داد. به این ترتیب تیمی از مأموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شدند و تحقیقات برای شناسایی و دستگیری قاتل آغاز شد.

بررسی‌ها حکایت از این داشت که مقتول، مردی ۳۱ساله بود که شب حادثه پس از آنکه محل کارش را ترک کرده و در حال بازگشت به خانه بود، در دام سارق جنایتکار گرفتار شده است. بازبینی تصاویر دوربین مداربسته‌ای که در اطراف محل درگیری بود، نشان می‌داد که مقتول در حال صحبت با موبایلش بوده که ناگهان پسری کم سن و سال به سمت وی هجوم برده تا گوشی موبایل او را سرقت کند و در جریان این سرقت، وی را به قتل رسانده است.

سارق کم سن و سال کلاه به سر و ماسک بهداشتی به‌صورت داشت و تلاش کرده بود هیچ سرنخی از خودش به‌جا نگذارد اما کارآگاهان جنایی که به محل درگیری رفته بودند در آنجا یک فیش مچاله شده بانکی پیدا کردند که احتمال می‌رفت متعلق به قاتل بوده و هنگام درگیری با مقتول از جیبش افتاده است.

تیم جنایی به این امید که فیش بانکی متعلق به قاتل باشد به استعلام آن پرداخت و همین موضوع سرنخی شد برای شناسایی عامل جنایت. به این ترتیب او که نوجوانی ۱۷ساله و اهل روستایی در یکی از استان‌های مرکزی بود، پس از ماه‌ها فرار دستگیر شد و پس از انتقال به اداره آگاهی به قتل مرد جوان اعتراف کرد. او حالا با دستور قاضی جنایی بازداشت شده و تحقیقات از وی ادامه دارد.

گفت‌وگو

سفر پردردسر

متهم به قتل ۱۷ساله است و دو ماه دیگر وارد ۱۸سالگی می‌شود. او مدعی است که تا قبل از دستگیری، از کشته شدن جوانی که از وی سرقت کرده بود خبر نداشته است. گفت‌وگو با او را بخوانید.

برای چه کاری به تهران آمده بودی؟

برای دیدن دختر موردعلاقه‌ام که مدتی قبل در اینستاگرام با او آشنا شده بودم. او ساکن تهران بود و من در روستا زندگی می‌کردم. برای همین وقتی قرار ملاقات گذاشتیم، راهی پایتخت شدم. موقع سفر کارت عابربانکی که پدرم به من داده بود و مقداری پول داخل کیف پولم بود. حتی کارت ملی و مدارک دیگر هم داخل کیف پولم بود که اصلا متوجه نشدم چه زمانی و توسط چه‌کسی کیفم به سرقت رفت.

چه زمانی متوجه سرقت شدی؟

وقتی به تهران رسیدم، از عابربانک پول گرفتم و کیفم را داخل جیب کاپشنم گذاشتم. بعد سوار مترو و اتوبوس شدم و در نهایت تصمیم گرفتم برای دو روز اتاقی در مسافرخانه اجاره کنم و روز بعد با دختر موردعلاقه‌ام قرار بگذارم. اما همان لحظه بود که فهمیدم کیف پولم نیست. دست خالی بودم و یک هزارتومانی هم نداشتم. از طرفی هیچ‌کس را هم در تهران نداشتم. سردرگم بودم و بی‌هدف در خیابان‌های پایتخت پرسه می‌زدم که ناگهان فکری به سرم زد؛ سرقت. تنها راهی بود که می‌توانستم به پول برسم و بعد به دیدن دختر موردعلاقه‌ام بروم و با هم راهی تفریح شویم. نمی‌خواستم در برابر او کم بیاورم که فکر کند بی‌پولم.

چندمین سرقتت بود که دست به جنایت زدی؟

اولین. واقعا نمی‌خواستم دست به جنایت بزنم. نمی‌دانید چقدر پشیمانم و عذاب وجدان دارم. وقتی دستگیرم کردند و متوجه شدم مالباخته فوت شده، آنقدر حالم بد شد که ساعت‌ها گریه کردم.

از شب حادثه بگو؟

آن شب در خیابان پرسه می‌زدم و به‌دنبال سوژه‌ای برای زورگیری بودم. ناگهان چشمم به مقتول افتاد که در حال صحبت با موبایلش بود. گوشی‌اش مدل بالا بود و اگر مشتری خوب پیدا می‌کردم، پول خوبی هم گیرم می‌آمد. همین شد که به سمت نخستین سوژه حرکت کردم و با خود گفتم از چند نفر سرقت می‌کنم و بعد از دیدن دخترموردعلاقه‌ام و تفریح با او به شهرمان برمی‌گردم اما قرار بود اتفاق تلخی رقم بخورد. آن شب مرد جوان مقاومت کرد و اجازه نداد گوشی‌اش را سرقت کنم. من هم از ترس اینکه مردم برسند و دستگیرم کنند با چاقو ضربه‌ای به مقتول زدم و همان شب به شهرمان برگشتم.

چرا چاقو همراهت بود؟

این هم بدشانسی دیگرم است. انگار همه‌چیز دست به‌دست هم داده بود تا در این سفر من تبدیل به قاتل شوم. چاقو را به محض ورود به تهران خریدم. به‌ نظرم چاقوی قشنگی بود و آن را خریدم اما خبر نداشتم قرار است چند ساعت دیگر با آن جان یک انسان را بگیرم.

با گوشی موبایل مقتول چه کردی؟

از آن شبی که دست به جنایت زدم و گوشی را سرقت کردم، آن را داخل کشوی میزم گذاشتم و در این ۵ ماه هرگز آن را از داخل کشو بیرون نیاوردم و روشن نکردم. می‌ترسیدم و وحشت داشتم که اگر آن را روشن کنم، دستگیر شوم. در تمام این ۵ ماه عذاب وجدان داشتم و نمی‌دانستم فردی که با چاقو به او ضربه زدم زنده است یا فوت شده. بعد از دستگیری متوجه مرگ او شدم و عذاب وجدانم بیشتر شده است.

منبع: روزنامه همشهری

برچسب‌ها