افرادی که دیروز به خیابانهای کراچی، اسلامآباد و راولپندی آمده بودند که استعفای او را جشن بگیرند، بیشتر از کسانی بودند که در این 9 سال یا عزیزی را از دست داده یا رنجی را متحمل شده بودند ؛ اما آنچه بعید است، اینکه پایان عصر مشرف، پایانی برای کشت و کشتارها و درگیریهای سیاسی در این کشور بحرانزده باشد. با این وجود ، سؤال اصلی این است که پس از مشرف چه چشماندازی برای پاکستان وجود دارد؟
1- پرویز مشرف، مهمترین متحد آمریکا در جنگ علیه تروریسم در پاکستان و افغانستان بود. از زمان آغاز مبارزه ایالاتمتحده پس از 11 سپتامبر 2001 با آنچه آنرا در خاورمیانه و جنوب آسیا تروریسم میخواند، مشرف در کنار جورج بوش قرار گرفت.
قطع کمکهای دستگاههای اطلاعاتی پاکستان به طالبان و القاعده زمینه شکست آنها را در افغانستان فراهم کرد.
آمریکا در این سالها نشان داده که برای مبارزه با تروریسم به نوازشریف و مرحوم بینظیر بوتو و بازماندگانش اعتماد چندانی نداشته است و حال در شرایطی مشرف از قدرت کنار رفته که مدتی است در منطقه وزیرستان شمالی و جنوب افغانستان، طالبان دوباره جان گرفته و دستاوردهای آمریکا در کابل و جنگ علیه تروریسم با چالش مواجه است.
آمریکا دیگر نمیتواند روی فرد خاصی بهعنوان متحد در پاکستان حساب کند و در این شرایط مداخله مستقیم در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان اولین گزینه پیشروی دولتمردان واشنگتن بر کنترل نفوذ تروریستهاست.
2 – آمریکا دلیل دیگری نیز برای مداخله در پاکستان دارد. پاکستان از زرادخانه سلاحهای اتمی بهرهمند است و ایالات متحده به بهانه اینکه سلاحهای هستهای در اوضاع مبهم پاکستان در اختیار گروههای تروریستی قرار نگیرد، مداخله در پاکستان را بیشتر خواهد کرد؛ البته هماکنون نیز مدیریت بخشهای حفاظتی سلاحهای اتمی پاکستان در اختیار آمریکاست.
3 – پاکستان بیش از نیمی از عمر خود - از زمان استقلال از هند در 1947 میلادی- را تحت مدیریت نظامیان بوده است. نظامیان اگرچه برای پاکستان رفاه و پیشرفت نیاوردهاند ولی امنیت آنرا تامین کردهاند.
پاکستان، در شرایطی مشرف را از دست داد که این کشور با چالش امنیتی در داخل و خارج (افغانستان و هند) مواجه است. از سوی دیگر، بهنظر نمیرسد جایگزینهای مشرف نیز توانایی ویژهای در این زمینه داشته باشد.
ژنرال اشفق کیانی، فرمانده کنونی ارتش، که از همکاران قدیمی پرویز مشرف است، اهتمام خود را بهجای حفظ امنیت پاکستان در حفظ آبروی ارتش قرار داده است و نقشی برای خود در مدیریت کشور قائل نیست.
دیگر جایگزینهای احتمالی مشرف از احزاب مردم یا مسلم لیگ شاخهنواز نیز سابقه خوبی در حفظ امنیت کشور ندارند. به این ترتیب، گروههای قبایلی -که در شمال پاکستان، با بحرانسازی امنیتی، گسترش حکومت ملوکالطوایفی و تجارت موادمخدر خود را خواستارند- بیشترین سود را از استعفای مشرف میبرند.
4 – آینده فضای سیاسی در پاکستان نیز روشن نیست. ائتلاف حاکم که متشکل از 2 حزب مردم و مسلم لیگ شاخهنواز است، اتحاد خود را فقط برمبنای مخالفت با مشرف شکل داده بود؛ درحالیکه این دو گروه سابقهای طولانی در اختلاف و رقابت دارند. با کنار رفتن مشرف، علت شکلگیری ائتلاف حاکم نیز از بین رفته است.
این ابتدای رقابت داخلی بین 2 گروه اصلی پارلمان است که هیچکدام برتری چندانی نسبت به دیگری در آرای عمومی ندارند.
به این ترتیب، به نظر میرسدپاکستان با کنارهگیری مشرف فقط یک مهره از مهرههای سیاسی خود را از دست داد اما گویا چرخ سیاست در دیار محمدعلی جناح بر مدار بهروزی نمیگردد.