تاریخ انتشار: ۵ دی ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۰

زمانی «طهران» یک قریه کوچک در همسایگی «قزوین»، پایتخت «صفویان» بود.

همشهری آنلاین / بهاره خسروی : برای بسیاری از سیاسیون و رجال درباری، وقتی سودای سرپیچی از پادشاه به سرشان می­ زد، طهران بهترین مامن و پناهگاه بود. یکی از این افراد سرکش «عبدالمومن­ خان ازبک» بود که با خان ­های «ماوراءالنهر» متحد شد و قصد تسخیر خراسان و مشهد را داشت. برای همین «شاه ­عباس» برای تنبیه او از قزوین راهی طهران می­ شود، اما با ابتلا به بیماری، خودش حسابی تنبیه می­ شود. این بیماری شاه­ عباس را 50 روز در طهران ماندگار می­ کند و او را تا سر حد مرگ می­ برد. حتی پزشکان طهرانی هم از درمانش عاجز می­ شوند. در این مدت افسار مملکت از دستش رها می­ شود. سپاه شاه­ عباس متفرق می­ شوند و «ازبکان»، مشهد را تصرف می­ کنند. «قزلباش»­ها سادات این شهر را به قتل می­ رسانند. هرج و مرج بر اریکه سلطنت این پادشاه مقتدر صفوی سایه می­ افکند. شاه مستاصل مانده از همه جا برای شفا و درمان  به حرم «شاه عبدالعظیم» پناه می­ برد. در دل تاریکی و نا امیدی روزنه نور و امید جوانه می­ زند و دعای شاه نزد خداوند مقبول واقع می­ شود. شرایط جسمی شاه رو به بهبود می­ رود. شاه­ عباس به سرعت راهی تاج و تختش در پایتخت می­ شود. اما همین خاطره تلخ موجب بدبینی او به طهران و مسافران این کهنه پایتخت امروزی می ­شود به گونه­ ای که وقتی از سفر شخصی به طهران مطلع می ­شد، کلی لعن و نفرین می­ فرستاد. البته بعضی از مورخان، این بد بینی را به نوع رفتار طهرانی­ ها با شاه هم نسبت می­ دهند که آنها از شاه مملکت پذیرایی چندان قابل قبولی نکردند.